Limon Tour
World Guide
DriveZona
Tranzito
دوشنبه, 05 آذر 1403
ثبت نام
صفحه اصلی  >  سینمای جهان  >  تحلیـــل فیلـــم سینمای جهان  >  Cwa.21- تحلیل و بررسی فيلـــــــم پدرخوانده 1 (GODFATHER Part1) بخش دوم

تحلیل و بررسی سینمای جهان

Cwa.21- تحلیل و بررسی فيلـــــــم پدرخوانده 1 (GODFATHER Part1) بخش دوم

 

  نام فيلم : پــــــدر خوانـــــــــــــــــده (GODFATHER)  
   
  اطلاعات فیلم  
  تهيه كننده : آلبرت . اس . رودي و گري فردريكسون
كارگردان : فرانسيس فــورد كاپـــــــولا
نويسنده متن اصلي : ماريو پوزو
نويسنده فيلم نامه : ماريو پوزو و فرانسيس فورد كاپولا
موزيك متن : نينو روتـــــــــــــا
فيلم بردار : گوردون ويليــس
تدوين : ويليام رينولدز، پيتر زينــر
ژانـــــر : جنائي، عشقي، هيجان انگيز
تاريخ نمايش : 24 مارس 1972 آمريكــــا
 
  بازیگران  
  مارلون براندو (دون ويتو كورلئونه)
آل پاچينو (مايكل كورلئونه)
جيمز كان (سنتينو كورلئونه)
ريچارد . اس . كاستلانو (پيتر كلمنزا)
رابرت دووال (تام هيگن)
استرلينگ هايدن (كاپيتان مك گلاسكي)
جان مارلي (جك ولتز)
تاليا شاير (كنستزيا كورلئونه)
ريچارد كنت (دون اميليو بارزيني)
آل له تيري (ويرجيل سولاتزو)
دايان كيتون (كي آدامز)
آبه ويگودا (سالواتوره تسيو)
جياني روسو (كارلو ريتزي)
جان كازاله (فردريكو كورلئونه)
 
  اطلاعات دیگر  
  ژانر: درام، جنائی
درجه نمایش: R
توزیع شده توسط کمپانی: پارامونت پیکچرز، آلفران پروداکشن
اکران: 24 مارچ 1972 در آمریکا 
مدت زمان: 147 دقیقه
ساخته شده توسط: ایالات متحده 
زبان: انگلیسی، ایتالیائی، لاتین
بودجه: 6 میلیون دلار
فروش کل فیلم: 245 میلیون دلار

IMDB Rate 9.2 از 395 هزار راي 
رتبه : دوم با ريت ثابت اما تعداد راي بيشتر نسبت به رستگاري در شاوشنگ
 
  افتخارات و جوایز  
  برنده اسكار بهترين فيلم، بهترين فيلمنامه، بهترين بازيگر نقش اول مرد مارلون براندو 1972
نامزد اسكار در رشته هاي بهترين بازيگر نقش دوم مرد (آل پاچينو، رابرت دووال، جيمز كان)
بهترين كارگردان، بهترين طراحي لباس، بهترين تدوين، بهترين موزيك متن فيلم، بهترين صدا و موسيقي
برنده بهترين موزيك متن از بافتا 
برنده بهترين فيلم و بهترين بازيگر (آل پاچينو) از فستيوال ديويد دي دوناتللو
برنده جايزه هاي بهترين فيلم، بهترين كارگردان، بهترين بازيگر نقش اول مرد، بهترين موزيك متن، بهترين فيلم نامه از گلدن كلاب
و ............
 
  درباره داستان : با پايان جنگ جهاني دوم، خانواده مافيايي كورلئونه در ميان دو راهي وارد شدن و يا نشدن به دنياي جديدي تبهكاران قرار دارد، دنيايي كه در آن مواد مخدر حرف اول را ميزند. پدر خوانده (دون ويتو كورلئونه) با اين تجارت جديد موافق نيست. اما شرايط تغيير ميكند....  
  نقد و بررسي از : فرخ فرمان  

 

  این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.  
   
  تحلیل فیلم پدرخوانده 1 (بخش دوم)  
 

"وضعیتهای پیچیده ای در زندگی وجود دارد که ناگزیر باید راه حلی برای آنها یافت" 
دن کالوجه رو ویزینی (1952)

ماجرای کالیفورنیــــا... 
تام هیگن برای صحبت با تهیه کننده هالیوود راهی کالیفورنیا میشود تا بتواند در ملاقات با جک ولتـز او را راضی کند که جانی فانتین فرصتی برای بازی در فیلم بزرگی که کمپانی ولتز در حال تهیه آن است داشته باشد. 

کالیفورنیا در سالهای بعد از جنگ جهانی خیلی سریع به منبع درآمد جدید مافیا بدل شد. داستان چگونگی ایجاد این منبع درآمد در جای خود مفصلا توضیح داده خواهد شد, اما چیزی که در این بخش از داستان اهمیت دارد این است که با توجه به شرایطی که توسط سندیکای ملی مافیــا تصویب شده بود, کالیفورنیا و لاس وگاس به عنوان منطقه صلح عمومی خانواده های مافیایی شناخته شده بود.
همه خانواده ها به این صلح احترام می گذاشتند و آنرا نمی شکستند, زیرا شکستن صلح در این قسمت از آمریکا به مفهوم از دست رفتن منابع مالی و ضررهای عظیم برای خانواده ها محسوب میشد.

با این شرایط پدرخوانده برای به دست آوردن خواسته اش از یک فیلمساز مشهور که اتفاقا مشاور رئیس جمهور آمریکا در صنعت فیلم و تبلیغات نیز هست, یک وکیل را انتخاب میکند.
جک ولتز قبلا از حضور تام هیگن از طریق یک دوست مشترک باخبر شده است. اما از پیش هم میداند که واکنشش نسبت به این موضوع چیست.
جک ولتز که با جی ادگار هوور رئیس اف بی ای دوستی نزدیکی دارد در بهترین شرایط استراتژیک خود به سر می برد. جک ولتز که از یک اوباش خیابانی در نیویورک تا شرایط فعلی اش پله های ترقی را طی کرده, میداند که با افراد به قول او ایتالیایی و یونانی چگونه برخورد کند.
خونسردی تام هیگن در صحنه برخورد جک ولتز با او آنچنان حرفه ای و از پیش تنظیم شده است که خود به خود ولتز را به فکر می اندازد که علت این برخورد محکم و خونسرد تام هیگن از چه قدرتی ناشی شده است.
تحقیقات او در این زمینه با یک گردش بزرگ از طرف ولتز ادامه می یابد. 
این بار ولتز توانسته جایگاه ویتو کورلیونه را بشناسد اما هنوز از درک کامل آن عاجز است. او نمیداند که جواب منفی برای پدرخوانده وجود ندارد و تنها یک جواب میتواند او را به دوست همیشگی پدرخوانده مبدل کند و آن قبول بازی کردن جانی فانتین در فیلمیست که او به تازگی خواهد ساخت.

ملاقات تام هیگن و جک ولتز در کاخ محل اقامت ولتز بیش از پیش بیننده را با نوع تفکر پدرخوانده آشنا میکند. دن کورلیونه فردیست که در چهارچوبهای ممکن دوره خویش منطقی است, او خشونت را آخرین راه حل یک موضوع بغرنج میداند و تمام تلاش خود را انجام میدهد تا از راه صلح برای رسیدن به مقاصدش استفاده کند. در عین حال او مردیست که از هیچ کاری برای موفقیت اعضای خانواده اش رویگردان نیست. به همین خاطر با وجود ضعفهایی که در وجود جانی فانتین وجود دارد و ما بخشی از آنها را از زبان جک ولتز میشنویم, باز هم برای موفقیت او تام را به کالیفورنیا می فرستد.

جک ولتز اما بیش از آنچه که تصور میشد در برابر این قدرت مافیایی مقاومت میکند و در نهایت هم با یک عصبانیت لجام گسیخته, پاسخ نهایی خود را به دن کورلیونه اعلام میکند. 
جانی فانتین هیچ نقشی در فیلم جدید او نخواهد داشت.

برای پدر خوانده راهی باقی نمانده جز استفاده از اهرم فشار!
اما این اهرم را چگونه باید به کار گرفت؟ آیا باید جک ولتز را نابود کرد؟
پاسخ سوال ما هیچ کدام از گزینه های فوق نیست. لوکا براتزی همان روز برای ساماندهی کارهای مربوط به پایان دادن پرونده جک ولتز به کالیفورنیا میرود. 

همان طور که گفته شد, کالیفورنیا منطقه امن مافیا محسوب میشود, پس نباید در آن هیچ آسیبی به جک ولتز برسد. کاری که باید به شکل هنرمندانه ای انجام گیرد, یک تهدید بزرگ است بر علیه منافع ولتز. تهدیدی که او را با ماهیت خطری که تهدیدش میکند بیشتر آشنا میکند.
کشتن اسب محبوب آقای ولتز, تهدیدی بر علیه جان او نیست. خود ولتز هم میداند که با این حرکت او در هیچ دادگاهی نمیتواند بر علیه خانواده کورلیونه اقامه دعوی کند. ویتو کورلیونه در حقیقت اسباب هیچ آسیبی به ولتز نشده است. او فقط فضا را برای جک ولتز روشن تر کرده و به او فهمانده که در صورتی که جواب مورد نظر دن کورلیونه بدست نیاید, ولتز میتواند با خطراتی مهیب تر از چیزی که برای اسبش اتفاق افتاده روبرو گردد.

درست در میان عصبانیت ناشی از مرگ خارطوم, اسب نازنین آقای ولتز است که او به حقیقت خطری که تا این حد به او نزدیک بوده آشنا میشود. جواب مورد نظر دن کورلیونه مستفاد شده است. جانی فانتین در فیلم مورد نظر بازی خواهد کرد.

مرد مواد مخدر 
دنیای پس از جنگ جهانی دوم برای تبه کاران دنیایی بود که منابع درآمد به سرعت محدود میشد. خیلی از قوانین به شکل روزمره تصحیح شد و با پایان مناقشات بزرگ جنگ بین الملل اول و دوم, اکنون سرمایه های آمریکایی در حال سرازیر شدن به بازار جدیدی بود.
آمریکا که تمام انباشت سرمایه خود را در جنگ جهانی به کار گرفته بود و از آن به عنوان یک سرمایه گذاری بزرگ استفاده میکرد, با پایان جنگ وارد فاز دوم سرمایه گذاری خود شد. این سرمایه گذاری سمت و سوی جدیدی داشت. آباد کردن هر آنچه که در طی جنگ از دست کشورهای اروپایی رفته بود. گردش مالی بزرگ آمریکا در زمان حمله عمومی ارتش ژاپن به پرل هاربر آغاز شد و از همان زمان سرمایه های انباشته شده در رکود اقتصادی دهه 30 وارد صنایع اسلحه سازی شد و به سرعت آنقدر تسلیحات تحویل ارتش آمریکا داد تا بتواند جنگ را به پایان برساند.

برای خانواده های مافیایی نیز دیگر کسب درآمد به راحتی دوران ممنوعیت معاملات الکل (ولستید) نبود. تمام تبه کاران ایالات متحده به سرعت متوجه شدند که با قمار و اصناف و باج گیری قدرت اداره خودشان را نخواهند داشت. زیرا دولت آمریکا هم از دست زدن به ریسکهای بزرگ بر سر قانون دست کشیده بود و اکنون دنیای آمریکایی به سمت رفع هر چه بیشتر باگهای قانون پیش میرفت.
آخرین گرفتاری بزرگ سیستم قضایی آمریکا در نیویورک, رفع و رجوع پرونده های افراد بزرگ مافیای سیسیلی بود که در راس آنها چارلی لاکی لوچیانو قرار داشت. افرادی دیگری نظیر آرتور فلگن هایمر (داچ شولتز) که از افراد دردسر ساز برای سیستم قضایی بودند در دوران پیش از جنگ و کمی بعد از نبرد بزرگ کاستلاماره توسط افراد دیگری نظیر چارلی لوچیانو نابود شدند تا خیال سیستم قضایی از افرادی که خارج از قاعده کار میکردند راحت شود.
به نظر میرسید که با تبعید و نابودی یکسری از رهبران مافیا و قطع کردن راههای درآمد آنها, به تدریج این گروهها ضعیف و ضعیف تر شده و در نهایت از بین خواهند رفت. اما چیزی که به آن فکر نشده بود این بود که مغزهای متفکری در میان همین رهبران مافیا بودند که خیلی زودتر از آنچه که بتوان به آن فکر کرد و حتی قبل از پایان جنگ به سراغ سرمایه گذاری های جدید در محلهایی رفتند که بنا بود در دنیای بعد از جنگ جهانی مبدل به محل درآمد اصلی مافیا گردد. این افراد هیچ گاه در خواب خوش روزگار ممنوعیت الکل نماندند و همان زمان هم میدانستند که این شرایط به پایان خواهد رسید و باید برنامه ریزی جدیدی برای درآمد داشت.

بلافاصله پس از پایان جنگ فعالیتهای خانواده ها ی مافیایی در سه جهت ادامه پیدا کرد. 

گروه ابتدایی که در این قسمت داستان خانواده کورلیونه نیز در این گروه قرار میگیرد, سعی کردند به کسب درآمد از همان راههای سابق قناعت کنند. راههای درآمد این گروه از خانواده ها محدود به فعالیت در اصناف, لاتاری های خیابانی, گرفتن حق حمایت, کنترل نایت کلابها و شرط بندی ها و در نهایت هم تجارت هایی اختصاصی بود (نظیر واردات روغن زیتون که به طور خاص در مورد خانواده کورلیونه مصداق دارد). 

گروه دوم افراد باهوشتری بودند. مغز متفکر اصلی این گروه از افراد یهودی مافیا تشکیل میشد. افرادی نظیر مایر لانسکی و بنجامین سیگل با دیدن دورنمای روزگار بعد از جنگ به این فکر افتادند که می بایست راههای بهتری برای کسب درآمد از پولهایشان پیدا کنند. در این اثنا برای کنترل فعالیتهای خانواده های نیویورکی در کالیفورنیا، بنجامین سیگل (باگزی) به عنوان نماینده انتخاب شد و به کالیفورنیا رفت. 
باگزی سیگل فردی بود خشن و عصبی که عصبیت او شهرت خاص و عام بود. او به عنوان یکی از ارکان اصلی سندیکای ملی تبهکاران در کالیفورنیا سعی کرد که راههایی برای کسب درآمد جدید پیدا کند. درست در این بین و در یک سفر زمینی از نوادا بود که به یک ایده بکر و استثنایی رسید. 
ایجاد یک کازینو در منطقه ای که تا آن زمان چند رستوران کوچک و یک پمپ بنزین در آن بود و سکنه محدودی داشت. این محل جایی نبود جز لاس وگاس. 
ایده باگزی سیگل توجه مردان بزرگ مافیا چون چارلی لوچیانو, مایرلانسکی, جو آدونیس, فرانک کاستلو را به خود جلب کرد و این افراد سرمایه کلانی را در اختیار باگزی سیگل قرار دادند تا این ایده را اجرایی کند.
در سال 1945 باگزی سیگل شروع به ساخت هتل و کازینوی بزرگ خود فلامینگــــو در لاس وگاس کرد و در 26 دسامبر 1946 با 6 میلیون دلار هزینه آنرا به پایان برد. به دلیل این که این واقعه یکی از مرتبط ترین وقایع به داستان پدرخوانده یک و دو است, توضیحات کامل در این باره را در بخش اختصاصی آن خواهم داد. 
اما نکته ای که باید دانست این است که تا قبل از پایان سال 1950 تعداد کازینوها و هتل های پیرامون فلامینگو به بیش از 25 مورد رسید و در دهه پنجاه درآمد حاصله از کارینوها به صدها میلیون دلار بالغ میشد.
مشخص بود که به شکل بسیار واضحی یک شهر از درآمد در اختیار خانواده های مافیایی قرار گرفته بود. 

گروه سوم افرادی بودند که به گنج جدیدی دست پیدا کردند. مواد مخدر در پایان جنگ جهانی در حال تبدیل شدن به تجارت بسیار سودآور و استثنایی در جهان بود. خانواده های نیویورکی کمی زودتر از دیگران به گنج نهفته در این تجارت پی بردند و سعی کردند در آن سرمایه گذاری کنند.
اما خانواده های سنتی تر از این تجارت جدید پرهیز داشتند و سعی میکردند به همان درآمدهای محلی خود قانع باشند.
به زودی اتفاق جدیدی در نیویورک افتاد که حس شد به دست گرفتن این تجارت برای مافیای سیسیلی بسیار لازم و حیاتی است. خانواده های مافیایی دیدند که گروههای پورتوریکویی و سیاهان به سرعت در حال ورود به این نوع معاملات هستند. 
پورتوریکویی ها که همیشه رزمندگان دلاور جنگهای خیابانی بر علیه ایتالیایی ها بودند, نباید به چنین منبع درآمدی دست پیدا میکردند. بنابراین خانواده های سیسیلی برای بقای خود و کسب درآمد چاره ای جز ورود به این تجارت نداشتند.

داستان پدرخوانده یک در بخش دوم داستان و پس از آشنا کردن بیننده با چهارچوب کاری خانواده کورلیونه و همچنین شخصیت پردازی موثر به طور مستقیم وارد موضوع اصلی داستان میشود. این داستان بناست به شکلی همکاری بین گروه اول و سوم باشد. اما همه چیز به خوبی پیش نمیرود.

پرونده دیگری که تام هیگن، پس از پرونده ولتز باید به آن رسیدگی کند, پرونده ویرجیل سولاتزو است. ویرجیل سولاتزو فردیست که در واقع در گروه طرفداران تجارت مواد مخدر قرار دارد. او توانسته با جلب همکاری خانواده تاتالیــا , یکی از پنج خانواده اصلی نیویورک این امکان را به دست آورد تا فروش هروئین را در نیویورک آغاز کند. اما به طور مشخص برای تحت پوشش قرار دادن محلات اصلی نیویورک و همچنین کسب حمایت دیگر خانواده ها باید به سراغ خانواده ای برود که در حال حاضر بر مسند رهبری مافیای نیویورک تکیه زده است.
ویتو کورلیونه در این جا میتواند مشکلات بسیاری را از سولاتزو حل کند. کنترل محلات مهمی مانند بروکلین و برانکس در اختیار خانواده کورلئونه قرار دارد و در دیگر مناطق هم این خانواده دارای نفوذ بسیاری است.
این البته تمام مشکل سولاتزو نیست. تجارت مواد مخدر کاریست با ریسک قانونی بسیار بالا و با این که در مسیر حمل این مواد از ترکیه تا سیسیل و از آنجا نیز به آمریکا مشکلات کمتری برای ویرجیل سولاتزو وجود دارد, اما توزیع آن در امریکا میتواند او را گرفتار قانون کند. علاوه بر این با افزایش وسعت بازار فروش, دیگر سرمایه سولاتزو پاسخ گوی همه تقاضای بازار نیست و از طرفی هم باید سهمی از درآمدش را به خانواده های درگیر در این تجارت بدهد تا آنها نیز با او همکاری کاملی داشته باشند.

تمامی این عوامل دست به دست هم میدهند تا سولاتزو درخواست ملاقاتی برای جلب همکاری دن کورلیونه داشته باشد. درخواستی که ویتو کورلیونه تا پایان پذیرفتن مراسم ازدواج کنستزیا از قبول آن سر باز زده است.
با پایان یافتن عروسی و راحت شدن خیال دن کورلیونه از حواشی محتمل این ملاقات, دیدار با سولاتزو پذیرفته میشود.

پیش از دیدار با سولاتزو در جمع سه نفره تام, سانی و پدرخوانده از چند و چون وضعیت سولاتزو بیشتر باخبر میشویم. سولاتزو در مزارع خشخاش خود در ترکیه, تریاک تولید میکند و با انتقال آن به لابراتوارهای خود در سیسیل، آنرا به هروئین مبدل کرده و سپس به آمریکا منتقل میکند.
او دارای دو سابقه زندان در سیسیل و آمریکاست که از دید پدرخوانده برای این کار یک پوئن منفی است. سولاتزو به ترک شهرت دارد که برای این موضوع دو دلیل وجود دارد. اولین دلیل اینست که او همسری ترک دارد و دوم استفاده فوق العاده او از چاقوست. به کسانی که از چاقو با مهارت استفاده میکنند در سیسیل ترک گفته میشود.
تام هیگن سعی میکند تا ضمن برشمردن مزایای وارد شدن در کار مواد مخدر چهارچوب کار سولاتزو را هم مشخص کند و سعی کند تا نظر مثبت دن کورلیونه را برای پاسخ گویی به درخواست سولاتزو به دست آورد. اما پیش از این ملاقات باید به این نکته دقت کرد که پدرخوانده به هیچ روی قبل از عروسی کانی حاضر به انجام این ملاقات نشده بود. دلیل این مسئله فقط و فقط میتوانست این باشد که پدرخوانده عاقبت خوشی را برای این دیدار پیش بینی نمیکرد و بنابراین میتوان پیش بینی کرد که پاسخ او به سولاتزو نمیتواند صد در صد مثبت باشد.

ملاقات بین پدرخوانده و ویرجیل سولاتزو در دفتر محل کار دن کورلیونه انجام میشود. سولاتزو بلافاصله از فضای حاکم بر جلسه حس میکند که فضا چندان دوستانه نیست. 
سولاتزو بیش از افراد مافیای سیسیلی آمریکا, سیسیلی است, او دقیقا از ذکاوتی در این زمینه بهره میبرد که خاص سیسیلی هاست. او در بیان درخواستش درنگ نمیکند و از طرفی هم شاهد دقت و در عین حال بی تفاوتی دن کورلیونه در این صحنه هستیم. 
دن کورلیونه در پاسخ دادن عجله نمیکند و پس از شنیدن حرفهای سولاتزو به راحتی به او پاسخ میدهد. 
برای دن کورلیونه که در طی سالها توانسته لیست بلند بالایی از سیاستمداران و قضات و پلیس را در میان دوستان خود داشته باشد, وارد شدن به عرصه مواد مخدر میتواند بی اندازه خطرناک باشد. اما در واقع دن کورلیونه در حال آوردن بهانه برای قبول نکردن این پیشنهاد است. او به طور ذاتی با مواد مخدر مخالف است و این مخالفت برای او یک موضوع اعتقادی است که به راحتی قابل تغییر نیست.
از سویی پدرخوانده میداند که در برابر کسی مخالفت خود را ابراز میکند که یک سیسیلی کاملا خطرناک محسوب میشود. زمانی که پدرخوانده به چشمان این مرد نگاه میکند, میتواند حدس بزند که سولاتزو فردیست که برای انجام خواسته اش تا دم مرگ نیز خواهد رفت. 
با این حال پدرخوانده راهی جز پاسخ منفی ندارد, چرا که منطق او نمیتواند این معامله را قبول کند.

نکته بسیار مهمی که در این ملاقات و هر ملاقات دیگری بین رهبران مافیایی وجود دارد, این موضوع است که وقتی یک فرد خارجی با اتحاد کامل یک خانواده روبرو شود و ببیند که در یک خانواده همه یک حرف را میگویند, مسلما سعی میکند که یا راه مسالمت آمیزی بیابد و یا کلا دور این ایده را خط بکشد و از آن منصرف شود. اما در این جا یک اتفاق مهم می افتد. زمانی که سولاتزو موضوع گارانتی پول خانواده کورلیونه را مطرح میکند, سانتینو به گفتگو وارد میشود و به این موضوع ابراز علاقه میکند!

از لبخند خاص سولاتزو به راحتی میتوان فهمید که او توانسته با این پیشنهادش یک شکاف ذهنی در خانواده کورلیونه ایجاد کند. با این که پدرخوانده به سرعت واکنش نشان میدهد و جلوی سانتینو را میگیرد, اما برای مرد باتجربه ای مانند سولاتزو این ملاقات کاملا بی نتیجه نیست. 
او متوجه این موضوع شده که سانتینو کورلیونه به موضوع موادمخدر علاقمند است و همین دستاورد برای او کافیست. 
نگاه سران خانواده کورلیونه نیز تائید کننده همین موضوع است. تسیو و کلمنزا نیز با تاسف به این صحنه مینگرند و این در حالیست که فردو کاملا منفعل در گوشه دیگر محل جلسه نشسته و مشخص است که او از سیستم تصمیم گیری خاندان به دور است.
پدرخوانده جلسه را به پایان میبرد و آخرین جمله او بسیار صریح و منکوب کننده است:
متاسفانه منافع شما با من در تعارض است.

با تذکری که پدرخوانده به سانتینو میدهد, بیشتر متوجه این حقیقت میشویم که حرکت سانتینو چقدر به دور از فکر بوده است.
این سکانس با ورود دسته گل جانی فانتین به دفتر کار ویتو کورلیونه پایان میپذیرد. دسته گلی که نشان از پیروزی خانواده در جبهه شخصی به نام جک ولتز دارد.
پدرخوانده از فرجام این دیدار کاملا نگران است و این نگرانی را به وضوح میتوان در چشمان وی خواند, واکنش او به شرایط جانی فانتین هم چیزی نیست که از او توقع میرود. او اکنون کاملا درگیر ماجرای سولاتزو شده و برای این کار نمیتواند زیاد صبر کند.

اولین و مطمئن ترین راهی که میتوان برای تحت کنترل داشتن اتفاقات از آن استفاده کرد, لوکا براتزی است. لوکا به عنوان سلاح مخفی خانواده و کسی که نام او میان همه دشمنان خانواده ترس ایجاد میکند باید تلاش کند تا درباره سولاتزو بیشتر بفهمد.
این کار البته برای شخصی مانند لوکا براتزی هم کار راحتی نیست. او باید بتواند خود را از خانواده کورلیونه ناراضی نشان دهد و این مسئله چیزی نیست که به راحتی بتوان با آن فردی مانند سولاتزو را فریب داد.
اصولا به نظر میرسد که استفاده از لوکا براتزی در این بخش از داستان ریسک بزرگی است, زیرا در صورت وقوع هرگونه جنگی میان گنگها, افرادی مانند لوکا میتوانند مفید واقع شوند. بنابراین پدرخوانده سرمایه بزرگی را در این جا به کام تاریکی میفرستد, به جایی که مشخص نیست بتواند از آن نتیجه ای بگیرد.

پیش درآمد بحران !!! 
با فرا رسیدن کریسمس فضای بین افراد جهان مادون به شدت پر تنش شده است, اما اخلاق این مردم اینچنین است که تا حد امکان از حرف زدن پرهیز میکنند, در این حالت فرد قربانی آخرین کسی است که از ماوقع با خبر میگردد.
در فضای شادمانه کریسمس کمتر خانواده ای به فکر آغاز یک نبرد خونین می افتد, اما نقشه ویرجیل سولاتزو برهم زننده کلیه معادلاتی است که ممکن است خانواده کورلیونه برای خود داشته باشند.
مردان سولاتزو با رسیدن به نزدیک ساعات آغاز سال نو, از هر سو خود را آماده یک تنش بزرگ میکنند. سولاتزو که در این مسیر از حمایت مردان خانواده تاتالیــا نیز برخوردار است به عنوان اولین اقدام تلاش کرده تا بتواند ضربه بزرگ خود را به خانواده کورلیونه وارد کند.
این ضربه بزرگ در واقع از دو سو بناست به این خانواده وارد گردد.
در وحله اول میبایست فرماندهی و مغز متفکر خانواده را از کار انداخت و از سوی دیگر تلاش کرد تا بازوی نظامی و قدرتمند خانواده, لوکا براتزی را از مدار خارج کرد.

مسلما تله گذاشتن برای فردی مانند دن کورلیونه که در گرماگرم نبردهای خیابانی بزرگ شده است کار آسانی نخواهد بود و بنابراین برای این کار فردی از داخل خانواده باید به گروه مرگ سولاتزو کمک کند. افراد سولاتزو توانسته اند این فرد را بیابند و این فرد هم توانسته به خوبی وظایفش را به عنوان یک خائن انجام دهد, او که کسی نیست جز راننده مخصوص دن کورلیونه (پولی گاتو) در دو جهت به افراد سولاتزو کمک میکند. اول با عدم حضورش به عنوان محافظ و راننده دن و دوم با اطلاع دادن شرایط زمانی ورود و خروج دن کورلیونه به دفترش.
ضربه ها باید هماهنگ به خانواده وارد شود. به همین دلیل است که در حالی که در صبح اول وقت در نایت کلاب تاتالیـــا با لوکا قرار گذاشته شده است, در همان روز هم برنامه ریزی ترور پدرخوانده انجام شده است.

لوکا براتزی که شبها را تا اوایل صبح در نایت کلاب و بارها میگذراند, باید طبق قراری که تنظیم کرده حدود ساعت 5 صبح و پس از پایان کار نایت کلاب به محل قرار با سولاتزو برود. لوکا که همیشه از جلیقه ضد گلوله استفاده میکند و اسلحه ای به همراه دارد که تنها اسلحه بامجوز در میان افراد جهان مادون است, با اعتمادی که به خود دارد وارد نایک کلاب تاتالیــا میشود.
برونو تاتالیـــا منتظر اوست و در ادامه ویرجیل سولاتزو هم به جمع آن دو می پیوندد.
مناسبات بین این آدمها به آن سادگی نیست که در ظاهر دیده میشود, با این که در فیلم تلاش زیادی شده تا همه چیز حرفه ای و در نهایت قابل قبولی طراحی شود اما گاهی با دانستن توضیحات این صحنه ها میتوان درک بیشتری از ماجرا داشت.

لوکا براتزی علی رغم همه تلاشی که برای ناراضی نشان دادن خود انجام میدهد، حاضر به دست دادن با فردی مانند سولاتزو نیست. او از عمق نگاه این مرد ترس را حس میکند و میداند که سولاتزو یک سیسیلی واقعی است, مردی که برای خواسته های خود از هیچ کاری دریغ نخواهد کرد.
لوکا تلاش دارد تا وانمود کند که با تاتالیـــا و سولاتزو توافق دارد, ولی در همین لحظه است که سولاتزو با درک صحیحی از وقایع حس میکند که کار این مرد را باید هر چه سریعتر تمام کرد.
او به ترک مشهور است, کسی که از چاقو خوب استفاده میکند, ترکیب سرعت عمل او در استفاده از چاقو و سرعت عمل مرد پشت سر لوکا در استفاده از گروت (بند ابریشمی که برای خفه کردن به کار میرود) باعث میشود تا لوکا در شرایطی بدون بازگشت قرار بگیرد.
حتی در چهره لوکا هم میتوان افسوس را دید, افسوس برای پدرخوانده، برای از دست دادن یک مرد مصمم و یک بازوی قوی برای کار...
مرگ لوکا براتزی راه را برای آغاز کار هموار میکند, با شروع روز، کاری که باید انجام شود برنامه ریزی برای نابودی پدرخوانده است، در حالی که بخش اول کار تکمیل شده است.

گام دیگری که سولاتزو برای آن برنامه ریزی کرده و البته در آن نباید کسی کشته شود, ربودن تام هیگن است.
این کار در نزدیک غروب روزی که تا لحظاتی دیگر از آن بناست به جان پدرخوانده سوءقصد شود انجام می گیرد و هدف از این کار را بیشتر توضیح خواهم داد.

خانواده کورلیونه در حال انجام امورات قبل از آغاز سال هستند, همه چیز به خوبی به پیش میرود و بی خبر از بحرانی که تا ساعاتی دیگر کل مافیای نیویورک و ایالات متحده را در هم خواهد ریخت!

احترام به لوکا براتزی... 
در داستان فیلم پدرخوانده کمتر به شخصیت لوکا براتزی پرداخته شد. همان طور که در ابتدا هم توضیح داده شد, گمان میرود که شخصیت لوکا براتزی برگرفته از شخصیت ابه رلیس در دنیای واقعی تبهکاران باشد, فردی که با شنیدن نام او ترس مانند رادیواکتیویته در میان افراد مافیا طنین انداز میشد.
پدرخوانده برای مجوز اسلحه او تنها 25 هزار دلار باج داد و او را به خود بسیار نزدیک میدانست. ادامه داستان و ضربه ای که خانواده کورلیونه از نبود او میخورد بدون دانستن حقایقی درباره او ممکن نیست.
در کتاب پدرخوانده مطالب بیشتری درباره او میبینیم و از همین بابت داستان در کتاب بسیار گویا تر است. لوکا براتزی فردیست خشن و بی رحم. با وجود او رقیبانی نظیر سولاتزو میدانند که وارد ماجرایی بدون انتها با خانواده کورلیونه خواهند شد و از همین بابت است که قبل از هر اقدامی اقدام به حذف وی میکنند.

شروع بحران... 
پدرخوانده آنقدر تیزهوش است که به راحتی از غیبت پولی گاتو نگذرد, اما عمق بحران را هم تا این حد تصور نمیکند. فردو او را برای خروج از دفترش همراهی میکند. دن کورلیونه طبق عادت برای خرید میوه به مغازه روبروی دفتر میرود. سبک خرید او آنقدر به ما ایرانی ها نزدیک است که از این صحنه اصلا تعجب نمیکنیم. اما زمانی که دن کورلیونه نزدیک شدن دو مرد را به خود احساس میکند, تازه متوجه میشود که نباید هیچ گاه بدون محافظ از دفتر خارج میشد.

پدرخوانده با تجربه ای که از جنگهای دوران ممنوعیت الکل و جنگ مشهور پایان ممنوعیت (کاستلاماره) کسب کرده است میداند که یکی از اصول گریز از دست تیراندازان بر هم زدن آرامش آنها و تغییر دادن مسیریست که آنها برای پیگیری و قتل هدف خود برگزیده اند. به همین منظور و با دیدن حرکت سریع آدمکشها به سمت خود از یک سوی خیابان به سمت دیگر میرود و فرصتی را در اختیار فردو میگذارد تا در صورتی که بتواند از تیراندازی آنها جلوگیری کند. 
فردو البته مبتدی تر از آنست که بتواند حرکت مناسب را انجام دهد. در اینجاست که حضور یک محافظ حرفه ای مانند پولی میتوانست وضعیت را کاملا به نفع دن کورلیونه تغییر دهد, اما متاسفانه فردو مرد این کار نیست. پدرخوانده در شرایط نامطلوبی در اختیار آدمکشها قرار میگیرد و تنها کاری که میتواند انجام دهد این است که با پشت کردن به آنها تا جایی که میتواند از دقت تیر اندازی های آنها بکاهد و این حقه ایست که تنها از پدرخوانده بر می آید و افرادی نظیر او ... و شک نکنید که در چنین شرایطی موثر خواهد بود.
فردو در این جا کاری ندارد جز اشک ریختن بر بالین پدری که اکنون با بیش از پنج گلوله مجروح شده است.
پدرخوانده تنها برای خانواده اش محبوب نیست, با افتادن او به زمین شاهد حضور مردمی هستیم که به دور مردی جمع شده اند که بی شک یکی از مشهورترین افراد آشپزخانه دوزخ است.

خانواده کورلیونه بلافاصله در بحران فرو میرود. اعضای خانواده در جای جای نیویورک پراکنده اند و امکان حفاظت سریع از آنها وجود ندارد. پدرخوانده به بیمارستان منتقل شده و از لوکا خبری نیست. مایکل در خیابانهای نیویورک است و تام هیگن توسط سولاتزو ربوده شده است, فردو نیز فردی نیست که بشود در این وانفسا روی او حسابی باز کرد.
در حال حاضر دو کاپو رژیم خانواده کلمنزا و تسیو وظیفه دارند که حداکثر پشتیبانی را که میتوانند بر روی محل سکونت سانتینو کورلیونه به عنوان جانشین دن و پسر ارشد او انجام دهند.
محل زندگی سانی هم مانند دیگر اعضای خانواده در یکی از خانه های محل خانوادگی کورلیونه است و اکنون افراد رژیم کلمنزا محافظت از این محل را به عهده دارند.

مایکل توسط کی آدامز و از طریق روزنامه هاست که متوجه این سوءقصد میشود و دستور سانتینو به او این است که هر چه سریعتر به منزل بازگردد. به این ترتیب بلافاصله حفاظت از اعضای خانواده توسط سانی شروع میشود. اخبار مختلفی در مورد وضیعت پدر وجود دارد و این سانتینو است که باید ضمن تامین شرایط بیمارستان محل بستری ویتو کورلیونه، نسبت به برنامه ریزی برای دیگر کارهای خانواده نیز اقدام کند.
در این صحنه میتوان اوج خشم سانی را همزمان با اوج مهربانیش قیاس کرد. زمانی که در اوج تلاطم میبینیم که واکنش او نسبت به صدای گریه مداوم بچه چیزی در حد صفر است, متوجه میشویم که خانواده در قلب این فرد چه جایگاه خاصی دارد. او ممکن است هوسباز باشد, اما نسبت به خانواده اش قلبی رئوف و مهربان دارد.
سانی به برنامه ریزی میپردازد, به سرعت ماجرای پولی گاتو را درک میکند و به کلمنزا دستورات لازم را میدهد. 

سولاتزو نیز به نوبه خود دست به کار میشود و در اولین قدم بعد از ترور دن کورلیونه سانتینو را از ماجرای تام هیگن مطلع میسازد. او میداند که سانتینو فرد زودخشمی است و ممکن است قبل از آنکه بداند اوضاع دور و برش از چه قرار است دست به اسلحه ببرد و به جان آدمهای تاتالیا و سولاتزو بیفتد. در این حالت همه دستاوردهای سولاتزو به هدر خواهد رفت و او به میان جنگی خواهد رفت که به هیچ عنوان آنرا پیش بینی نمی کرده است. در حالت کلی هدف سولاتزو از کشتن دن کورلیونه این است که بتواند با سانی توافق کند و با قدرت خانواده کورلیونه به ادامه تجارتش بپردازد.

برای شخصی مانند سولاتزو جنگ به معنای پایان تجارت است. سولاتزو پس از خبر دادن به سانتینو است که به مذاکره با تام می نشیند.

صحبت او با تام همان برآوردی است که در زمان ملاقات با دن کورلیونه توضیح دادم. سولاتزو مرد تجارت موادمخدر است و شکی نیست که برای او حمایت سیاسی از این حرکت میتواند بسیار بسیار تعیین کننده باشد. زمانی که دن کورلیونه به او جواب رد داد و او دید که سانتینو در این باره مشتاق است بلافاصله به این فکر افتاد که شاید بتواند با نابودی ویتو کورلیونه و تحت فشار قرار دادن سانتینو و دیگر رهبران فامیل آنها را وادار به کاری کند که خود میخواهد. 
تام هیگن در میان صحبت با سولاتزو متوجه حقیقت میشود. او تصور میکند که دیگر پدرخوانده را نخواهد دید. اشک در چشمانش جمع میشود و این برای تام که اصولا فردیست بدون واکنشهای احساسی نقطه عطفی در زندگی است. او بیش از هر فرزند دیگری پدرخوانده را دوست دارد و اکنون نمیداند که دنیای بدون ویتو کورلیونه چطور دنیایی میتواند باشد.
صحبتهای سولاتزو هر چه که باشد بر مبنای مرگ ویتو کورلیونه قرار گرفته است. او از تام میخواهد که به صحبت با سانتینو بپردازد و لوکا را به او وانهد. حتی تام هیگن هم از این مسئله تکانی میخورد!

آیا لوکا به سولاتزو پیوسته و به ویتوکورلیونه پشت کرده است؟ آیا لوکا به هر ترتیب از سولاتزو پشتیبانی خواهد کرد؟
گفته سولاتزو در گوش او طنین می اندازد.
آیا ده سال پیش دستم به او (پدرخوانده) میرسید؟

سولاتزو قدرتی را که به دست آورده مرهون مواد مخدر است. مرهون قدرتی که تجارت این افیون در اختیارش قرار داده است. او میداند که درآمدی خواهد داشت که سرانجام خانواده کورلیونه را هم مجبور به پذیرش صلح خواهد کرد.
تام هیگن هم میداند که سولاتزو اشتباه نمیگوید اما چیزی که سولاتزو آنرا درست در نظر نگرفته است همان خشونت ذاتی است که در وجود سانتینو کورلیونه شعله میکشد. با این که لحظاتی بعد مشخص میشود که دن کورلیونه نمرده است و ناقوس خطر برای همه به صدا در آمده است, اما حتی اگر دن کورلیونه مرده بود باز هم امکان صلح با سانتینو چیزی در حد صفر بود.

اکنون تام میتواند نفس راحتی بکشد و این سولاتزوست که میداند از این به بعد هدف تیراندازان سانتینو خواهد بود. با زنده ماندن دن کورلیونه, همه نقشه های سولاتزو به باد هوا تبدیل شده است. اما هنوز امیدوار است که امیدی در صحبت کردن تام با سانی باشد. این تنها شانس باقی مانده است و در غیر این صورت تکلیف کار را جنگ مشخص خواهد کرد.

ستاد خانوادگی و اولین گام... 
مایکل به خانه ای رسیده است که دست کمی از ستاد جنگ ندارد. همه چیز در این خانه بحران زده و در هم ریخته است. از فضای آن به راحتی میتوان نبود ویتو کورلیونه را حس کرد, فردی که آرام کننده کلی و اسباب آرامش همه خانواده است.
سانتینو به سرعت ستاد بحران خانواده را با حضور کلمنزا, تسیو, مایک و تام هیگن تشکیل داده است. 
هدف از تشکیل این ستاد جنگ اولیه چند چیز است. 
1- تشکیل یک لیست از کسانی که باید در اولین واکنش خانواده کورلیونه به آن دنیا فرستاده شوند.
2- شکل دادن اوضاع در زمانی که دن در راس خاندان نیست.
3- تصمیم گیری برای شرایط معامله با تاتالیا و سولاتزو ...

ممکن است که به نظر برسد که در صورتی که جنگ آغاز شود دیگر چه معامله ای با سولاتزو خواهد بود. پاسخ این سوال بسیار ساده است, در این نوع درگیری ها و در اولین گام خانواده آسیب دیده به سرعت سعی میکند تا از خود اعاده حیثیت کند. مسلما حتی اگر صلحی هم در کار باشد تا فرو نشستن خشم خانواده قربانی شکل نخواهد گرفت.
به همین دلیل نه تنها خانواده کورلیونه که دیگر خانواده ها نیز در چنین حالتی با گاردی کاملا بسته به نظاره وقایع می نشینند.

همه خانواده ها میدانند که باید در انتظار روی برافروخته خانواده کورلیونه باشند, اما ترجیح میدادند که در این حالت با شخصی مانند دن کورلیونه رو به رو باشند و نه کسی مانند سانتینو...
سانتینو با تماس تلفنی سولاتزو به انتظار بازگشت تام نشست, اما دیگر دلیلی برای انتظار بیش از این نمی بیند.
از طرفی در میان افرادی که پیرامون این ستاد جنگی حضور دارند هم هستند کسانی که باید به دیار باقی فرستاده شوند. اولین نظر رسمی تام به عنوان مشاور دن, این است که در صورتی که پدرخوانده از دست برود, باید با سولاتزو صلح کرد.
همان طور که توضیح داده شد, تام فرزند حقیقی ویتو کورلیونه نیست, اما در نزدیکی روحی و حس فرزندی تام هیگن هیچ شکی وجود ندارد و به همین خاطر پاسخ سانی اینجا با مقداری بی انصافی همراه است. با این وصف، روحیه تام در حدیست که سانتینو به سرعت متوجه اشتباهش میشود.
موضوع دیگری که همچنان لاینحل مانده به شکلی دیگر حل میشود.
همه افراد خانواده به دنبال لوکا براتزی میگردند و در همین هنگام تکلیف لوکا با پیام سیسیلی سولاتزو حل میشود.
قرار دادن ماهی آزاد در جلیقه ضد گلوله لوکا حاکی از پایان یافتن زندگی او دارد و آغاز دردسرهای جدید ستاد بحران خاندان کورلیونه. 

درست قبل از این صحنه، سانتینو درباره موضوع لوکا از مایکل کمک میخواهد و قصد دارد تا او را به منزل لوکا بفرستد. مایکل آنقدر قوانین خانواده را میداند که بفهمد در حال حاضر فرمان اول و آخر خانواده را سانی صادر میکند, ولی توصیه تام باعث میشود که سانتینو از این کار منصرف شود. میتوان این حرکت سانتینو را آغازی بر راهی در نظر گرفت که مایکل بعد از این در آن می افتد, راه بی بازگشت به میان گرفتاری های خانواده کورلیونه!

با مشخص شدن وضعیت لوکا دیگر زمان آن رسیده که خانواده کورلیونه نیز گامی به سوی جلو بردارد. بهترین کاری که در این وضعیت میتوان کرد تنبیه خائن خاندان است که باعث شده تا خانواده کورلیونه در برابر دیگر خانواده ها تحقیر شود.
پولی گاتو به عنوان یکی از نیروهای تحت امر پیتر کله منزا میبایست که توسط خود کله منزا تنبیه شود. ولی از آنجا که پولی پس از سوءقصد به پدرخوانده بسیار هوشیار شده است, باید این کار به نحوی انجام شود که تا لحظه آخر او پی به نیت اصلی کله منزا نبرد.
به همین منظور کله منزا برای این کار شخصی را در نظر میگیرد که به تازگی وارد رژیم او در بروکلین شده است.
راکو لمپون یکی از افسرهای رده پائین اما مستعد خانواده است که در حال حاضر در رژیم کله منزا فعالیت میکند. او با این که در راه رفتن دچار مشکل است و میلنگد, اما کله منزا با استعداد وسیعی که در شناخت افراد کارآمد دارد او را برای مجازات پولی گاتو در نظر میگیرد.
در میان مافیا مرسوم است که میگویند, اگر قصد کشتن کسی را داشته باشند هیچ وقت به خودش بروز نمیدهند. بنابر این وقتی که کله منزا به پولی میگوید که سانتینو از دست آنها عصبانی است, پولی خاطر جمع میشود که خطر از او گذشته است. زیرا تصور او این است که اگر قصد کشتن او را داشتند هیچ گاه موضوع عصبانیت سانتینو را به او بروز نمیدادند.
پولی آنقدر در خیانت خود پیش رفته است که زمانی که متوجه میشود که به زودی قرار است محل تشکهای خانواده را بفهمد چشمانش برقی میزند و خود را آماده فروش اطلاعات جدید از خانه های مخفی کله منزا میکند.
تشک در تلقی آن دوران به در نظر گرفتن محلهایی برای خوابیدن افراد خانواده گفته میشد. به این ترتیب که خانه های مخفی ای در نظر گرفته میشد که افراد به مدت طولانی در آنها میماندند و فقط در مواقعی که لازم بود برای انجام عملیات غافلگیرانه از محل بیرون می آمدند. اصطلاحا به این محل ها تشک و به عمل انجام شده "به روی تشک رفتن" گفته میشد که از طرفی هم تداعی تشک بوکس را میکرد که آن روزها ورزش دیدنی و مورد علاقه اکثر رهبران مافیا بود.

با این احوال میتوان تصور کرد که گزارش دادن خانه های امن کله منزا چقدر میتوانست منافع برای پولی گاتو در بر داشته باشد. اما حرص آنقدر دید پولی گاتو را محدود کرده که نمیتواند خطری که در نزدیکترین فاصله نسبت به او قرار دارد را درک کند.

کله منزا حتی زمانی که دستور توقف اتوموبیل را میدهد به خوبی نقشش را ایفا میکند. او با این که هدفی جز ایجاد فرصت برای راکو لمپون ندارد, اما چون این فضا را در پی یک نیاز طبیعی (قضای حاجت) ایجاد کرده, پولی گاتو به او شکی نمیبرد.

نمای بازی را از بیرون اتوموبیل شاهد هستیم که راکو لمپون اسلحه را پشت سر پولی میگذارد و سه بار شلیک میکند. همه جا در سکوت فرو میرود و ماشین باید در همان جا با جسد پولی گاتو به حال خود رها شود. این پیامی واضح است برای همه خانواده ها و در راس همه آنها ویرجیل سولاتزو که دیگر تنها عنصر نفوذی را هم در خاندان کورلیونه از دست داده است.
پولی گاتو زندگی اش را به پول دوستی اش باخت, با این که او یکی از رو به ترقی ترین افراد رژیم کله منزا بود, ولی نتوانست نسبت به پول بیشتر بی تفاوت باشد. مرگ او یکبار دیگر داستان آزمندی انسان را مطرح میکند, آزمندی ای که سرانجامش مرگی در یک اتوموبیل و به دور از هر ترحمی است.

با مرگ پولی گاتو خانواده کورلیونه عملا وارد جریان مقابله با خانواده های دیگر نیویورکی میشود. هر چند که همه میدانند که کشتن یک خائن اولین کاریست که خانواده کورلیونه انجام خواهند داد, ولی این موضوع در عین حال حاوی پیامی برای همه خانواده ها نیز هست. اکنون خانواده کورلیونه در نهایت هوشیاری قرار دارد و منتظر فرصتیست تا انتقام خون بر زمین ریخته پدرخوانده را از سوءقصد کنندگان بستاند و تا این جای کار نیز با زنده ماندن پدرخوانده، ویرجیل سولاتزو و همراهانش دست خود را به بدترین شکل ممکن بازی کرده اند و عملا فرصت را در اختیار خانواده کورلیونه قرار داده اند.

پایان بخش دوم تحلیل پدرخوانده پارت اول

امیدوارم که بخش دوم این تحلیل مورد توجه دوستان قرار گرفته باشد.

 
  با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری  
   
   
  این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.21 برای بار اول به تاریخ 13-01-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.  
  تحلیل و بررسی از فرخ فرمــان  

 

ارسال نظر


کد امنیتی
بارگزاری مجدد

مطالب مرتبط با مطلب در حال مطالعه

تحلیل و بررسی ها

فروش ایالات متحده

53 $-M
فروش جهانی
3.4 $-M
فروش کلی
56.4 $-M

The Conjuring

 The Conjuring (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

279 $-M
فروش جهانی
308 $-M
فروش کلی
587.8 $-M

Despicable Me 2

 Despicable Me 2 (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

82 $-M
فروش جهانی
8.7 $-M
فروش کلی
90.8 $-M

Grown Ups 2

 Grown Ups 2 (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

33.7 $-M
فروش جهانی
--- $-M
فروش کلی
33.7 $-M

Turbo

 Turbo (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

72.8 $-M
فروش جهانی
110 $-M
فروش کلی
183 $-M

Pacific Rim

 Pacific Rim (2013) on IMDb

کپی رایت

این سایت تحت مالکیت مجموعه فرهنگی سینماسنتر میباشد و فعالیت آن مطابق قوانین میباشد، کلیه حقوق مطالب منتشر شده در این مجموعه متعلق به مجموعه فرهنگی سینماسنتر و مشمول قوانین کپی رایت و حفظ حقوق مولفین است. لذا هر گونه کپی برداری بدون قید منبع و نام نویسندگان نقض صریح قوانین کپی رایت محسوب گشته و مشمول مجازاتهای تعریف شده برای این نوع جرم می گردد. برای هر گونه برداشت از مطالب قبلا با مسئولان سایت هماهنگی حاصل نمائید.

سینماسنتر
مرجع نقد و بررسی فیلم و سریالهای تلویزیونی
 
تلفن: 
ایمیل: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وبسایت: http://CinemaCenter.ir

آمار سایت

بازدیدکنندگان
2746
مطالب
1050
وب لینک ها
6
نمایش تعداد مطالب
3584968
 

ما 29 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

آخرین اخبار

ورود/خروج

ثبت نام

*
*
*
*
*
*

پر کردن فیلد های ستاره دار ضروری است.