تارانتینو جری لوییس سینما است، برایش اهمیتی ندارد زمانی که همه راک می زنند، با پیانو آهنگی غم انگیز بنوازد. فیلم جدید او، Pulp Fiction، یک کمدی درباره خون، خشونت، روابط جنسی قوی، مواد مخدر، جنگ و از بین بردن اجساد است. این فیلم ماه می گذشته در فستیوال فیلم کن به نمایش درآمد و من می دانم Pulp Fiction یا جز بهترین فیلم های سال خواهد شد یا جز بدترین ها. تارانتینو درساخت فیلم های خوش ساخت بسیار خوش ذوق است و کمتر پیش می اید که فیلم کسالت اوری بسازد اما ممکن است یک فیلم بد هم بسازد مثل ادوارد دی.وود جونیور که به عنوان بدترین کارگردان دوران سینما شناخته شده است. در ساخت Pulp Fiction او عاشق تمام سکانس های پرهیاهو و شلوغ است که این مسئله شدیدا دور از احتیاط و دوراندیشی است و باعث می شود این فیلم سر و صدایی به راه بیاندازد: این جا کارگردانی است که می خواهد تمام شب را بازی کند.
فیلم نامه Pulp Fiction نوشته کونتین تارانتینو و راجر آواری بسیار خوب نوشته شده است و دارای روایتی غیر خطی است که باعث می شود شما چیزها را چندین بار ببینید ولی دوباره نمی توانید صحنه بعد را به یاد آورید. فیلم نامه چندین بار به عقب بر می گردد و داستان های کاراکتر اصلی فیلم که در دنیایی از جرم و کنجکاوی و استیصال زندگی می کند را، نشان می دهد. نام این فیلم مثل Thrilling Wonder Stories و Official Detectiveعالی است. داستان جهانی را می سازد که در آن مردم عادی و روزهای معمولی وجود ندارد. Pulp Fiction جز این که رو به سوی سالخوردگی به مشغله و حرفه هم می پردازد.
جان تراولتا در نقش وینست وگا، قاتلی که از طرف رئیس گروه مامور کشتن کسی شده بود، بسیار درخشید. در ابتدا او را با شریکش جولیوس (ساموئل ال.جکسون) می بینیم. آن ها در حال رفتن به دیدار خود با چند دلال جوان مواد مخدر هستند. آن ها مثل هوک و جیم بی گناهند و در حالی که در می سی سی پی حرکت می کنند، حدس می زنند که چگونه دو نفر خارجی می توانند همدیگر را درک کنند. فعالیت تراولتا، یک سری ماموریت هایی است که نمی تواند آن ها را به خوبی انجام ندهد. او نه تنها مردم را سهوا به قتل می رساند (با ماشین به آن ها می زند) بلکه نمی داند چگونه بعد از آن آثار جرم را از بین ببرد. نکته خوب این جاست که او کسانی مثل آقای ولف (هاروی کیتل) را می شناسد و دوستانی چون کاراکتری که اریک استولتز بازی می کند، دارد که یک دایره المعارف پزشکی داشته و می تواند وضعیت های اورژانسی را بررسی کند. تراولتا و اما تورمن یک سکانس خنده دار و عجیت دارند. تورمن همسر رئیس گروه (Ving Rhames) است که از تراولتا خواسته همسرش را در شب جایی ببرد. تراولتا این کار را در نهایت جدیت، متانت و لطف انجام می دهد. آن ها به رستوان کوچک جک ربیت می روند که در آن جا اد سالیوان، رئیس و یادی هالی، گارسون است. این اتفاق قبل از آن است که تورمن overdose کند. پس از این حادثه استولتز سرنگ پرشده از آدرنالین را تکان می دهد و رو به تراولتا فریاد می زند: "تو او را به این جا آوردی و حالا تو دردسر افتادی و منم تو دردسر می افتم".
بروس ویلیس و ماریا دی مدیرس نقش زوج دیگر را بازی می کنند. ویلیس یک بوکسور به اسم بوچ کولیگ است که از وی خواسته می شود مبارزه را ببازد اما او برنده میشود. ماری دی مدیرس دوست دختر دوست داشتنی و ساده دل اوست که نمی داند چرا آن ها باید در شب، شهر را ترک کنند اما قبل از خروج از شهر بوچ باید کار خطرناکی انجام دهد و به آپارتمانش برگردد تا ارثیه خانوادگی گران قیمت، ساعتی مچی، را بردارد. گذشته این ساعت در فلاش بک ها توضیح داده می شود که سرباز کهنه کار ویتنامی، کریستوفر والکن، به بوچ جوان درباره چگونگی خرید آن توسط پدربزرگش می گوید. تک گویی های والکن خنده دار ترین قسمت های فیلم را می سازد. شیوه فیلم این است که کاراکتر هایش را در موقعیت های دشوار درگیر می کند و بعد به آن ها اجازه می دهد فرار کنند و به شرایط سخت تری دچار شوند. همان طور که بوکسور و رئیس گروه هر دو در انتها در زیرزمین ترسناک اسلحه فروشی زندانی می شوند و کاراکتر هایی که فیلم را با سرقت مسلحانه آغاز کردند ( با بازی تیم راث و آماندا پلامر) در این راه از بین رفتند. اکثر حرکات فیلم را می توان تحت عنوان کنترل بحران بیان کرد. موقعیت ها بسیار خلاقانه و بدیع هستند و در نتیجه دیالوگ ها نیز همین طورند. این روزها خیلی از فیلم ها صرفا از جملات مفید استفاده می کنند . کاراکتر ها تنها به اندازه ای سخن می گویند که فیلم نامه پیش برود اما مردم در Pulp Fiction عاشق صحبت کردن به روش خودشان هستند. گاهی اوقات مکالمه تارانتینو و آواری از پشت صحنه به گوش می رسد که خنده دار است. در Pulp Fiction هیچ کس شبیه دیگری حرف نمی زند و هرکس شیوه خودش را دارد. تراولتا کم حرف است و جکسون بسیار دقیق سخن می گوید. پلامر و راث کسالت آور و کیتل بسیار مختصر صحبت می کنند. این فیلم بخشی از فولکلور است که تارانتینو به آن در طول کار در شبکه نمایش عادت کرده است و ایده اصلی Pulp Fiction را نیز از فیلمی قدیمی که مثل سفر در میان عکس های ترسناک متنوع بود و فروش خوبی هم داشت، الهام گرفته بود.
این نقد و ترجمه تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است . لذا هر گونه کپی برداری از این مطالب بدون اجازه نویسنده و سایت سینماسنترwww.cinemacenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب می گردد .
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی