تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.50- تحليل و بررسي فيلـــــــم راه رفتن روی خط (Walk The Line)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 11 آبان 1391 17:44
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 6011
|
نام فیلم: راه رفتن روی خط Walk The Line |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
کارگردان: جیمز مانگولد
تهیه کننده: جیمز کییچ و کتی کنراد
نویسنده اورژینال: جانی کش (کتاب خاطرات جانی کش)
فیلمنامه اقتباسی: جیل دنیس و جیمز مانگولد
فیلم بردار: فدون پاپامیکل
تدوین: مایکل مک کیوسکر
موزیک متن: تی. بون بورنت
کارگردان هنری: جان ار جنسن و راب سیمونز
طراحی صحنه: آریان فیلیپس |
|
|
بازیگران |
|
|
یواخیم فینیکس: جانی کش
ریس ویترسبون: جون کارتر
جنیفر گودوین: ویویان کش
رابرت پاتریک: ری کش
دالاس رابرت: سم فیلیپس
دان جان میللر: لوتر پرکینز
لاری باگبی: مارشال گرانت
شلبی لین: کری کش
تیلور هیلتون: الویس پریسلی |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام، بیوگرافی، موزیک
تاریخ نمایش: 18 نوامبر 2005
محصول ایالات متحده
زمان 136 دقیقه نسخه سینمائی
زمان 155 دقیقه نسخه کات کارگردان
IMDB Rate 7.9 از مجموع 96500 رای |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
نامزد 5 جایزه اسکار سال 2006 و برنده اسکار بهترین بازیگر اول زن، ریس ویترسبون
برنده سه جایزه بهترین بازیگر اول مرد و زن و بهترین فیلم از گلدن گلوب 2006
برنده جایزه بهترین ادیت از انجمن تدوین گران آمریکا
نامزد چهار جایزه و برنده 2 جایزه بهترین بازیگر زن و بهترین موسیقی از بفتا 2006
برنده جایزه گرمی «Grammy» بهترین آهنگ سال 2007
و همچنین نامزد 54 جایزه و برنده 29 جایزه دیگر از فستیوالهای مختلف. |
|
|
تحلیل و بررسی از: علی مدیــری |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم راه رفتن روی خط |
|
|
همیشه با یاد او
گذری برفیلم walk the line
کالیفرنیا 1968، زندان فولسوم
1- دوربین از زاویۀ پائین، مردی را روی برج نشان می دهد، نام Joaquin Phoenix روی این تصویرمی آید، مرد روی برج به سمتی حرکت می کند.
2- دوربین از پشت سر، مردی دیگر را که این یکی هم بر روی برجی ایستاده نشان می دهد، نام Reese Witherspoon هم روی این تصویر می آید.
3- مرد اول به آن دیگری رسیده و کنار او می ایستد و دو صحنۀ قبلی به این ترتیب به هم مچ می شوند، هر دوی این آدمها دقیق می شوند به سمتی که صدای هیاهو و کف زدنها به گوش می رسد.
4- صدای موسیقی را همراه با تصاویری از جای جای زندان می شنویم و می بینیم تا پی به اهمیت دوچندان منبع این سر و صداها ببریم و بعد از دیدن این فلاش بک از فیلم، این لحظات را بخوبی به بخاطر بسپاریم، تا بعد از گذشت تقریباً 2ساعت از فیلم و رسیدن به همان سکانس ابتدایی، بهتر حس و حال فضا و روحیات شخصیتهایمان را درک کرده باشیم.
خط داستان:
جانی کش دوستدار آهنگ و ترانه است و یکی از تفریحاتش گوش دادن به ترانه هایی است که از رادیو پخش می شود، همینطور او به طور اختصاصی ترانه هایی را دنبال می کند که جون کارتر کوچک، عضوی از خانوادۀ هنرمندشان در رادیو می خواند.
جک برادر بزرگتر جانی که به خاطر توانائیش در انجام کارها، بسیار مورد نظر پدر است، طی حادثه ای در کارگاه چوب بری از دنیا می رود و خیلی زود جانی را که به نوعی به او وابسته بود تنها می گذارد تا چتری از نگاه سنگین پدر همواره بر روی جانی سایه گستر باشد.
سالها بعد، جانی بعد از اتمام دوران سربازی ازدواج می کند و صاحب فرزند می شود، او با وجود بحران مالی سعی دارد گروهی برای خوانندگی تشکیل دهد که این وضعیت مورد اعتراض همسرش است، بالاخره جانی مؤفق می شود وارد عرصۀ خوانندگی شود و در این مسیر تا رسیدن به یک ثبات در زندگی، از همسرش جدا شده و بعد از سالها درد عشق کشیدن بالاخره با جون کارتر ازدواج می کند.
دو شرایط متفاوت در دیدن فیلم وجود دارد، اینکه از قبل با جانی کش، صدا و آهنگها و سبک خواندنش آشنا باشید و مختصر اطلاعاتی دربارۀ زندگی او بدانید یا بدون هیچ ایده ای به تماشای فیلم بنشینید، که مطمئناً ندانستن اینکه فیلم زندگینامۀ یک خواننده است، آن را جذابتر خواهد کرد.
قدرت فیلم در پرداخت به آنچه که در واقعیت هم وجود داشته، نشان می دهد که برای درک بهتر فیلم لازم نیست حتماً از پیش اطلاعاتی از جانی کش و جون کارتر داشته باشید، شاید خیلی از کسانی که این فیلم را دیدند، هیچ کدام از این شخصیتها را نمی شناختند و فیلم به اندازه ای چسبندگی دارد که اکثر بیننده هایش را بعد از دیدن فیلم به جستجو و شناخت بیشتر برای آگاهی از این دو شخصیت و شنیدن صدای جانی و جون بفرستد.
البته به هیچ وجه نمی توان از صدای ویترسپون و بخصوص فینیکس در این فیلم گذشت که ترانه ها را با ماهها تلاش و با صدای خودشان در فیلم اجرا کردند.
فیلم نمونۀ شاخصی در توانایی فیلم _ زندگینامه است که از کتاب مرد سیاه پوش، بیوگرافی جانی کش به نوشتۀ خودش اقتباس شده است و باید فیلمی متاثر از یک فرد باشد که با وجود کاراکتر پررنگ ویترسپون، این قاعده به دو می رسد.
آشفتگی در عشق و هنر، آیندۀ فرزندان، حالت پایداری و ناپایداری پی در پی در زندگی هر دو شخصیت، از فیلم عناصری برای خاص نبودن آن برای بیننده هایش هم می سازد.
فصل تقریباً کوتاه مقدمۀ فیلم، وقتش را به معرفی شخصیتها و فضای فیلم می دهد، اولین حادثۀ جدّی، حادثه ایست که تا انتها تاثیرش را به وضوح در جای جای فیلم می بینیم و رنگ و لعاب این حادثه، تا باور تاثیرگذاریش در طول فیلم بر شخصیت اصلی، در دل همان سکانس های معرفی و مقدماتی فیلم نهفته است که مربوط می شود به رابطۀ جانی و برادر بزرگترش که در همان سکانسهای کوتاه این رابطه را بسیار شیرین خواهید دید.
به بار نشستن حس زیبای برادری در همان چند سکانس کوتاه طوری روشن است که با مرگ جک بیننده هم دلگیر می شود از فقدان یک حامی، تکیه گاه و دلخوشی، و چه زیبا می بینیم تصاویری از این دو برادر را که در میان مزارع برای ماهیگیری می روند، در این لحظات، تلاش دلنشین برادر بزرگتر که سعی می کند با جوابهایی ساده، فاصله ای را که برادر کوچکترش نسبت به او احساس می کند را از بین ببرد و فقط کمی جلوتر، چه لحظۀ تلخی است مرگ جک.
در همان تصاویر اوایل فیلم، دوربین نمایی از یک ارّه برش چوب می گیرد که نقش ماندگاری در ذهن جانی چون نمکی بر روی زخم دارد، و مؤلفه ای برای درک درد و رنج درونی جانی، از همین حادثۀ کودکیش در طول فیلم برای ما به جای می گذارد.
این بخشهاي فيلم همینطور معرفی می کند نمونه ای از خانواده هایی را که معمولاً در میانشان، تنشهای بوجود آمده از طرف پدر، مانند اکثر خانواده ها توسط مادر خانواده به سمت آرامش هدایت می شود، در این بخشهای کوتاه، مادر به هر نحوی سعی در کمرنگ کردن این تنشها دارد، همچون بخشی که افراد خانواده مشغول برداشت محصول از زمین زراعی هستند.
کارگردان در این بخشها همچنین سعی می کند از فضای زیبای اطراف غافل نماند که البته همۀ این تلاشها برای برداشتن قابهای زیبا، در پس پردۀ ارتباطات قوی و خالی از اشکال این خانواده می ماند.
میزانسنها به خوبی در شناساندن فضای فیلم موثرند و هماهنگی خوبی در طراحی صحنه داشته اند.
دو پلان در یک قاب با فاصلۀ زمانی حدوداً دوازده سال به هیچ وجه تغییری نمی کند، گویی این دو پلان با این فاصلۀ زمانی زیاد، در یکی دو روز بدون تغییر در فرم طبیعی و دست نخورده گرفته شده، پلان اول جایی که جانی با برادرش برای ماهیگیری از میان مزارع عبور می کنند و دیگری زمانی که جانی 22 ساله از همان مسیر عبور می کند که مؤلفه های داخل این دو قاب، حتی شکل خیس بدون در چند بخش از جادّه دقیقاًً یک شکل دارد.
برخی از لحظات، فیلم با یک کد، بیننده را جلوتر از خود می فرستد تا به حدس و گمانهایی برای مکاشفه و تجسم موقعیتهای متفاوت شخصیتهای موجود بپردازد، مانند حادثه ای که برای جک اتفاق افتاده و ما تنها با شنیدن یک جملۀ کوتاه از پدر متوجه وخامت اوضاع می شویم که با لحنی پراسترس خطاب به جانی می گوید: کجا بودی؟
و همین یک جملۀ کوتاه چه تاثیری دارد که تا رسیدن به اصل ماجرا، التهاب و نگرانی را در وجود ما می گستراند، و یا زمانی که جانی از همسر اولش می خواهد تا او را در مراسم اهدای جوایز همراهی کند، همسر جانی با جملۀ قصاری این دعوت را می پذیرد فقط به خاطر اینکه جانی با لحنی خوب از او دعوت کرده، و همین یک جمله در این جا سرفصل ذهنی می شود برای ما که به بخشی از گذشتۀ این رابطه فکر می کنیم و یا در صحنۀ خداحافظی جانی از خانواده اش برای رفتن به خدمت، بدون هیچ نمایش یا دیالوگی از پیش تعیین شده، با سکانس کوتاه و پرمعنایی که خبر از گذشت سالهای سرد به خصوص بین جانی و پدرش می دهد، ذهن تماشاگر را به مکاشفۀ سالهای بعد از مرگ جک تا لحظۀ حال می فرستد، نهایت این مثالها به فیلمنامه ای خوب برگرفته از کتاب زندگینامۀ جانی کش می رسد.
بازیها به غیر از فینیکس و ویترسپون، بالاتر از حدّ متوسط است، به خصوص رابرت پاتریک در نقش پدر جانی، طوری که حتی لحظه ای در ارتباط این دو به جز ارتباط خط و خش دار یک پدر با فرزندش، نه رابرت پاتریک و نه فینیکس را می بینید.
بازی ویترسپون در فیلم بسیار موردپسند و بالاتر از حدّ انتظار است که باعث شده فیلم در دو وجه از زندگی جانی کش به توازن برسد و حتی در بیشتر مواقع از وجه حرفه ای جانی پیشی بگیرد. در واقع هردو بُعد عشق جانی در زندگی و حرفه اش، پررنگ هستند طوری که روند عشقی جانی و جون به تنهایی می توانست بار یک فیلم را به دوش بکشد.
بازی بی نقص فینیکس، تقریباً بازی پشت پرده و عمیق ویترسپون را تحت الشعاع قرار می دهد (هر چند که در نهایت این ویترسبون بود که جایزه اسکار را بدست آورد) اما فاصلۀ این بازیها آنقدری نیست که تلاش فینیکس در فیلم، از طرف نقش مکمل بلنگد، که این توانایی ویترسپون خود تبدیل به نقطۀ قوتی برای فیلم شده و به نمایش عشق جانی که نردبانی می شود برای زندگی موزیکال او معنایی بس پررنگ می دهد.
توانایی فینیکس و ایفای نقش در Walk The Line محصور به یکی دو صحنه نیست و او در هر قاب از فیلم سعی کرده بازی متفاوتی ارایه دهد و به خوبی توانسته از چهره اش استفاده کند، تنها به یک نمونه از این بازی در اواخر فیلم و قبل از درخواست ازدواج جانی از جون بر روی صحنه اشاره می کنم (که در طول فیلم به وفور از این توانایی فینیکس را خواهید یافت)
در هر قاب از تصویر جانی در این سکانس، نگاه متفاوتی از او به جون می بینیم، نگاهی حاکی از استیصال، نگاه یک شکارچی به شکار، نگاهی حاکی از دسیسه ای شیرین، نگاهی حاکی از مبارزه طلبی، نگاهی حسرت بار، نگاهی نگران، نگاهی متفکرانه، نگاهی خندان که نشانگر اطمینان قلبی است و بالاخره نگاهی حاکی از به دریا زدن دل تا درخواست ازدواج از جون، ری اکشنهای جون هم در این سکانس دیدنی است که با تک تک این نگاههای سنگین جانی پیش می رود و آنها را حس می کند تا بالاخره زمان تسلیم فرا می رسد، این توانایی بازی حسّی ویترسپون هم فاکتور موفقیت او در فیلم است.
در مورد بازی فینیکس حرفهای زیادی گفته شده، اما ريیس ویترسپون، شخصیتی که او در Walk The Line به نمایش می گذارد بسیار محکم با اعتماد به نفس و دوست داشتنی است. در قدم بعدی، با اینکه نمایشی از خانوادۀ او نداریم اما اشاره هایی که در طول فیلم به خانوادۀ او می شود و از جون شخصیتی با اصالت (خانواده دار) می سازد، شکل گیری شخصیت جون در چند صحنه بسیار پررنگ و نمایان است.
سکانس داخل فروشگاه که جون به دنبال خرید قلاب ماهیگیری است و زنی او را به خاطر طلاقش سرزنش می کند.
سکانس اعتراض جون به جانی و بقیه خواننده های تور که در میانه های روز داخل سالن برگزاری تور غرق در دود و مشروب اند.
سکانسی که جانی، جون را به خانواده اش معرفی می کند که با اعتراض ویوین (همسر جانی) مبنی بر فاصله گرفتن جون از بچه هایش مواجه می شود.
سکانس امتنان جون از درخواست ارتباط مجدد جانی، که منجر به استفادۀ بیش از حد جانی از مواد مخدّر و لغو شدن تورشان می شود.
سکانسی که جون داخل اتومبیل گریه می کند، برای خودش، عشقش، ننه اش، بچه هایش، زمین و آسمانش.
تصویر چند ثانیه ای همراه بردن جانی به کلیسا.
سکانس داخل اتوبوس و لحظه ای که جانی برای درخواست ازدواج به سراغش می رود.
البته این شخصیت سازی ابتدا با صدای جون شروع می شود، اولین بار قبل از دیدن چهرۀ جون کارتر، صدای کودکی او را که از رادیو پخش می شود می شنویم، بار دوم باز هم صدای او را از رادیو می شنویم و اینبار زمانی است که اولین تنش بین جانی و همسرش پیش می آید و آهنگ زمان بیهوده است را با صدای جون و همسرش از رادیو در حال پخش می شنویم.
Walk The Line فیلمی است در ستایش عشق و یک نکتۀ قابل بحث.
اگر شک نکنیم که گاهی اوقات طلاق و جدایی به نفع هر دو طرف است، حداقل می توان به بعضی شیوه های رسیدن به این جدایی ها شک کرد، یکی از این شکیّات، تضادّ و تناقض در عاشق شدن است در حالی که صاحب یک زندگی هستید، که چطور می شود افسار دل را رها کرد تا با وجود داشتن یک زندگی و یک همسر، عاشق و دل سپردۀ موجود دیگری شد؟ یا اینطور بگوییم که آیا عشق حق دارد به قیمت فروپاشی یک زندگی شکل بگیرد؟
در فیلم و قبل از برگزاری تور کاراوان 1956، جانی و ویوین (همسرش) در خانه صحبتشان به مشاجره تبدیل می شود، جانی در حس و حال برنامه هایش است و می خواهد از تورها و اتفاقاتش حرف بزند اما همسرش این حرفها را دوست ندارد و جانی را چون دیگر شوهران در کنارش می خواهد، این بخش کدی است برای بررسی لحظات مشابه در زندگی جون و همسرش، یا زندانی شدن جانی كه رفتار مغرضانه و نامناسب همسرش را به همراه دارد و نشانگر این است که در ارتباط بین این دو هیچ نشانه ای از طرف همسر جانی در همدردی، همدلی و تلاش برای درک جانی نمی توان یافت.
شاید بتوان از این نکات استفاده کرد برای کسانی که با هنرمندان زندگی می کنند و همچون ویوین فکر می کنند، و بتوان گفت زندگی با هنرمندان برای کسانی چون ویوین نوعی دردسر است.
و اگر همه چیز و همه کس سر جای خودشان بودند، دیگر لزومی نبود به گفتن این جمله که، یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است.
تمام آهنگهای داخل فیلم با صدای فینیکس و ویترسپون اجرا می شود، حیف که یکی از بهترین آهنگهای درون فیلم ( ( times a wastin در یکی از سکانسهای جذاب با بازی دلنشین ویترسپون و فینیکس با بوسه ای به هدر می رود، در واقع این بوسه هم برای جانی دردسر می شود و هم برای بیننده، امان از دست این بوسه های عجولانه.
Hello, im johny cach
همیشه به یاد او
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.50 برای بار اول به تاریخ 18-08-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از علی مدیری |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی