تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.09- تحلیل و بررسی فيلـــــــم گرگ و ميش (New Moon)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در یکشنبه, 07 آبان 1391 12:43
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 5881
|
نام فیلم: گرگ و میش : ماه جدید |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
نويسنده كتاب : استيفن مه ير
نوسينده فيلم نامه : مليسا روزنبرگ
تهيه كننده : ويگ گادفري
كارگردان : كريس ويتز
موزيك متن : الكساندر ديسپلات
فيلم بردار : خاوير آكوييريسآروب
تدوين : پيتر لامبرت |
|
|
بازیگران |
|
|
كريستن استوارت : بلا سوان
رابرت پاتينسون : ادوارد كالن
بيلي بيورك : چارلي سوان
پيتر فاچينلي : دكتر كارلايس كالن
اليزابت زيزر : اسمي كالن
اشلي گريين : آليس كالن
كريستيان سراتوس : آنجلا |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام، فانتزی ، عاشقانه
تاریخ نمایش: 20 نوامبر 2009
درجه نمایشPG-13
زمان فیلم: 130 دقیقه
محصول ایالات متحده
بودجه فیلم: 50 میلیون دلار
فروش کل فیلم: 709 میلیون دلار
IMDB Rate : 4.5 از 122624 رای |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
برنده 3 جایزه از فستیوال MTV سال 2010 |
|
|
تحلیل و بررسی از علی مدیری |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم ماه نو |
|
|
همیشه با یاد او
تحليل فيلــــــــــــــــــــــ ـــم
در کل، معمول است که قسمتهای دوم یا سوم فیلمها، خواه به صورت سریال و یا قسمتهای مستقل، تا حدودی به اندازۀ اولین آنها ازساختار منسجم یا کیفیت روایی برخوردار نیستند،twilight از این قضیه مستثنی نیست.
Twilight از تلفیق ژانرهایی مثل درام، رمانتیک، هیجان انگیز و فانتزی می آید، فیلمی که اتفاقاتش در چهارچوب داستانش قابل قبول و پذیرفتنی است، گرچه این منطق در قسمت اول، و در بخشهایی از قسمت دوم کمرنگ جلوه می کند.
داستان قسمت دوم:
جشن تولد بلا در خانۀ کالن های خون آشام، با اتفاقی همراه می شود تا ادوارد را مجاب کند که نمی تواند در دنیای خود از بلا محافظت کند، ادوارد و خانواده اش بدون بلا شهر فورکس را ترک می کنند.
بلا برای فرار از تنهایی آزاردهنده، دست به دامن جیکوب می شود اما با او هم به بن بست می خورد زیرا جیک هم بعد از رفتار مرموزش او را از خود می راند.
بلا به دنبال تجدید خاطراتش با ادوارد به جنگل می رود و توسط لورن یکی از خون آشام های مهاجم تهدید می شود اما تعدادی گرگ سررسیده و بلا موفق به فرار می شود.
کشمکشهای بلا و جیکوب منجر به آشکار شدن ماهیت گرگ نمایی جیکوب و دوستانش می شود.
در این میان، آینده نگری ناقص آلیس و دروغ جیکوب در مورد مردن بلا، ادوارد را مصصم می کند برای خودکشی نزد خانوادۀ ولتری ها برود...
درشروع قسمت دوم فیلم (تا قبل از برگزاری جشن تولد کالن ها برای بلا)، دیالوگها و سکانس های ابتدایی مشخص کنندۀ خط روایی داستان هستند.
بلا سرآسیمه در میان جمعیتی برای نجات جان ادوارد پیش می رود، دقت کنید به قابها و رنگها در این سکانس کوتاه، عبور بلا از میان جمعیتی با لباسهای قرمز خبر می دهد از راهی پر مخاطره برای کاراکتر فیلم که انتهای آن در این لحظه از فیلم، به نجات ادوارد ختم نمی شود بلکه به یک واقعیت پیوند می خورد که (با توجه به حال وهوای ترسیم شده از شخصیت بلا تا به اینجا) زنگ خطریا نوعی پیام رستگاری برای خود او خواهد بود، و این دو سکانس کوتاه هوشمندانه به هم چفت می شوند.
در فیلم به قابهایی که به تنهایی و بدون دیالوگهای اضافه، بار معنایی را منتقل می کنند نیز برمی خوریم، مثل تصویری که در آن جیکوب هدیه ای به بلا می دهد تا او را از شر کابوسهای بد دور کند (جیک سمت راست، بلا سمت چپ و هدیه ای که قرار است بلا را از شر کابوسهای بد دور کند، روی چهرۀ ادوارد که در پس زمینۀ این قاب ایستاده قرار می گیرد).
بلا کتاب رومئو و ژولیتی را می خواند که ادوارد متن آن را از حفظ است، با این نشانه ها بدون شک تا انتهای فیلم باید منتظر رومئو ژولیتی از جنس بلا و ادوارد باشیم و یا اینکه شباهتهایی بین ماجراهای شخصیتهای فیلم و داستان این کتاب پیدا خواهیم کرد.
منزل کالن ها هنوز هم یکی از کانونهای حادثه است، رزالی تا اینجا هم با حضور بلا در خانواده کنار نیامده، اتفاقی که برای بلا در جشن تولدش در این خانه می افتد باز هم نقطه عطفی می شود برای فیلم که منجربه تنهایی بلا و آشنایی بیشتر با جیکوب می شود.
دلایل کالن ها و ادوارد برای رفتن از شهر فورکس قانع کننده نیست و خوب به این موضوع که مسئلۀ کوچکی هم نیست پرداخته نشده است، یک مسئلۀ جزئی که از طرف جاسپر پیش می آید ما را که تا اینجا مشکلات بزرگتری را با آنها پشت سرگذاشته ایم قانع نمی کند تا ادوارد از زیر بار همنشینی و محافظت از بلا شانه خالی کند، او را با تهدید های ویکتوریا که می دانیم برای انتقام به دنبال بلاست تنها بگذارد و به یکباره دنیایی را که نقش به سزایی درساختن آن داشته برای بلا ویران کند، آنهم درست زمانی که بلا با قراردادن عکسی از ادوارد بر روی جلد یک آلبوم شروع یک زندگی را تصور میکرد.
کمی جلوتر و در ادامۀ فیلم متوجه می شویم که ادوارد حتی در کنار خانواده اش نیست که احیاناً تهدیدی متوجه بلا باشد، و منطق کمرنگتر از آن دلیل اینکه، بی مقدمه می شنویم مردم به جوان ماندن کارلایل شک کرده اند پس آنها باید نقل مکان کنند.
درست است که در فرم روایی داستان، باید مدتی از ادوارد و شاید خانواده اش دور بمانیم تا فصل آشنایی با قطب دیگر شکل بگیرد، اما بهتر بود با پرداخت بیشتری در زمینۀ این انفصال به سراغ جیکوب می رفتیم.
بلا به نقطۀ اول بازمی گردد با این تفاوت که حالا لذت یک دوست و یک عشق را تجربه کرده و از دست رفتن اینها برای کسی در شرایط او در مقایسه با حال و هوایش در ابتدای فیلم، فضایی سنگین تر و بی اهمیت تر نسبت به فضای اطرافش بوجود آورده، نشستن سر میزکالن ها که گویی جایگاهی خاص است نشان میدهد که بلا دیگر به دنیای بیرون هیچ علاقه ای ندارد و البته همراه شدنش با جسیکا برای خرید یا دیدن فیلم ازسر اجبار و برای فرار از پیشنهاد پدر است که از او می خواهد فورکس را ترک کند و به جکسون ویل پیش مادرش برود .
همراهی با جسیکا، مَفصلی می شود برای شروع شیطنتهای بلا که دست به هرکاری بزند تا کوچکترین ارتباط خود را با ادوارد حفظ کند، و بالاخره زمینه برای همراه شدن با جیکوب فراهم می شود.
بخش تعمیر موتور بلا توسط جیک هم از سکانسهایی با پرداختی ساده و خلاقانه است که به خوبی گذشت زمان را با کارکترها به نمایش می گذارد.
از این لحظه به بعد گویی فیلم را از ابتدای قسمت اول دوباره مرور می کنیم، تنها کافی است که جیکوب را به جای شخصیت ادوارد قرار دهیم، مقایسۀ این دو ارتباط ، ما را به یک نتیجه گیری خواهد رساند.
بحث قتل پنج گردشگر توسط یک خرس در جمع بلا و دوستانش، قاتل جدیدی را در فیلم معرفی می کند.
همراهی بلا با جیک، او را دوباره به جمع برمی گرداند و به جای ساحل، این بار او را به سینما می کشاند، خیلی زود جیک هم با رفتار مرموزش، همچون ادوارد، بلا را تنها می گذارد، اما این بار این بلا ست که به سراغ جیکوب می رود.
مشاجره با جیک دلیلی می شود برای حضور بلا در جنگل و در یکی از مکانهای دیدار با ادوارد و البته بهترین وقت در روند داستان برای یک اتفاق و شروع پرده ای دیگر از فیلم.
حضور لورن از طرف ویکتوریا و تهدید بلا با سر رسیدن خرس قاتلی که در اصل یک گرگ است و دیگر گرگها همراه می شود.
جیکوب هم مثل ادوارد در شناساندن خود به بلا با جنگی درونی مواجه است و به دنبال بسترسازی و آماده کردن بلا برای درک حقیقت، او را رجعت می دهد به گفته هایش در ساحل تا باز هم بلا با فرمولهای موجود، اینبار شروع کند به حل مسئلۀ جیکوب.
بلا برای تکمیل معادلاتش نزد جیک می رود و با سَم و افرادش روبرو می شود، سیلی ای که او به پل یکی از افراد سم می زند او را به گرگ تبدیل می کند.
کمی تامل می کنیم، از همینجا منطق داستان تا جاهایی دستخوش تغییرات شده و کمی رنگ می بازد.
در این اتفاق بر خلاف خانوادۀ کالن ها، چرا بقیه تلاشی به خرج نمی دهند برای کنترل دوستشان؟
آیا فقط با یک سیلی گرگها از کوره در می روند و ماهیتشان را بروز می دهند ؟
آیا این صحنه ها دلایلی هستند برای کشتن پنج گردشگر؟
آیا آنها به راحتی دست به کشتن می زنند؟
آیا گرگ نماها مانند کالن ها از قانونی پیروی می کنند؟
آیا حضور بلا در این جمع با این توصیفات به صلاح اوست؟
با اینکه بلا با قصد اینکه در معرض خطر باشد به سراغ جیکوب می رود، اما قرار است این ارتباطها با جیکوب و گرگنماها، طوری موازی و همسان با خانوادۀ خون آشام ها پیش برود که حق انتخاب برای بلا و بیننده بین ادوارد و جیکوب هم مشکل باشد، فیلم تا حدودی در پیشبرد ارتباط بلا با جیک همسان با ادوارد، انصاف را رعایت نمی کند، گویی خود نویسندۀ فیلمنامه (نه نویسندۀ رمان) و حتی کارگردان هم دلشان با ادوارد است تا جیکوب.
حتی در مقایسه با کالن ها که جمع آنها حس یک خانواده را منتقل می کند، در گرگ نماها بیشتربه یک گروه با یک سردسته مواجهیم.
دست آخرِ معرفی گرگ نماها مثل خون آشام ها، حضور بلا در جمع خانوادۀ آنهاست.
بخش آشنایی با گرگ نماها و تشکل آنها صورت گرفته و فیلم برای ادامه به سراغ تنهایی بلا و تهدید کاترین می رود.
فصل خلاص شدن بلا از تنهایی که چون ویروسی به جانش افتاده و تعقیب ویکتوریا در جنگل توسط گرگها، خط سیر تازۀ فیلم است که به طور موازی با هم پیش می روند، شیطنت بلا برای دیدن ادوارد موجب پریدن او از روی صخره ها می شود، جیکوب بلا را از تهدید ویکتوریا و از مرگ نجات می دهد تا شاید بتوانیم او را در ترازو، هم وزن ادوارد در اعمالشان در مورد بلا قرار دهیم.
بخش حضور آلیس درخانۀ بلا نیز جای پرداخت بیشتری داشت، آلیس تنها با دیدن شیرجۀ بلا از روی صخره ها حکم به مردن او داده است. به قول او بلا کار خطرناکی انجام داده، اما هر کار خطرناکی سرانجامش مردن نیست. تا اینجا هیچ اتفاقی رخ نداده و ادوارد هم از چیزی مطلع نیست، تماس تلفنی او به منزل بلا را جیکوب با دروغی پاسخ می دهد، اگر ادوارد پیش زمینۀ ذهنی از حماقت بلا داشت نتیجه گیری او با شنیدن دروغ جیکوب قابل قبول بود. جیکوب بدون ذکر نامی از کسی، دروغی می گوید که گویی ادوارد از همه چیز به جز مراسم تدفین، آنهم تدفین بلا خبر داشته، نکتۀ جالبتر اینکه بعد از گذشت ماهها، درست زمانی که جیک و بلا درخانۀ بلا هستند با تماس تلفنی ادوارد مواجه می شویم.
ادوارد برای خود کشی سمت ولتری ها می رود، آلیس و بلا با یک جابجایی سکانس زیبا از حرکت اتومبیل در شب به هواپیمایی که به سمت رم می رود و دوباره به اتومبیلی که در جاده پیش می رود، سعی دارند به ادوارد برسند.
رویارویی با خانوادۀ ولتری نیز به قدری جذاب هست که فیلم پردۀ آخر را به آشنایی با آنها بپردازد تا به حس کنجکاوی ما دربارۀ این خانواده نیز پاسخ بدهد، به دلیل جذابیت و پیشبرد داستان، ولتری ها باید فراتر از آنچه باشند که ما تصور می کنیم، اجتماعی که بتواند قطبی نیرومند و به نوعی غیر قابل نفوذ جلوه کند.
ارو در رأس این خانواده با تماس دست ذهن را می خواند اما بدون شک این قابلیتی نخواهد بود که او را در راس امور نگه داشته، او هم دراین قابلیت در برخورد با بلا به بن بست می رسد، و جین دختری که بدون هیچ بحث و گفتگو ادوارد، بلا و آلیس را به جمع ولتری ها می برد، خبر از قدرتی خارج از آنچه دیدیم و تصور کردیم دارد.
ناتوانی جین نیز در نفوذ به بلا، خون آشامی قدرتمند و منحصر به فرد از بلا در ذهن تداعی می کند، پس هر دو خانوادۀ ولتری و کالن، برگهای برنده ای در مقابل هم خواهند داشت اگر به مشکلی با هم بربخورند و اگر بلا همنوع با کالن ها شود. اما فعلاً راضی کننده برای ما که با کالن ها همراهیم نیست.
تنش بین ادوارد، آلیس و بلا با ولتری ها بیشتر می شود و بالاخره چیزی که باعث نجات این سه از این جمع می شود از خود گذشتگی بلا در مقابل جان ادوارد و همنوع دیدن بلا در آینده توسط آلیس است.
ناشناخته ماندن دیگر اعضای ولتری و در آخرین لحظات ترک آنها، معرفی هایدی چهره ای جدید از آنها، ما را در عطش کشف این رازها و نگرانی در برخودشان با کالن ها باقی می گذارد.
در انتها به شهر فورکس و به میان مسائل قدیمی برمی گردیم، جایی که ویکتوریا را پنهان در خود دارد، شهری با حضور جیکوب و گرگ نماها، و یک چرا، اینکه چرا کالن ها دوباره به خانه مراجعت می کنند؟
تصمیم بلا برای پیوستن به جرگۀ خون آشام ها و رأی گیری کالن ها مستلزم گذشت زمان می شود، ادوارد هم موافقت ضمنی خود را ابراز می دارد تا با پیشنهاد ازدواج به بلا سراغ قسمت سوم برویم.
همیشه به یاد او
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.09 برای بار اول به تاریخ 17-10-2010 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از علی مدیری |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی