تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.08- تحلیل و بررسی فيلـــــــم گرگ و ميش (Twilight)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در یکشنبه, 07 آبان 1391 12:27
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 8119
|
نام فیلم: گرگ و میش (Twilight) |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
تاريخ نمايش : 19 دسامبر 2008
نويسنده كتاب : استيفن مه ير
نوسينده فيلم نامه : مليسا روزنبرگ
تهيه كننده : ويگ گادفري
كارگردان : كاترين هاردويك
موزيك متن : كارتر باروول
فيلم بردار : اليوت ديويس
تدوين : نانسي ريچاردون
ژانر : درام ، فانتزي ، عشقي |
|
|
بازیگران |
|
|
كريستن استوارت : بلا سوان
رابرت پاتينسون : ادوارد كالن
بيلي بيورك : چارلي سوان
پيتر فاچينلي : دكتر كارلايس كالن
اليزابت زيزر : اسمي كالن
اشلي گريين : آليس كالن
كريستيان سراتوس : آنجلا |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام، حادثه ای، هیجان انگیز
درجه نمایش PG-13
توزیع توسط کمپانی: سامیت اینترتیمنت
تاریخ نمایش: 15 ژانویه 2009 در آلمان
مدت زمان فیلم: 122 دقیقه
کشور سازنده: آمریکا
بودجه ساخت: 37 میلیون دلار
فروش کل: 382 میلیون دلار
IMDB Rate 5.6 از 119719 راي |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
برنده جایزه آلما: طراحی مو و آرایش |
|
|
تحليل و بررسي از : علي مديري |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم گرگ و میش |
|
|
همیشه با یاد او
تحليل فيلــــــــــــــــــــــ ـــم
در ابتدا به نظر می رسد با فیلمی رمانتیک مواجهیم که به عشقی غیر معمول بین یک خون آشام و یک انسان خواهد پرداخت، اما حوادث فیلم خیلی زود ما را درگیر معماها و دغدغه های دیگری می کند، فیلم از اتفاقات پی درپی که به شدت در راستای تفهیم جوّ فیلم برای بیننده است کم نمی گذارد، اگر فیلم برداشتی از یک رمان نبود بی شک جای تحسین و تقدیر ویژه ای برای عوامل بود، در هر حال تهیه کنندگان و عوامل با توجه به این رمان، سنگ تمام گذاشته و به سادگی از کنار این تولید نگذشته اند تا شاهد فیلمی مبتنی بر اصول و قواعد سینما باشیم (مزیتی که 80 درصد سینمای ما با آن بیگانه است، با ذکر این مطلب که زمانه، زمانه است و تغییر نمی کند، اگر موجوداتش به قوانین احترام بگذارند. سینمای ما را هم می توان سینما نامید، اگر بشود آدمهای آن را از فیلتر رد کرد تا اگر هنوز نفسی برای این سینما باقی مانده بتوان آن را احیاء کرد)
خون آشامهای twilight آنهایی که بار فیلم را به دوش می کشند، به قول خودشان گیاه خوارند، دوستدار منطق و نسبت به بقیۀ همنوعانشان اجتماعی ترند. نباید فراموش کنیم یکی از پیامهای نهفته در این خصوصیات را، عطش بلعیدن چیزی که همیشه در دسترس است و خودداری از آن. بدون شک می توان همراه کالن ها تمرین خودداری کرد و به هدایت نفس پرداخت.
معما و گره در فیلم به آرامی و با طرح و برنامه پیدا می شود و با پیشبرد فیلم یکی یکی به آنها پرداخته می شود و جای سوال و چرا و چطور برای بیننده باقی نمی گذارد.
با دانستن این نکته که حادثه تنها برخورد وسایط نقلیه، قتل، و مسائل درشت نیست، twilight پر از حادثه است، حوادثی البته منطقی و در راستای اهداف فیلم و بدون صحنه های اضافی .
شخصیت های فرعی به قدر لزوم معرفی می شوند و از کاراکتر بی هویت (که دراکثر فیلمهای سینمای ما موج می زنند) خبری نیست. فیلم به خوبی روند تحول در شخصیت قهرمانها را هم دنبال می کند، برای مثال، با پیشرفت فیلم از تزلزلهای بلا که آن را در تردیدها و زمین خوردنها و حواس پرتیها دیده بودیم خبری نیست.
یکی از مسایلی که باعث همدردی و همراه شدن با خانوادۀ خون آشام در این فیلم برای ما می شود، اهمیت آنها به خانواده است، گویی احترام به اعضا و تلاش برای حفظ حریم خانواده یکی از اصلی ترین عناصر در تحریک همذات پنداری بیننده با این اجتماعات است، بارزترین نمونۀ این نکته را در فیلم پدرخوانده و در خانوادۀ کورلئونه می بینیم، با اطلاعاتی که از این آدمهای مافیایی و کشتار آنها داریم، اما تاکید به حفظ خانواده، اینجا هم از سوی پدر خانواده، ما را به تحسین وا می دارد.
اولین جمله از زبان شخصیت اول فیلم بخشی از آرمان او را آشکار می کند و ما را به همراه او برای این رسیدن به آن لحظه به انتظار می گذارد و شهر فورکس، با توجهی که به مختصات، شرایط جوّی وجمعیت آن می شود ظاهراً مکانی است که بخش اعظم وقایع درآن خواهد گذشت.
از همان لحظات ابتدایی حضور بلا سوان در مدرسه و اکراه در بازی کردن والیبال نشان از متفاوت بودن، نوعی بی ثباتی و بی انگیزگی او دارد، حتی با شوخی در مورد بیرون انداختنش از آریزونا نشان می دهد که خود او هم دوست دارد اینگونه باشد.
با ورود کالن ها، گویی ویدئو کلیپی کوتاه را شاهدیم که به معرفی شخصیتهای تازه وارد می پردازد که بعدها محور اصلی فیلم را تشکیل خواهند داد، اما مسئلۀ اصلی این لحظات، معرفی کالن ها یا خندۀ معنی دار ادوارد نیست، بلکه نمایش یک چیز غیرمعمول در برخوردهای بلا و ادوارد است، کشمکش خیلی زود شروع می شود و کلیپ با فرار ادوارد ازکلاس به فیلم بازمی گردد.
روند منطقی و سریع فیلم با اولین جرقه های کنجکاوی در ذهن بلا استارت می خورد، شاید برای کسی درشرایط او این کنکاش برای مدت کوتاهی سرگرمش کند، اما غیبت ادوارد رسیدن به جوابها را به تاخیر می اندازد، اگر سوالی در زمینۀ این غیبت ما را درگیر کند بعدها به جواب آن خواهیم رسید که اصولاً کالن ها احتیاج چندانی به درس خواندن ندارند، شاید به خاطر اینکه مثل رفوزه ها، آنها یک دورۀ چند سالۀ تحصیلی را طیِّ چندین دهه در حال مرور کردن هستند.
قبل ازادامۀ پیوند دادن قهرمانان فیلم به همدیگر، شاهد فرار، محاصره و کشته شدن مردی توسط سه ناشناس هستیم، حالا با این گره درذهن پیش بلا و ادوارد برمی گردیم.
سکانس حضور دوبارۀ ادوارد در کلاس، با معرفی خود به بلا و نیم نگاه بسیار حرفه ای و زیبای معلم به آن دو که از حالتشان متوجه می شود نباید مزاحمشان بشود شروع می شود، بلا فرصت را از دست نمی دهد و بی مقدمه اولین سوال را در مورد غیبت ادوارد می پرسد. (موسیقی زمینۀ این سکانس، نه درمورد غیبت ادوارد و نه برای مشکلات بلا نواخته می شود، بلکه این موسیقی روی کلوزآپهای چهره و نماهای درشت چشمها و نوع نگاه آنها به هم، تنها پیش درآمدی است برای شروع یک اتفاق تازه)
درادامۀ این سکانس شاهد اعتراف ادوارد به تلاش برای شناخت شخصیت بلا هستیم، کاری که زودتر از آن بلا درمورد خود او شروع کرده، اما هنوز هیچکدام به سر نخ جالب توجهی نرسیده اند، بعدها و در ادامۀ فیلم وقتی از توانایی ادوارد در خواندن افکار دیگران مطلع می شویم، ذهنمان به بخشهایی از این سکانس فلاش بک می خورد، به یکی از سوالها و دو حدسی که ادوارد مطرح می کند و جوابهای بلا آن چیزی نیستند که او انتظارش را داشته (سوال: از باران لذت می بری؟ حدس: تو از شوهر مادرت خوشت نمیاد درسته؟ و حدس اینکه بلا از شرایطش ناراحت است) و در هر سه مورد ادوارد به بن بست می خورد.
سوالهای بی جواب برای بلا ادامه دارد تا اینکه به اولین نقطۀ عطف فیلم می رسیم تا مسیری تازه را با قهرمانها طی کنیم، ادوارد بلا را از برخورد ماشین به او، و شاید از مرگ نجات می دهد و برخلاف پدر و مادرش (نارضایتی پدر و مادر هم سوالی برای ما به جای می گذارد) از نجات بلا که سوالهایش تمامی ندارند راضی به نظر می رسد، قضیۀ ادوراد هم برای بلا جدی تر می شود، روند فیلم مبنی بر ارتباط اولیه بین قهرمانها به خوبی برقرار شده و تحقیقات و شناخت طرفین وارد مرحلۀ جدیدی می شود .
ادوارد علی رغم میل باطنی سعی می کند بلا را از خود دور کند اما گویی این مسئلۀ ادوارد برای بلا حکم نفس کشیدن را پیدا کرده تا به آرامی و به واسطۀ این پیدایش انگیزه ای تازه، شاهد تحولاتی هم در بلا باشیم، حضور در تفریح کنار ساحل و در جمع دیگران، اولین نشانه های این تغییرات است.
بحث ادوارد در غیاب او در ساحل هم ادامه دارد و حالا هر کسی که اطلاعاتی درمورد ادوارد داشته باشد برای بلا مهم است، واقعیتی که جیکوب به شوخی و خنده برای بلا تعریف می کند، آن را تنها یک داستان می خواند، اما بلا آن را جدی می گیرد.
با کشته شدن ویلن قایقران از اهالی فورکس توسط سه خون آشام دریک سکانس کوتاه و دیالوگهای این بخش، ضمن یک شناخت کلی از این سه که فعلاً تا همین حد کفایت می کند، آنها، تهدیدی برای مردم، قهرمانهای فیلم وحتی کالن ها معرفی می شوند.
بحث ادوارد جدی تر از آن است که بلا لحظه ای آرام بنشیند، اطلاعات بچه ها، اینترنت، کتابخانه و در نهایت منبع تمام درگیری های ذهن یعنی ادوارد و اولین استخراج بلا از این منبع، خواندن ذهن دیگران جز در یک مورد است.
با اظهار همدردی بلا در مورد کشته شدن ویلن، دوست پدرش، رابطۀ آنها هم رنگی تازه به خود می گیرد، (از ابتدا، حضور بلا وپدرش در کنار هم، منهای علاقۀ ذاتی آنها به همدیگر گویی از سر اجبار است)
فلاش بک ذهنی بلا هنگام خارج شدن از ادارۀ پلیس فورکس و فرمولهایی که در این چند روز به دست آورده او را به سمت حلّ مسئلۀ ادوارد می برد و در نهایت موفقیت، او ادوارد را در یکی دیگر از نقاط عطف فیلم وادار به اعتراف موجودیت خود می کند، مراحل طی شده در فیلم حالا دیگر برای ما هم دلیل خاصی برای پنهانکاری از بلا باقی نمی گذارد تا ادوارد پایه و اساس شکل گیری خانواده را بیان کند و ما با بخشی از شخصیت کارلایل وبعد آلیس آشنا می شویم، ادوارد در مورد پایه گذار خانواده که از کارلایل شروع می شود قهرمانانه سخن می گوید که با توانایی اش درکنترل امیال و خودداری، برای ادوارد الگویی از یک قهرمان می نماید.
و بالاخره برای قهرمانهای فیلم، عشق نه چندان آسان حادث شد و این آغاز مشکلها.
حضور یک انسان در خانوادۀ خون آشامها به اندازه ای جالب هست که با دعوت ادوارد از بلا، برای این سکانس لحظه شماری کنیم، با وجود آگاهی ازعواقب خطرناک این ارتباط، با این حال تلاش خانواده برای درست کردن غذا، احترام آنها به تصمیم ادوارد است.
ما هم نگران برخوردهای این آدمها با بلا هستیم، برخورد پدرو مادر ایده آل و سنجیده است، رزالی دیگر عضو خانواده اما درگیر و ناراحت و آلیس خیلی زود دوست بلا و همینطور دوست ما می شود.
سکانس حضور بلا در جمع خانوادۀ خون آشامها، مسیری تازه معین می کند و از این لحظه به بعد بیشتر با این خانواده و زندگی آنها همراه خواهیم بود (باز هم لازم است به موسیقی در این فیلم اشاره کنیم که به خوبی و در تمام لحظات مکمل تصاویر در اهداف سکانسهاست)
تعقیب سه خون آشام بی قانون در فیلم توسط نیروهای پلیس پیش درآمد مهمترین اتفاقات فیلم در ادامه است.
داخل رستوران، موقع صرف نهار بلا با پدرش، پی به گرمتر شدن روابط آنها می بریم و از تعصب اهالی نسبت به دستگیری قاتل دوستشان مطلع می شویم که این مطلب می تواند نوعی کمک برای درک فضای اطراف فیلم باشد.
در ادامه، قبل از حضور ادوارد دراتاق بلا، از حال و هوای مادر بلا هم آگاه می شویم، در واقع فیلم این شخصیت را رها نمی کند و مطمئناً دلایلی برای برقرار بودن این ارتباط دارد، اگر غیر از این باشد این ارتباط باری اضافه بر فیلم می شود.
سکانس بعدی را باز هم می توان کلیپی زیبا دید با موضوع بازی بیسبال خانواده ای خون آشام، انتهای این سکانس نقطه عطفی دیگر برای فیلم است، رویارویی خون آشامان قانونمند و خون آشامان بی قانون، از این لحظه روند فیلم وارد مرحلۀ جدیدی می شود، تلاش برای حفاظت از بلا آغاز شده، مشاجرۀ ساختگی بلا با پدرش ما را با بخشی از واقعیت جدایی این پدر و مادر می رساند که اطلاعاتی هرچند اندک به پروندۀ هویت کاراکترها می افزاید.
تعقیب و گریز برای محافظت از جان بلا و مقابله با مهاجمین ادامه دارد تا جایی که بلا برای نجات جان مادر، از محل امن خارج شده و با پای خود به استقبال مرگ می رود.
کُد آشنایی با این سکانس با دیالوگی در ابتدای فیلم به ما داده شده وحالا بعد ازگذشت بیش از نود دقیقه از فیلم به اصل این پیام می رسیم، مادر.
بلا قبل از داخل شدن به قتلگاه، با دست گرفتن یک اسپری که تنها نشانه از پدر است سعی می کند کمی به خود آرامش بدهد و فیلم می رود تا یکی از اصلهای هالیوودی که می گوید فیلمها برای 20 دقیقۀ آخرشان ساخته می شوند را به نمایش بگذارد، پردۀ آخر و نقطۀ اوج فیلم.
داخل سالن باله، جیمز، خون آشام مهاجم، شروع می کند با طعمه بازی کردن، قبلاً و در نیمۀ اول فیلم هنگام کشتن ویلن قایقران ازهالی فورکس، از زبان لورن دیگر مهاجم خون آشام می شنویم که خطاب به جیمز می گوید با طعمه بازی نکند، و این دلیل کافی برای تاخیر و در نهایت سر رسیدن منجی است، در واقع آن دیالوگ به این بازی با طعمه معنا می دهد.
بالاخره رویارویی اصلی بدمن فیلم با قهرمانها در پردۀ آخر و در اوج حساسیت قرار می گیرد، بلای زخم خورده توسط جیمز، با تلاش ادوارد به زندگی برمی گردد.
حضور مادر داخل بیمارستان همان رها نکردن و بیرون نیانداختن کاراکتر است که اینجا دیگر سوالی ذهن را درگیر و دور از اصل ماجرا نمی کند که به یکباره این مادر از کجا پیدایش شد؟ (اینها می تواند درس خوبی برای سینمای ما باشد که حضور شخصیتهای فرعی با شناسنامه و در راستای اهداف فیلم هستند)
و فیلم قبل از اتمام مثل اکثر فیلمهای دنباله دار، نشانه هایی هم برای ادامه باقی می گذارد، درخواست غیرمنتظرۀ جیکوب از بلا مبنی بر ترک ادوارد و رویارویی اش با ادوارد، پیدایش ذهنیت بلا بر همنوع شدن با ادوارد، وبالاخره حضور کاترین درمجلس رقص انتهایی فیلم به نشانۀ ادامه دار بودن تهدید قهرمانان.
همیشه به یاد او
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.08 برای بار اول به تاریخ 06-10-2010 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از علی مدیری |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی