تحلیل فیلم سینمای ایران
Cia.01- تحليل و بررسي فيلـــــم حســن كچــــل
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در شنبه, 13 آبان 1391 10:48
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 5500
|
نام فیلم: حسن کچل |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
نويسنده و کارگردان: علی حاتمی
موسيقي: بابك اتابكي، اسفنديار منفردزاده
تهيه كننده: علي عباسي
فيلمبرداري: نصرتاله كني
تدوين: روبيك منصوري |
|
|
بازیگران |
|
|
پرويز صياد، كتايون، حميده خيرآبادي، صادق بهرامي، ثريا بهشتي |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: خانوادگی
توليد: 1348
سال ساخت: 1348
زمان:101 دقيقه
پخش: سازمان سينمايي پيام |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
|
|
|
تحلیل و برررسی از: هما توکلی |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم حسن کچل |
|
|
قصه هرچي شنيدي پاك فراموش بكن --- تو بيا به قصه حسن كچل گوش بكن
فيلم موزيكال حسن كچل ساخته علي حاتمي در سال 1348 است. اين فيلم، اولين ساخته علي حاتمي و در واقع موضوع پايان نامه اوست.
داستان فيلم از افسانههاي كهن ايران است كه با حال و هواي ايران قديم و در دورهاي جديد (1348) ساخته شده است. فيلم با نمايي از شهرفرنگ، به شيوه نقالي و با صداي مرتضي احمدي آغاز ميشود. نقاشيهاي ساده كه به پردههاي پردهخواني در نقالي شباهت دارند، پيشدرآمد فيلم هستند و به صورت شعر با صداي گرم مرتضي احمدي و موسيقي روايت ميكنند كه حسن كچل فرزند كيست، كجا زندگي ميكند، چرا كچل است و چرا از خانه بيرون نميرود.
مثل اينكه بچهها حسني رو هو كرده بودن --- يا بهش گفته بودن كله كدو
حسن كچل خجالتي است و از خانه بيرون نميرود و مادرش بيبي جون سعي دارد پاي او را به بيرون باز كند.
خونه نون درآر نداشت --- خونه مرد كار نداشت --- بيبي هم فكر شوهر تو سر نداشت
بيبي ديد تو خونه موندن واسه مرد كار نميشه --- فكري كرد، چارهاي كرد، بيبي جون اين كارو كرد
بيبي جون از محلي كه حسن خوابيده تا جلوي در، رديفي از سيبهاي سرخ ميچيند و درشتترين و سرخترين سيب را بيرون در ميگذارد. حسن تا براي برداشتن سيب قدم به كوچه ميگذارد، مادر در را پشت سر او ميبندد.
بخش اصلي فيلم با چيدن سيبها آغاز ميشود، و تيتراژ فيلم صحنه چيدن سيبها توسط بيبي جون و برداشتن آنها توسط حسن است. موسيقي تيتراژ دو ريتم كند و تند دارد. ريتم كند آن زماني است كه بيبي سيبها را ميچيند و نشان ميدهد بيبي (با بازي درخشان زندهياد حميده خيرآبادي) نقشه حسابشدهاي طرحريزي كرده و ريتم تند آن و عجله حسن (با ايفاي نقش فوقالعاده پرويز صياد) براي برداشتن سيبها حاكي از فكر نكردن و عدم دورانديشي اوست.
حسن پا به كوچه و بازار ميگذارد، در گذر با بچهها بازي ميكند. مردم هر يك به كاري مشغولند و در بازار فروشندگان براي كالاي خود تبليغ ميكنند و كمي شوخي و سر به سر گذاشتن را همراه اين تبليغات ميكنند. عطاري بازارچه ميگويد:
معجون دارم معجون، معجون افلاطون --- سدر و حنا و صابون (صابون را به سر حسن ميمالد)
معجون دارم، معجون
حسن ضمن گردش در شهر صداي آوازي از يك باغ ميشنود و عاشق صدا ميشود.
شب شده و حسن كه بيرون از خانه مانده، جايي براي خوابيدن ندارد و به ناچار براي خواب و استراحت به حمام ميرود. قديميها ميگفتند كه جنيان شبها به حمام ميآيند. حسن ميداند كه جن با گفتن كلمه بسمالله ناپديد ميشود. همزاد او كه يك جن است با كشيدن سنگپا به كف پاي حسن به او اعلام ميكند كه هست و نميگذارد كه حسن كلمه بسمالله را به زبان بياورد. حسن با همزاد خود در حمام آشنا ميشود. جن به او ميگويد كه ميتواند او را به آرزوهايش برساند. همزاد از آرزوهاي او خبر دارد، چرا كه وقتي به بيرون حمام ميآيند صداي آواز را دوباره در شب و در كوچه ميشنوند (نوعي القاء ذهني به حسن) و حسن ميگويد: من عاشق اين صدام.
بازي زيباي پرويز صياد در هر دو نقش حسن كچل و همزاد بسيار قابل توجه است، ضمن اينكه علي حاتمي به خوبي به جزئيات نيز پرداخته است. كفشهاي همزاد كفش چرمي است به شكل سم كه با بند بسته ميشود مثل كفشهاي امروزي (جنيان پاهايي شبيه سم دارند)، در حاليكه كفشهاي حسن و نيز ساير شخصيتها از نوع گيوه است. عبارات و اصطلاحات و كلماتي هم كه بين شخصيتها رد و بدل ميشود، مطابق روز و حتي مسائل روز آن زمان است.
حسن از همزاد ميخواهد كه او را به صاحب صدا برساند و همزاد ميگويد كه صاحب صدا دختري به نام چهل گيس است كه بسيار زيباست و در طلسم ديو گرفتار شده است (كنتراست كچل و چهل رشته موي بافته شده). در راه رسيدن به چهل گيس، حسن به طرق مختلف متوسل ميشود و براي هر يك از اين راهها يك دانگ از عمر خود را به همزاد ميدهد. همزاد با گرفتن عمر او ميتواند مثل يك انسان واقعي زندگي كند چرا كه از جن بودن خسته شده است.
او با زني به نام طاووس و سپس با شاعر، دوست همصحبت و پهلوان آشنا ميشود. شاعر از او پول ميگيرد و براي او شعر (اشعار سخيف) ميخواند:
سماور داره قلقل ميكنه --- صداي بلبل ميكنه
و به او ميگويد: بهتر است پول پسانداز كني --- توي صرافي هارون تو حساب باز كني
و در جواب سئوال حسن كه ميگويد تو تاجري يا شاعر ميگويد:
شاعر و تاجر كه با هم فرق نداره --- شاعر پولدار ميره تاجر ميشه --- تاجر ورشكسته شاعر ميشه.
دوست همصحبت هم حسين كچل است (حسن خياط باشي در نقش شاعر و حسين كچل بازي ميكند). حسن راز دل خود را به او ميگويد و او انار (سمبل دوستي) را از دست حسن ميگيرد، موهاي فردار خود را به حسن نشان ميدهد و او را مسخره ميكند و راز عاشقانه او را برملا ميكند.
كدو كدو كله كدو، كدو كدو كله كدو هوار هوار --- حسني كلاهتو ور ندار
آدم كه مو نداره --- اينقده رو نداره
تو رو چه كار به چهل گيس --- بسه افاده و فيس
حسن به دنبال پهلواني است كه ديو را بكشد اما پهلوان به حسن ميگويد كه افتخارش بلند كردن سنگ هفتاد مني و گذاشتن سنگ سرجايش است و تلاش ميكند كه براي مسابقه بعدي سنگ صد مني را بلند كند و دوباره سرجاي خود بگذارد نه اينكه بر سر ديو بكوبد. حسن هم ميگويد: خسته نباشي پهلوون!!
حسن از ديوار باغ بالا ميرود تا چهل گيس را ببيند، به او ميگويد كه عاشق اوست و از او ميپرسد كه چطور در طلسم ديو گرفتار شده. چهل گيس داستان خود را تعريف ميكند كه چطور نامادرياش او را وارد اين باغ و اسير طلسم ديو كرده است. توضيح ميدهد كه ديو روزها كه خواب است آزاري ندارد اما شبها او را شلاق ميزند. اما چهل گيس آنقدر منطقي هم هست كه بگويد اگر ديو اين كارها را نكند كه ديگر ديو نيست.
راه رسيدن به چهل گيس كشتن ديو است، ديو شيشه عمري دارد كه با شكستن آن ميميرد. حسن حاضر ميشود براي بدست آوردن شيشه عمر ديو، همه عمر خود را به همزاد بدهد.
حسن به در باغ ميرود و ديو سياه را صدا ميزند. در مواجهه با ديو، ديو داستانش را تعريف ميكند كه اول ميش بوده و براي اينكه از آسيب گرگ در امان باشد، پوستين گرگ مرده را پوشيده و ناخودآگاه به گوسفندان زخم زده: من نبودم دستم بود تقصير آستينم بود! و بعد گرگ شده و سپس به شكل ديو درآمده، خودش هم نميخواسته ديو باشد. حسن كه بسيار مهربان است ميگويد كه ديو را دوست دارد و شيشه عمر او را نميشكند، اما ديو و چهل گيس و همزاد همه به او ميگويند كه آنرا بشكند و با شكستن شيشه عمر ديو، ديو دوباره به شكل اول برميگردد و چهل گيس از طلسم آزاد ميشود.
در راه برگشت، همزاد حسن را صدا ميزند: حسن؟!
و حسن خالصانه ميگويد: جان حسن؟
همزاد يادآوري ميگند كه فرداي عروسي با چهل گيس به قبرستان بيايد و عمرش را به همزاد بدهد. مراسم خواستگاري و عروسي حسن و چهل گيس به خصوص عكسهاي عروسي بسيار جالب توجه هستند.
مرحوم صادق بهرامي (پدر تئاتر ايران) نقش پدر چهل گيس را ايفا ميكند. او در ابتدا آنچه كه مادر حسن پيشكش آورده، نون و پنير، فرش حصير، دوماد فقير، مادر پير، آينه چراغ، گل توي باغ و ... را ارزاني آنها ميكند و با ازدواج آنها موافقت نميكند. بيبي ناراحت ميشود و ميگويد: پس بيا بريم پس در پس --- شهرهاي ديگه هم دختر هس
در اينجا چهل گيس قطعهاي به صورت آواز ميخواند: سفره با نون و پنير --- خونه با فرش حصير --- دل اگه خوش باشه --- نميشن آدمها پير
همه تحت تأثير قرار ميگيرند و پدر چهل گيس ميگويد: حسني بيا پيش در پيش --- شايد شويم قوم و خويش.
آرايشگري از چين (با بازي سيروس ابراهيمزاده) چهل گيس را براي جشن عروسي ميآرايد و از زيبايي او سخن ميگويد:
هيهات هيهات --- استاد شده مات
با اين لپ سرخابي، با اين لب عنابي --- اينها (اشاره به اسباب و لوازم آرايش) شده قلابي
عروسي را به روايت فيگورهاي عكسهاي عروسي مطابق روز آن زمان ميبينيم .
فرداي عروسي، سحرگاه، بعد از سه بار خواندن خروس، حسن به قبرستان ميرود و نميداند كه چهل گيس او را تعقيب ميكند. همزاد كه منتظر اوست چهل گيس را ميبيند و به حسن ميگويد كه عمر او متعلق به دختريست كه پشت درختها منتظر اوست و حسن اصرار دارد كه در دوستي صداقت دارد و بايد عمر خود را به همزاد بدهد و از گفتن بسم الله اجتناب ميكند. همزاد، خود بسم الله ميگويد و غيب ميشود و حسن و چهل گيس به زندگي خود برميگردند.
نميدانم داستان حسن كچل مربوط به چه زماني است، آيا قديميتر از امير ارسلان است؟ نميدانم. اما هرچه هست ريشه عميقي در فرهنگ عامه ايراني دارد و از اين جهت فيلم مورد توجه مخاطب خاص و عام است. اين فيلم صرفاً يك كمدي موزيكال يا فيلمي براي كودكان نيست و براي بزرگسالان نيز بسيار قابل تأمل است.در سرتاسر فيلم تضادهاي زيادي به تصوير كشيده شده است و راه تشخيص خوب از بد نيز نشان داده ميشود و از اينجاست كه به اخلاق ميرسيم. از شروع داستان كه به زماني اشاره ميكند كه همه خوشبخت بودهاند، دوستي و صداقت كمرنگ نشده بود، زندگي بركت داشته و ... تا اختلاف طبقاتي حاكم.
شايد هركس گوشهاي از زندگي خود را در آن بيابد.
|
|
|
با تشکر از علی علیزاده بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cia.01 برای بار اول به تاریخ 11-08-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از هما توکلی |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی