تحلیل فیلم سینمای ایران
Cia.04- تحلــيل و بــررسي فيــلم روز ســـوم
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در شنبه, 13 آبان 1391 13:49
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 5165
|
نام فیلم: روز سوم |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
کارگردان : محمدحسین لطیفی
نویسنده فیلمنامه : مهدی سجاده چی
تهیهکننده : علیرصا جلالی
مدير فيلمبرداري : ابراهیم غفوری
تدوین : کاوه ایمانی، رضا شیروانی
موسیقی متن : علیرضا کهن دیری
منشي صحنه : آتوسا شاه سیاه
صدابردار : بهروز معاونیان
طراح صحنه و لباس : محسن نوروزی
طراح گریم : علی سام خواه |
|
|
بازیگران |
|
|
حامد بهداد، پوریا پورسرخ، باران کوثری، برزو ارجمند، مهدی صبایی، شهرام قائدی، مرتضی زارع، مالک سراج، مجید یاسر، مهدی ساکی |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: خانوادگی |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
تندیس؛ بهترین جلوههای ویژه میدانی؛ محسن روزبهانی؛ یازدهمین جشن خانه سینما؛ بخش مسابقه فیلمهای بلند؛ ۱۳۸۶
سیمرغ بلورین؛ بهترین فیلم؛ علیرضا جلالی، بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر؛ بخش سینمای ایران (سودای سیمرغ)؛ ۱۳۸۵
سیمرغ بلورین؛ بهترین کارگردانی؛ محمدحسین لطیفی؛ بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر؛ بخش سینمای ایران(سودای سیمرغ)؛ |
|
|
تحلیل و برررسی از: امیر حسین بهرامی |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم روز سوم |
|
|
روز سوم فیلمی است که مضامین لطیف عاشقانه را با فضای خشن جنگ در هم آمیخته است. بر اساس داستانی واقعی ساخته شده، و عظمت رزمندگان جنگ تحمیلی را به بیننده نشان میدهد، و چگونگی تغییر احساسات آدمی و به زانو درآمدن انسان در برابر عشق را در آن میتوان دید. داستان درباره برادری است که نمیتواند خواهرش را از دست عراقی ها فراری دهد. و به همین خاطر مجبور میشود که وی را زیر خاک پنهان کند. به خواهرش قول میدهد که شب برای نجات وی بیاید ولی مشکلی پیش می آید و نمیتواند به قولش عمل كند. سرانجام به همراهی گروهی از دوستان و همرزمان خود خواهرش را نجات میدهد، اما همه گروه بعد از این عملیات جان سالم به در نمیبرند. فواد که افسری عراقی است، عاشق سمیره است و همین عشق نیز برای او گران تمام میشود. میخواهد که در این عشق و این جنگ پیروز شود، اما عشق و خشونت در کنار هم پایدار نیستند، و فواد هر دو را از دست میدهد.
تحلیل فیلم روز سوم
دوربین تانکهای عراقی را نشان میدهد، که بدون توقف به سمت شهر می آیند. در اینجا عنصر غافلگیری به شروع فیلم کمک کرده است. بعضی از کاراکترها در همان ابتدا، شخصیت شوخ و یا جدی خود را به معرض نمایش میگذارند. مثلا سلیمان، با گفتن "حالا شام چه بخوریم"، شخصیت طنزگونه خود را نشان میدهد. کله شقی افراد نیز همواره کار دستشان میدهد. "رسول"، برادر کوچکتر "رضا" از این قاعده مستثنی نيست، که در آخر نیز شهید مي شود.
زمان جنگ، هرکسی در کاری شریک میشد، کسانی که توانایی جنگیدن داشتند، چه زن و چه مرد، چه پیر و چه جوان، همه در جنگ به نوعی همکاری میکردند. در اوایل فیلم "محمد حسین لطیفی" تنها میخواسته شجاعت و یکپارچگی مردم ایران را در جنگ نمایش بدهد. اما تمام فیلم در دفاع مقدس خلاصه نمیشود. داستان، داستان عشقی است که نا به هنگام در دل "فواد" و "سمیره" مي افتد. افرادی از دو ملیت متفاوت. افرادی که جنگ باعث جدایی و کشتن عشق آنها مي شود.
هنگامی که "رضا" به دنبال "سمیره" میرود و به او میگوید که بر دوشش بنشیند، مقداری عجیب است. عجیب از این نظر که آن دو با اينكه برادر و خواهرند اما این رابطه را با فرهنگ اسلامی در مقابل دوربین نمیشود در هم آمیخت. شاید اگر فیلم در کشوری غیراسلامی ساخته میشد، اصلا این داستان را نمیشد فیلم کرد. زیرا "سمیره" میتوانست بر دوش برادرش بنشیند و از آن مهلکه بگریزند.
در آن شرایط باید خواهرش را از دست عراقی ها فراری بدهد. چاره ای هم ندارد، وظیفه برادری همین است. هنگامی که "سمیره" به "رضا" مي گويد، "من رو بکش" قلب "رضا" از جایش کنده مي شود. چگونه کسی میتواند همخون خود را از بین ببرد و دنیایش را نابود سازد؟ اما رضا که دیگر فکری به ذهنش خطور نمیکند، درصدد انجام این کار برمی آید. اما ندای قلبش از این کار ممانعت میکند. بیچارگی "رضا" را در آن زمان میشود دید.
اوج داستان نیز زمانی است که دارد خواهر خود را زیر خروارها خاک دفن میکند. آیا یک برادر میتواند مرگ خواهر خود را تماشا کند؟ زمانی که دارد حصیر را بر روی سمیره قرار میدهد، نگاه هایی که رد و بدل ميشود، هزار حرف ناگفته ای که خواهر و برادر دارند به یکدیگر بزنند، اما مجال نیافتند و در آخر بغضی است که در گلوی رضا مي شکند. آن گریه تمام احساس برادر را در وجود خواهر مي ريزد.
وار شدن "فواد" به فیلم، تمام تصور ما را نسبت به فیلم، که درباره دفاع مقدس است، بر هم میزند. طوری رفتار میکند که ميفهميم، چقدر "سمیره" را دوست میداشته است، نوع نگاهش به خانه، و اینکه چقدر ناراحت است که آن خانه را مانند بقیه خانه ها غارت کرده اند. اما این دوست داشتن، چیزی نيست که "سمیره" بخواهد. "فواد" به روش خودش "سمیره" را دوست دارد. میخواهد که هم در این عشق و هم این جنگ پیروز شود، اما عشق و خشونت در کنار هم پایدار نیستند، و فواد هر دو را از دست ميدهد.
دوربین، دریاچه ای را در هنگام غروب آفتاب نشان میدهد. این صحنه در زبان نوشتار، قابل توصیف نیست، یا حداقل من از توصیف آن عاجزم. صحنه هایی در این فیلم وجود دارد، که باید خود آنها را ببینید، تا احساسی را که در آنها نهفته، دریافت کنید. احساسی را که "رضا" در این دریاچه دارد، تنها در شرایط خود وی میتواند فهمیده شود. من در این وضعیت نبوده ام. پس درباره آن نیز قضاوتی نمیکنم.
به نظر من تنها دلیلی که لطیفی، "سلیمان" را در این فیلم قرار داده، این بوده که خواسته به ما بفهماند، حال و هوای جنگ خشک خشک هم نبوده است. "سلیمان" شخصیتی شوخ است که چندان نقشی در روند فیلم ندارد. اما حضور چنين نقشهای شوخی در فیلمهایی اینچنینی لازم است تا مخاطب را بر سر صندلی های سینما بنشاند. ضمن اینکه توانایی دیگر هنرپیشگان نیز جای تقدیر دارد.
رفتار آدمی نمایانگر اسرار درون دل وی است. "رضا" به قرارگاه بازمیگردد و به "رسول" میگوید که هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما "رسول" به گفته وی اعتماد نمیکند و "رضا" نیز تا حدودی بند را آب میدهد. در تاریکی شب، و در تنهایی "رضا" را میبینیم که دارد میگرید. سر رسول داد میزند، اما او را بسیار دوست دارد. دروغ هایی که به او میگوید، شوخی هایی که با وی میکند و دعواهایی که با او راه می اندازد، تماما گویای حس برادری "رضا" به "رسول" است. فکر میکنم تا همینجا دلایل خوبی برای توجیه بازی خوب پوریا پورسرخ باشد.
شب هنگام، زمانی که با سرافکندگی به قرارگاه باز میگردد، راز دلش را فاش میکند. دیگر طاقت ندارد که راز به آن بزرگی را در سینه کوچک خود پنهان نگاه دارد. در این هنگام، موسیقی متن، به کمک بازی هنرپیشگان مي شتابد و آن را جلا مي بخشد. کلا در این فیلم، موسیقی متن، بیشتر ضعف های بازیگری هنرپیشگان را از بین برده. یکی از آنها نیز همین سکانس است.
غیرت در این فیلم، خیلی مطرح است. غيرت عامل بیشتر اتفاقاتی است که باعث شده نقشهایی در این فیلم پدید آیند و یا اتفاقاتی جریان پیدا کنند. اما نقش این مسئله در فیلم، خیلی زیاد پر رنگ شده. اما خوب طبیعی است، آن موقع حال و هوای انقلاب بوده و مردم با این تفکرات رشد کرده بودند.
گفتم که، کله شقی افراد کار دستشان میدهد. نمونه آن، زمانی است که "رسول" به دنبال برادرش به راه می افتد تا برای نجات خواهرشان بروند. پورسرخ به زیبایی در این صحنه ها بازی کرده است. هنگامی که رضا به صورت برادرش سیلی میزند، و برادرش را راهی میکند که به مقرشان برگردد، پشیمانی را در چهره برادر میشود دید. اما "رسول" گوش نمیدهد و درست جلوی چشمان برادر، نقش بر زمین میشود. موسیقی متن در اینجا نیز غوغا کرده و آن صحنه ها را به یکی از فراموش نشدنی ترین صحنه های فیلم تبدیل کرده است.
اما در همین صحنه، جزئیاتی وجود دارد که واقعی نیستند. کاری به داستان واقعی فیلم ندارم. طوری که فیلم را ساخته اند، به نظر واقعی نمی آيد. مثلا، زمانی که "رسول" بر زمین افتاده و گروه دارند تانک را میزنند، آن تانک عقبی، یا حتی همان تانکی که دارند آن را منهدم میکنند، میتواند با یک توپ کل گروه را از پای درآورد. که اینگونه نمي شود.
آنجا که "رضا" و بقیه افراد قرارگاه، برای نجات سمیره به آن خانه میروند نیز دلیل دیگری برای خوب بودن بازی "حامد بهداد" است. از همان اول نیز کاملا در نقشش قرار دارد. حرکاتش در اوایل، همانند یک ارتشی است که زخمی در دل دارد. اینجا نیز به خوبی نقش یک افسر عراقی را بازی کرده است. فواد در عین خشونت نشان مي دهد، به عشقی که برای "سمیره" قائل است، پایبند است. او را دوست دارد، از ته قلب. وقتی که "سمیره" به طرف در مي رود، "فواد" تنها وی را مي نگرد. حرف دلش را با اینکه اجازه مي دهد او به سوی برادرش برود، به او مي زند. باز هم اینجا موسیقی متن کار زیبایی را انجام مي دهد.
آنجا که گروه میخواهد از خانه "رضا" و "سمیره" که به کلی محاصره شده، فرار كند، مشاهده میکنیم که دشمن حتی یک تیر هم به طرف آنها شلیک نمیکند و یا اگر هم میکند، هیچ کدام به هیچ یک از افراد گروه اصابت نمیکند و خطا میرود که دیگر زیاده از حد آرمانی از آب در آمده است. کارگردان فیلم، محمد حسین لطیفی، می تواند از همانجا شهید شدن افراد را شروع کند نه اینکه در آخر فيلم آنها را پشت سر هم از فیلم حذف کند.
به نظر میرسد که در کانال، آنجا که افراد گروه دارند اعتراف میکنند، هدف کارگردان، نشان دادن مظلومیت رزمندگان جنگ است. اما دیالوگ های جالبی در آن گفته مي شود. این سکانس نیز از همانهایی است که نمیتوانم در موردش چیز زیادی بگویم. تحلیل این قسمت را به عهده خود خواننده میگذارم تا با احساس و منطق خود به آن بنگرد.
لوکیشن دیگری که جالب گرفته شده آخر فیلم است، که فواد به سمیره میرسد و میخواهد او را از چنگ "امیر" درآورد، هنگامی که سمیره به سینه فواد شلیک میکند و فواد مبهم به او می نگرد، و در حالی که سمیره از او دور میشود، او نیز آرام آرام به زیر آب فرو میرود... . باز هم اینجا هنر سازنده موسیقی متن را میتوان دید.
در آخر:
فیلم تقریبا به دور از اندیشه های سیاسی است، و کار جالبی از آب درآمده است. کارگردانی محمد حسین لطیفی خوب است. لوکیشن ها، طراحی صحنه و گریم ها، عالی هستند. جلوه های ویژه نیز، در مقایسه با چیزی که در کشور میتواند ساخته شود، بد نيست. فیلم برداری ابراهیم غفوری نیز در حد مطلوب است و در کل اگر بخواهم به کار عوامل اجرایی فیلم نمره ای بدهم، از 10 به آن 8.5 میدهم.
موسیقی متن نیز بسیار عالی است. در دو صحنه از فيلم، موسیقی متن، از دید من، درخشنده تر بودند. یکی لحضاتی که رسول تیر مي خورد و تانک به سمت وی می رود، و دیگری لحظه ای که در آخر فیلم تیرها به سینه فواد اصابت ميكنند و به زیر آب مي رود.
از حق نگذریم، جوایز هنرپیشگان فیلم، به درستی انتخاب شده بودند و آنها شایسته اش بودند. مخصوصا، حامد بهداد، که واقعا برگ زرین دیگری را در کارنامه سینمایی خود برجای گذاشت.
|
|
|
با تشکر از علی علیزاده بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cia.04 برای بار اول به تاریخ 30-08-2012 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از امیر حسین بهرامی |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی