تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.63- تحليل و بررسي فيلـــــــم اثر پروانه ای (The Butterfly Effect)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 11 آبان 1391 22:24
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 8441
|
نام فیلم : The Butterfly Effect اثر پروانه ای |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
تهیه کننده : کریس بندر، ای.جی دیکس، آنتونی ریولن، جی.سی اسپینک
کارگردان : اریک برس، جی.مکی گروبر
نویسنده : اریک برس، جی.مکی گروبر
موسیقی متن : مایکل سوبی
فیلمبردار : متیو اف.لئونتی
انتخاب بازیگر : کارمن کیوبا
کارگردان هنری : شنون گروور، جرمی استنبریج
طراح لباس : کارلا هتلند
تدوین : پیتر امندسون |
|
|
بازیگران |
|
|
بازیگران
اشتون کوچر : اِوَن
ایمی اسمارت : کیلی
ویلیام لی اسکات : تامی
اِلدن هنسون : لِنی
اریک استولتز : آقای میلر |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر : علمی تخیلی – هیجانی
تاریخ نمایش : 23 ژانویه 2004 در آمریکا
درجه نمایش: R
زمان فیلم: 113 دقیقه
شرکت توزیع کننده: بندر اسپینک
محصول مشترک آمریکا و کانادا
بودجه : 13 میلیون دلار
فروش کل : 96 میلیون دلار
نمره در IMDb : 7.7 از 10، از بین 156317 رای |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
برنده جایزه "اسب بالدار" از فستیوال "Brussels International Festival of Fantasy Film" برای " اریک برس" و "جی.مکی گروبر" در سال 2004
نامزد جایزه " پشم طلایی" از جشنواره " Golden Trailer Awards" در سال 2004
نامزد جایزه " Saturn" از آکادمی "Science Fiction, Fantasy & Horror Films" در امریکا در سال 2005
نامزد جایزه " Teen Choice" از جشنواره " Teen Choice Awards" برای بهترین فیلم در ژانر هیجانی در سال 2004 |
|
|
تحلیل و بررسی: امیر حسین بهرامی |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم اثر پروانه ای |
|
|
فیلم هم مباحث علمی و هم مباحث هنری را با یکدیگر درآمیخته است و ابتدا با نظریه آشفتگی آغاز میشود. پس بهتر است اول نگاهی به این نظریه بیندازیم.
نظریه آشوب
نظریهٔ آشوب یا نظریهٔ بینظمیها به مطالعهٔ سیستمهای دینامیکی آشوبناک میپردازد. سیستمهای آشوبناک، سیستمهای دینامیکی غیرخطی هستند که نسبت به شرایط اولیهشان بسیار حساساند. تغییری اندک در شرایط اولیهٔ چنین سیستمهایی باعث تغییرات بسیار در آینده خواهد شد. این پدیده در نظریهٔ آشوب به اثر پروانهای مشهور است.
رفتار سیستمهای آشوبناک به ظاهر تصادفی مینماید. با اینحال هیچ لزومی به وجود عنصر تصادف در ایجاد رفتار آشوبی نیست و سیستمهای دینامیکی معین (deterministic) نیز میتوانند رفتار آشوبناک از خود نشان دهند.
میتوان نشان داد که شرط لازم وجود رفتار آشوبگونه در سیستمهای دینامیکی زمانپیوسته مستقل از زمان (time invariant) داشتن کمینه سه متغیر حالت است (سیستم مرتبه سه). دینامیک لورنتس نمونهای از چنین سیستمی است. برای سیستمهای زمانگسسته، وجود یک متغیر حالت کفایت میکند. نمونهٔ مشهور چنین سیستمي، مدل جمعیتی بیانشده توسط logistic map است.
نظریه آشوب از کجا شکل گرفت؟
این نظریه، گسترش خود را بیشتر مدیون کارهای هانری پوانکاره، ادوارد لورنز، بنوا مندلبروت و مایکل فیگنباوم میباشد. پوانکاره اولین کسی بود که اثبات کرد مساله سه جرم (به عنوان مثال خورشید، زمین، ماه) مسالهای آشوبی و غیر قابل حل است. شاخه دیگر از نظریه آشوب که در مکانیک کوانتومی به کار میرود، آشوب کوانتومی نام دارد. گفته میشود که پیرلاپلاس یا عمرخیام قبل از پوانکاره، به این مساله و پدیده پی برده بودند.
آشوب دقیقا چیست؟
اگر فقط ذره ای در هر سوی این بازه جابجا شود همه چیز به بی نهایت میرود! یک بار به هم خوردن بالهای یک پروانه کافیست تا شما با یک رفتار آشوبگونه روبرو شوید. این رفتار به آرامی به آشوبگونگی میل نمیکند بلکه سیستم از نقطه ای ناگهان به سمت بی نهایت می رود . آیا در طبیعت پدیده ای _مثلا دانه های برف یا کریستال ها_ وجود دارد که در قالب ابعاد کلاسیک طبیعت که تا به امروز می شناختیم نگنجد؟ پدیده هایی مثل دانه برف دارای ویژگی جالبی به نام خودمتشابهی هستند به این معنا که شکل کلی شان از قسمت هایی تشکیل شده است که هرکدام به شدت شبیه به این شکل کلی هستند. ایده اصلی آشوب تعریف رفتار سیستمهای مشخصی است که شدیدا به شرایط اولیه شان حساسند. ادوارد لورنتز در دهه ۶۰ میلادی اعلام کرد که معادلات دیفرانسیل می تواند خاصیت فوق را داشته باشد. این ویژگی اثر پروانه ای نام گرفت.
آشوب از نقطه نظر ریاضی به چه معناست؟
یک سیستم جوی ساده را در نظر بگیرید. تابع f(x) = x + 2 برای تخمین دمای فردا از روی دمای امروز در دست است. اوربیت یک نقطه تحت یک تابع مجموعه اتفاقاتی است که در اثر تکرار تابع (دینامیک) برای آن نقطه می افتد. برای مثال اربیت نقطه 1 تحت تابع ما این است که ۱ ابتدا ۳ سپس ۵ بعد ۷ و ... می شود. مهمترین گونه اربیت ها نقطه ثابت است که هرگز تحت اجرای تابع تغییر نمی کند ولی تابع ما چنین نقطه ای ندارد. حال f(x) = x2 + 3 را در نظر بگیرید. این تابع ما را به دنیای آشوب می برد. به نظر می رسد اربیتهای تمام نقاط به بی نهایت میل می کند. باید اشاره شود که نقاط پایانی هر بازه ای روی این تابع ثابت است. با اجرای تابع و ادامه دادن آن می بینیم که تمام نقاط داخل بازه به بی نهایت میل می کند ولی حدود بازه همچنان متناهی است. این رفتار یک رفتار آشوب گونه است. مثلث سرپینسکی و پوست مار کخ دو فرکتال یا برخال معروف اند. در مورد پوست مار کخ جالب اینکه ناحیه متناهی ولی پارامتر نامتناهی دارد. می توان سطح خودتشابهی در فرکتالها را با مفهوم جدیدی از بعد که مبتنی بر تعداد کپی های مجموعه های خودمتشابه در فرکتال و میزان بزرگنمایی هر مجموعه است اندازه گیری کرد. به این معنی که بعد فرکتالی یک مجموعه از تقسیم لگاریتم تعداد کپی ها به لگاریتم بزرگنمایی به دست می آید. این مقدار برای مثلث سرپینسکی 1.584 و برای پوست مار کخ 1.261 است.
روابط علت و معلولی را در این فیلم به طرزی آشکار شاهد هستیم. گاهی شاهد این امر بوده ایم که افرادی به خاطر علتی ساده، تصادف کرده اند یا به موفقیت های بزرگی رسیده اند. این فیلم بیان همین علتهای کوچک و ناچیز است.
نامی را که برای این فیلم انتخاب کرده اند، به طرز بسیار زیبایی با موضوع و فضای آن متناسب است. "اثر پروانه ای" در نظریه آشوب به خاطر جزئی و کوچک بودن آن بیان شده است، منظور همان اثر بال زدن جزئی پروانه میباشد، که تمامی این فیلم حول همین چیزهای خیلی کوچک میچرخد. روی یکی از پوسترهای این فیلم جمله جالبی نوشته شده بود. "یک چیز کوچک را تغییر بده، در آن صورت همه چیز تغییر میکند".
تحلیل
قبل از اینکه تحلیل را شروع کنم باید بگویم که همه ما کمبودهایی داریم. چه از لحاظ عاطفی و چه از جنبه های دیگر. برای اثبات این گفته هم همین بس که هنگامی غذا میخوریم که احساس کمبود غذا داریم. یک بچه که پدر ندارد احساس کمبود پدر را براي همیشه با خود به همراه دارد. شاید این گفته ها حشو به نظر برسد، اما برای درک احساس "اِوَن" و "تامی" به شما کمک میکند.
در ابتدای فیلم پسری را مشاهده میکنیم که از این کمبود رنج میبرد. دلش میخواهد با "تامی" و "کیلی" بازی کند، همانطوری که همه کودکان میخواهند با دوستان خود بازی کنند، اما بیشتر دلیل "اون" برای این کار دیدن دوستان خود به همراه پدرشان است. میخواهد ببیند که "یک پدر واقعی چه طور آدمی است؟"
"تامی" هم که تنها تکیه اش خواهرش است، به هیچ وجه حاضر نیست که او را از دست بدهد. مادر و پدرشان از هم جدا شده اند و "کیلی" که "اون" را دوست دارد به خاطر وی نزد پدرش _که با او و برادرش بدرفتاری میکند_ مانده و "تامی" هم که جز خواهر خود کسی را ندارد، و فکر میکند تنها خواهرش وی را دوست دارد با تصمیم وی موافقت کرده و نزد پدرشان مانده است.
دیوانه به کسی گفته میشود که کارهایی خلاف کارهای دیگران انجام میدهد. اما اگر اینطور به قضیه نگاه کنیم که شاید آنها چیزی در رفتار ما پیدا کرده اند و فهمیده اند که ما داریم کارهای اشتباهی انجام میدهیم چه؟ شاید رفتار غیرمعمول آنها معمول باشد.
پدر "اون" یکی از این افراد است. در آن تیمارستان، هنگامی که دارد فرزند خود را خفه میکند، میگوید که "او (اِوَن) باید بمیرد. این تنها راه است". وقتی که فهمیده (به اصطلاح) بیماری اش مسری است، میداند که فرزندش در سرنوشت دست میبرد و زندگی را برای خود و دیگران سخت میکند. شاید منظور خداوند كه گفته است "درباره ذات من جستجو نکنید چون دیوانه میشوید" هم همین باشد. خداوند میدانسته که چگونه باید این توهمات را بسازد تا انسان بتواند در آن زندگی کند. اما ما انسان ها با عقل محدود خود نمیتوانیم تمامی جوانب را بسنجیم و بر اساس احساسات خود شرایط را عوض میکنیم، که پیامد آن هم به هم ریختن و بدتر شدن همه چیز میشود.
در طول فیلم، "اون" دفترچه هایی دارد که در آن خاطراتش را میگنجاند. احتمالا با آنها مسیر اصلی زندگی اش را پیدا میکند. درست مانند کسی که در یک مارپیچ قدم میگذارد و علامتهایی را برای پیدا کردن راه خودش برجای مینهد. به هر حال فیلم تا حدودی علمی تخیلی است و نباید به مفهوم بیهوشی ها و اینکه چگونه قسمتهایی از خاطره های گمشده "اون" به وی کمک میکند تا در سرنوشت دست ببرد، فکر کرد.
می بینیم که هر روز كه از زندگی "اون" میگذرد، او چگونه بیشتر از قبل دنبال خودش میگردد. به سراغ دوستان قدیمی خود میرود تا از آنها برای به یاد آوردن خاطره هایش کمک بطلبد. شاید دوستش راست میگويد که "شاید یه دلیلی داشته که اون خاطره ها رو به یاد نمیاری!". اگر به دنبال "کیلی" نمیرفت شاید او خود کشی نمیکرد و هیچ کدام از آن اتفاقات نمی افتاد. شاید هم سرنوشت او را به این راه کشانده بود. همانطور که آن پیشگو به وی و مادرش گفته بود که "تو روح و خط زندگی نداری، تو به اینجا (این دنیا) تعلق نداری!". شاید "اون" هم مانند سه بچه اول باید مرده به دنیا می آمد.
همه ما خاطراتی داشته ایم که میخواهیم به دست فراموشی بسپاریم. اما هنگامی که یک فکر یا یک اتفاق در ذهن ثبت میشود از بین بردن آن غیرممکن است. "اون" این شانس را داشته است تا اتفاقات بد گذشته اش را فراموش کند. اما برای شناختن خودش نیاز به آن خاطره ها دارد. دلایل "تامی" برای تنفرش از "اون"، علاقه "کیلی" به وی و... .
وقتی "کیلی" را میبیند، که چگونه در آن رستوران هر خفتی را تحمل میکند، ناراحت میشود. باید هم بشود. از خودش! "کیلی" تا آن روز به خاطر اینکه "اون" به خاطرش برگردد زندگی را تحمل کرده است. اما وقتی مي فهمد که "اون"، "اون" قدیمی نیست هدفش را مي بازد.
"اون" میفهمد که پدرش آنچنان هم دیوانه نيست. به عقب برمیگردد تا زندگی کیلی را عوض کند. پدرش را به اصطلاح متنبه میکند اما از زندگی اصلی اش بهتر نمیشود. هر دفعه که برمیگردد، میخواهد زندگی یک نفر را تغییر دهد. اما زندگی هر کسی بر روی دیگری تاثیر میگذارد. اگر "اون" بخواهد شرایط را بهتر کند باید زندگی همه را تغییر بدهد، که این کار نه از دست او، و نه از دست پدرش و نه هیچ کس دیگری ساخته نيست. "اون" این را نمیداند و تنها از روی احساساتش تصمیم میگيرد.
این بار نمي شود. این بار زندگی همه، هرکسی که دور و برش هست، خراب ميشود. باز هم به سراغ دفترچه ها میرود تا زندگی خود و "کیلی" را درست کند. اما این بار هم نمي شود. و زندگی "کیلی" بدتر از همیشه مي شود. بعد از مرگ "تامی" پدرش، که دیگر "تامی" را برای کارهای کثیف خود ندارد به "کیلی" روی مي آورد.
وقتی که دیگر کم می آورد، به سراغ کسی میرود که این زندگی را قبلا تجربه کرده باشد. پدرش. به زمانی میرود که به ملاقات وی رفته بود. به دنبال راهی که همه چیز را درست کند، بدون اینکه زندگی کسی خراب شود. پدرش به او میگوید که "تو نمیتونی نقش خدا رو بازی کنی!" سعی میکند به او بفهماند که چه خطری برای اطرافیانش به حساب می آید، اما او نمیپذیرد.
وقتی به دیدن "کیلی" میرود، کیلی میگوید "برو و اون خانوم و بچه اش رو نجات بده، شاید اونوقت "لنی" نخواد که برای همیشه خانواده منو نابود کنه!". "اون" به آن زمان برمیگردد و آنها را نجات میدهد. اما باز هم کاری از پیش نمی برد. این بار زندگی 3 نفر بهتر از قبل میشود اما خودش و مادرش! وقتی که "کیلی" به او میگوید "تو اولین نفری بودی که برام مهم بودی"، "اون" به این باور میرسد که زندگی همه بهتر شده است و بهتر است تا خودش را از زندگی آنها بیرون بکشد، بلکه دنیای آنها به همین منوال ادامه پیدا کند. نمیخواهد دوباره، روزی به یکی از صفحات آن دفترچه ها برخورد کند و دوباره همه چیز خراب شود.
اما وقتی از وضع مادرش خبردار میشود دوباره از روی احساس تصمیم میگیرد که همه چیز را درست کند. اما این بار دیگر دفترچه ای درکار نیست! پس او راهی جدید را امتحان میکند. از طریق فیلمهای قدیمی خانوادگی.
راهی که اون درپیش گرفته است درست است. او میتواند که زندگی همه را بهتر کند، اما زمان و مکان مناسبش را نمیداند که به آنجا برگردد و همه چیز را بهتر از قبل کند. اما این بار فهمیده که از کجا باید شروع کند. به یاد حرف آن پیشگو می افتد که گفته بود "تو اصلا قرار نبوده که باشی!"، به یاد حرف پدرش مي افتد که گفت "این جریان فقط با من تموم میشه!" اين پدرش نبود، این جریانات تنها با خود "اون" تمام میشد! باید خودش را میکشت.
این بار به زمانی میرود که در شکم مادرش است و قرار است به دنیا بیاید. وقتی که سه بچه قبل از او مرده به دنیا آمده بودند، پس او هم میتوانست مرده به دنیا بیاید و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود. تمام این مشکلات را خودش درست کرده بود، حال نیز باید خودش آنها را درست میکرد.
در آخر
کارگردانی "اریک برس" و "جی.مکی گروبر" از نظر من، خوب بود اما رابطه "اون" و مادرش زیاد ملموس به نظر نمی رسید. تنها ضعفی که من در کارگردانی وی می بینم همین مورد است. فیلم برداری "متیو اف.لئونتی" خیلی خوب بود، اما بیشتر کارش را مدیون جلوه های ویژه است. نمونه آنها را هم هنگامی که "اون" شرایط را تغییر میداد و خاطره های تغییر یافته را میدید، می توان دید.
تنها چیزی که در این فیلم بیشتر از همه بر روی آن کار شده بود، موسیقی متن فیلم است، که بسیار زیبا فضای داستان را دربر گرفته است. مانند آن هنگام که "اون" بر سر تابوت "کیلی" میرود و گل و کاغذ را درون قبر می اندازد.
بازی "اشتون کوچر" زیبا بود و از عهده نقش اول بودن به خوبی برآمده بود. بازی "ایمی اسمارت" و "ویلیام لی اسکات" هم خوب از آب درآمده بود. چندین نقش را درکنار هم بازی کردن خود کار بسیار مشکلی است، که "اسمارت" از عهده اش برآمد.
اما جایگاه نطریه آشوب را در این فیلم به طور واضحی میبینیم. کارگردان زندگی چند نفر را در این فیلم مثال زده اما در واقعیت زندگی همگی ما با یکدیگر ارتباط دارد. و هر تغییر جزئی در زندگی هر کدام از ما، تغییر دیگری را (چه بزرگ و چه کوچک) در زندگی دیگری ایجاد میکند.
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.63 برای بار اول به تاریخ 25-02-2012 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از امیر حسین بهرامی |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی