نام فیلم: جانگو آزاد شده | ||
اطلاعات فیلم | ||
کارگردان: کونتین تارانتینو تهیه کننده: استیسی شر، رجینالد هالدین، پیلار سیوون فیلم نامه: کونتین تارانتینو موزیک متن: الایانا بوینتون فیلمبردار: روبرت ریچاردسون تدوین: فرد راسکین |
||
بازیگران | ||
جانگو: جمی فاکس دکتر شولز: کیریستوف والتز کالوین کندی: لئوناردو دی کاپریو استفن: ساموئل ال جکسون برومهیلدا: کری واشینگتون |
||
اطلاعات دیگر | ||
ژانر: درام، رمنس، جنگ درجه نمایش: R استودیو ساخت: ا بند آپارت توزیع کننده: کلمبیا پیکچرز (توزیع بین المللی) وینستن کمپانی (توزیع در امریکا) اکران: 25 اکتبر 2012 مدت زمان: 165 دقیقه ساخته شده توسط: آمریکا زبان: انگلیسی، آلمانی بودجه: 100 میلیون دلار فروش کل فیلم: 420 میلیون دلار |
||
افتخارات و جوایز | ||
برندهٔ اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل کریستوف والتز برنده اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی کونتین تارانتینو نامزد اسکار بهترین فیلم نامزد اسکار بهترین صداگذاری نامزد اسکار بهترین فیلمبرداری برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل کریستوف والتز |
||
تحلیل و بررسی از: علی اصغر بیات |
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. | ||
تحلیل فیلم | ||
مقدمه:
از زمانی که انسان به یاد میآورد ظلم و ستم در زندگی او جای داشته است و همیشه انسان هایی که بر علیه ظلم بر می خیزند نماد قدرت و پاکی و خیر می شوند. نظام بردهداری از گذشتههای بسیار دور در بین انسانها رایج و از ظالمانهترین کارهای انسانها بوده است و در این بین بیشترین ظلم بر سیاه پوستان آفریقایی واقع شده است. آنها را از سرزمینشان، مردمشان و اقوامشان به اجبار ربوده و به کشورهای اروپایی و آمریکایی برای بردهداری میبردند. بهراحتی کودکان سیاه را از مادرانشان و همسران را از یکدیگر جدا کرده و تا ابدیتی تحقیر آمیز و سخت برای کار اجباری به مزارع و معادن میفرستادند. هر از چند گاهی بردهها علیه اربابانشان میایستادند و چه موفق یا ناموفق، به اسطورههای مردم ضعیف تبدیل میشدند.
فیلمنامه جانگو که توسط کوئنتین تارانتینو نوشته شده است در مورد بردهای سیاه پوست است که به همراهی یک آلمانی انسان دوست و دشمن بردهداری، به کشتن سفید پوستان بردهدار میرود. جانگو آزاد میشود: «جانگو آزاد میشود» فیلمی است به کارگردانی "کوئنتین تارانتین" کارگردان نو آور و خلاق سینمای هالیوود. این فیلم در مورد داستان آزادی بردهای سیاه پوست به نام "جانگو" و مسیر زندگی او تا پیدا کردن همسرش "برومهیلدا" و همراهیاش با یک جایزه بگیر آلمانیالاصل به نام "دکتر شولز" است. کوتاه در مورد کوئنتین تارانتینو: تارانتینو از کارگردانان صاحب سبک و نوآور سینمای هالیوود است که اکثر فیلمهای او دارای خشونت زیاد و سکانسهایی شلوغ و درهم برهم و نوآوریهایی است که در هیچ کارگردان دیگری مشاهده نمیشود. در اصل تارانیتو یک روش سینمایی نیز میباشد. او که تحت تأثیر سینمای خشن هنگ کنگی و وسترن اسپاگتی (سینمای مورد علاقه او) قرار دارد، بیشتر فیلمهای خود را وابسته به این دو سینما میسازد. فیلم «جانگو آزاد میشود» نیز در ژانر وسترن اسپاگتی ساخته شده است تا بتواند ادای دین خود به این سینما را تکمیل کند. نظام بردهداری در ایالات متحده آمریکا: در گذشته دور و تا قبل از لغو نظام بردهداری توسط آبراهام لینکلن، رئیس جمهور وقت آمریکا، که در خلال جنگ بزرگ داخلی آمریکا صورت گرفت، بردهداری یکی از کثیفترین روشهای استفاده و آزار سیاه پوستان در سراسر ایالات متحده آمریکا بود. بهطوری که بردهها از هیچ امتیاز قانونی برخوردار نبودند و صاحبان آنها در اصل صاحب مال و جان آنها بودند و زمانیکه بردهای توسط مالک خود مورد تجاوز قرار میگرفت و یا حتی کشته میشد، هیچ قانونی برای دفاع او وجود نداشت. بردگان به ظالمانهترین روش ممکن از خانوادههای خود جدا و به مزارع و معادن فرستاده میشدند که تا لحظهای که جان دارند به اربابان خود خدمت کنند. در نهایت این نظامبرده داری با پیگیری زیاد و رشادت آبراهام لینکلن از بین رفت و به صورت قانونی تحویل مجلس آمریکا داده شد تا دیگر در این ایالات کسی حق آزار، خرید و کشتن سیاه پوستان را نداشته باشد. فیلمهای زیادی در مورد فرار بردهها و رشادتهای آنها ساخته شده است، تارانتینو نیز تلاش کرده است فیلمی در این زمینه بسازد.
شخصیتهای فیلم:
جانگو:
نتیجه:
فیلمهای تارانتینتو همواره سرشار از خشونت است و این فیلم نیز دارای خشونت زیادی است و در بسیاری از بخشهای فیلم شاهد صحنههای خشن هستیم؛ مانند جنگ بین دو برده، کشته شدن برده فراری توسط سگها، کشتن قاتل فراری درست در لحظهای که پسر نوجوانش کنارش هست و ... که تمام این مسائل باعث شد تا فیلم او درجه نمایش R را به خود اختصاص دهد.
در سال 2007 بود که کوئنتین تارانتینو در مورد نوشتن فیلمنامهای در مورد یک سیاه پوست و مربوط به زمان قبل از آغاز جنگ بزرگ داخلی آمریکا صحبت کرد. او در مورد ساخت یک فیلم "وسترن اسپاگتی" صحبت کرد و اعلام داشت که نمیخواهد فیلمی در مورد بردهداری به روش مرسوم بسازد، بلکه میخواهد فیلمش یک وسترن باشد تا نوآوری در ساخت اینگونه فیلمها باشد. فیلم جدید تارانتینو دارای نقاط ضعفی در برخی قسمتهاست؛ مثلا اولین تیر جانگو که با دقت بسیار روانه میشود و برای بردهای که تا به حال اسلحه بهدست نگرفته است کمی غیر قابل باور است. اگر قبلا جانگو تیرانداز ماهری بوده است باید اندکی از سکانسهای فلش بک به گذشته تیر اندازی جانگو اختصاص داده میشد که البته به نظر میرسد جانگو از کودکی برده بوده است و هیچ زمان تیراندازی را تجربه نکرده است. اینکه جانگو با شلیک اول و از فاصله دور چنین هدف متحرکی را از پا در بیاورد تا حدی دور از واقعیت بود. و یا در مورد مرگ دکتر شولز که خیلی آشفتگی بود و انگار برنامه مشخصی برای کشته شدنش وجود نداشت و فقط قرار بود دکتر شولز در فیلمنامه کشته شود. شخصی که کارش دستگیری تبهکاران است و ذاتا انسان خونسرد و البته در زمان لازم، بیرحم است. به یکباره دکتر شولز که تمام نقشه خودش را به صورت عالی و بند بند عملی کرده است، از کوره در میرود و با کشتن کلوین کندی، خودش هم بلافاصله کشته و باعث بهم خوردن نقشه میشود. صحنهای که دکتر شولز کشته میشود آنقدر شلوغ و سریع است که حتی درام هم نیست و بیننده وقت نمیکند تا با او همزاد پنداری کند و سریعا متوجه سکانسهای بعدی و تیراندازیهای متوالی جانگو و افراد کلوین میشود. از نقاط قوت فیلم هم اهنگ گذاری بسیار عالی فیلم است. حتی در آهنگ گذاری فیلم هم تارانتینو دارای نوآوری است و خاص بودن خود را در آن به نمایش میگذارد. از آهنگ بتهوون تا موسیقی پاپ گرفته تا موسیقی هیپ هاپ آمریکایی ،همگی در قسمتهای درست فیلم قرار دارند و باعث رنگ گرفتن سکانسهای سیاه فیلم هستند. همانطور که این فیلم یک وسترن جدید و تلفیقی از سینمای کلاسیک و جدید است، دارای موسیقی با همین ترکیب هاست و موسیقی جدید و کلاسیک با هم ادغام شدهاند که در این راه تارانتینو بسیار موفق عمل کرده است. فیلم از ریتم بسیار خوبی برخوردار است و در اکثر دقایق این فیلم 165 دقیقهای احساس خستگی به بیننده دست نمیدهد. از نکات جالب دیگر فیلم، یادآوریهای فیلم و فلش بکهایی است که به گذشته زده میشود و بسیار مناسب و عالی یادآور زندگی گذشته افراد است که با مدت زمان بسیار کوتاه یک قصه را بیان میکنند. بازی بازیگران فیلم بسیار خوب و واقعی در آمده است و کریستوف والتز توانست برای بار دوم برنده جایزه اسکار نقش جانبی شود که اسکار قبلی را نیز در فیلم دیگر تارانتینو، حرام زادههای بد ذات، بهدست آورده بود. از دیگر بازیهای خوب میتوان به بازی بسیار زیبای ساموئل ال جکسون در نقش استفان است. او که خودش برده است، به دلیل سالهای زیادی که برای خانواده کندی خدمت کرده است به درجه نسبتا بالاتری رسیده و رئیس بقیه بردههاست. او به شدت از نژاد سیاه پوست متنفر است و به فکر خدمت صادقانه به ارباب سفید پوست خودش است. او به شدت غرغرو و چابلوس است و ساموئل ال جکسون این نقش را فوقالعاده ایفا کرده است. فیلمهای تارانتینو بیننده تارانتینویی میخواهد تا بیشرین لذت را از تماشای این فیلمها ببرد. تارانتینو، روبرت رودریگز و فرانک میلر افرادی هستند که یک شیوه جدید را در سینمای هالیوود بنیان نهادند و این سبک را بر پایه خشونت و داستانهایی به سبک کلاسیک – امروزی استوار کردند و توانستند طرفداران بیشماری را در سراسر دنیا به دست آورند. البته همیشه هم نوآوری با سلیقه عام جور در نمیآید و خیلی ها راه مقابله با آن را در پیش میگیرند ولی بسیاری هم از این نوآوریها استقبال کرده و با آغوش باز به سمت آن میروند. در تک تک سکانسهای فیلمهای تارانتینو میتوان عشق خالص او به سینما را درک کرد و از آن لذت برد. تارانتینو برای هر سکانس از فیلمش برنامه خاصی دارد و حس و حال خاص خود را به فیلمهایش تزریق میکند. نظر منتقدین: اسپایک لی، کارگردان سرشناس، به شدت فیلم جانگو را کوبیده است و اعلام داشت که به دلیل توهین به اجدادش این فیلم را تحریم میکند. او اشاره داشت که بردهداری آمریکا هیچ شباهتی به وسترن ندارد و سیاه پوستی که جایزه بگیر باشد، در آن زمان وجود نداشته است. بسیاری از منتقدین فیلم جانگوی تارانتینو را به شدت نقد کردند و آن را یک کمدی غیر واقعی از تاریخ نامیدند و میتوان تنها به این جملات تارانتینو در این باره بسنده کرد. زمانی که در یک مصاحبه از او در مورد اینکه چرا تلاش کرده است تا یک داستان بردهداری را با یک وسترن مخلوط کند او چنین جواب داد: «این ها دو داستان متفاوت هستند که من همواره میخواستم آنها را بازگو کنم. همیشه دوست داشتم که یک داستان وسترن بنویسم و همواره دوست داشتم داستانی درباره قبل از جنگ داخلی آمریکا در زمان بردهداری بسازم. من به هیچ وجه قصد ساخت یک داستان تاریخی را نداشتم و تنها یک داستان ماجراجویی جذاب از تلفیق این دو ساختم.» |
||
با تشکر از فرخ فرمان بابت گرافیک و پرنیان.ا بابت ویراستاری | ||
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.83 برای بار اول به تاریخ 17-06-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. | ||
تحلیل و بررسی از علی اصغر بیات |
فروش ایالات متحده | |
53 $-M | |
فروش جهانی | |
3.4 $-M | |
فروش کلی | |
56.4 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
279 $-M | |
فروش جهانی | |
308 $-M | |
فروش کلی | |
587.8 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
82 $-M | |
فروش جهانی | |
8.7 $-M | |
فروش کلی | |
90.8 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
33.7 $-M | |
فروش جهانی | |
--- $-M | |
فروش کلی | |
33.7 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
72.8 $-M | |
فروش جهانی | |
110 $-M | |
فروش کلی | |
183 $-M | |
این سایت تحت مالکیت مجموعه فرهنگی سینماسنتر میباشد و فعالیت آن مطابق قوانین میباشد، کلیه حقوق مطالب منتشر شده در این مجموعه متعلق به مجموعه فرهنگی سینماسنتر و مشمول قوانین کپی رایت و حفظ حقوق مولفین است. لذا هر گونه کپی برداری بدون قید منبع و نام نویسندگان نقض صریح قوانین کپی رایت محسوب گشته و مشمول مجازاتهای تعریف شده برای این نوع جرم می گردد. برای هر گونه برداشت از مطالب قبلا با مسئولان سایت هماهنگی حاصل نمائید.
ما 72 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
نظرات
فید آر اس اس مربوط به نظرات این مطلب