ترجمه نقدهای منتقدین جهان

يك ستاره شناس از يك مركز راديويي در هاوايي با نگراني اظهار مي دارد كه: «مثل قضيه كريستف كلمب و سرخپوستهاست، و ما سرخپوست ها هستيم». او انتقال علائمي از سياره G كه در كهكشاني ديگر قرار دارد را دريافت مي كند. با توجه به اينكه در طي چند هفته رسيده اند، مي بايست سرعتي بيش از سرعت نور داشته باشند. سفيه هاي آنها بر سطح اقيانوس آرام فرود مي آيند. اما اين سفينه هاي بيگانه فقط به اندازه اي مسلح هستند كه بتوانند با سفينه هاي آمريكايي وارد جنگ شوند. 

چطور ناوگان آمريكتيي در نزديكي محل فرود قبلاً مستقر شده بوده است؟ مثل بازيهاي جنگي ژاپني است كه يك افسر ژاپني دستور مي دهد و جنگ را در آسيا رهبري مي كند. در فيلمهاي قديمي از اين دست، پاسخ به حضور بيگانگان كاملاً نظامي است. هيچ بحثي درباره امكان تعامل اجتماعي با بيگانگان نيست. ما آنها را دعوت مي كنيم، آنها مي آيند و بعد آنها را به آتش مي بنديم. اين حقيقت كه آنها مشخصاً انسان گونه هستند در نهايت با برداشتن كلاه يكي از بيگانگان آشكار مي شود. او برمي گردد و با بيم و هراسي مثل جيمز كارويل James Carville نگاه مي كند.

در چيدمان فيلم، يك هميشه ولگرد به نام آلكس هوپر (تايلور كيچ Taylor Kitsch) را مي بينيم كه برادرش استون (آلكساندر اسكارگارد Alexander Skargard) يك افسر نيروي دريايي است. در يك بار آلكس با سامانتا شين (بروكلين دكر Brooklyn Decker) برخورد مي كند. نمي دانيم كه او دختر آدميرال (ليام نيسون Liam Neeson) كشتي است. آلكس دستگير مي شود و برادرش به او اولتيماتوم مي دهد: به نيروي دريايي با نيروي ديگري ملحق شو.

در اين ضمن، كال (هاميش لينكلاتر Hamish Linklater) انتقال علائم به سياره G را رصد مي كند و در زماني كوتاهتر از اينكه آلكس يونيوفرم به تن كند و بر عرشه ناو آمريكايي قرار بگيرد پنج سفيه بيگانه وارد منظومه شمسي مي شوند. يكي از سفينه ها كه از عمق اقيانوس برمي خيزد به بزرگي يك آسمانخراش است.

به موازات اين ماجرا، درمي ياييم كه سامانتا فيزيوتراپيست است و با ارتش ميك كانالس Mick Canales كار مي كند. سامانتا او را به منطقه اي كوهستاني مي برد جايي كه ديش هاي بزرگ راديويي ناسا قرار داده شده اند و در آنجا ستاره شناس را مي بينند. الزام اتصال كابل ها حمله بيگانگان و تبادل آتش با تخريب كنندگان آمريكايي را گزارش مي دهد. دو كشتي كه يكي از آنها تحت فرماندهي استون بوده است نابود شده اند و بعد از اينكه چند افسر در كشتي آلكس مي ميرند، او فرمانده بعدي و كاپيتان ناو آمريكايي باقيمانده مي شود. شخصيت هايي كه در ابتدا ديديم همه داراي نقش كليدي مي شوند.

«Battleship» بر اساس يك بازي به همين نام ساخته شده، من آن را بازي نكرده ام. اين حس بوجود مي آيد كه رادار كار نمي كند و ريهانا Rihanna راهي براي نتيجه گيري از حركات زير آب سفينه بيگانه با توجه به الگوي موج ها و شناور قديمي پيدا مي كند. فيلم صحنه هاي زيادي دارد كه به خوبي پرداخته شده اند. يكي از سلاح هاي بيگانگان خيلي ترسناك است: يك گوي بزرگ فلزي با ميخ هاي زياد مي غلطد و اشياء را صاف مي كند. آيا نوع حرفه اي تر اين سلاح در قرون وسطي يكار گرفته نمي شد كه از قير مذاب ساخته شده باشد؟

اين فيلم در رده فيلم هاي «Transformers» قرار مي گيرد كه بر اساس بازي هاي هاسبرو ساخته شده است. «Battleship» فيلمي سرگرم كننده تر از عناوين «Transformers» است چرا كه شخصيت هاي انساني تر، موضوع بهتر و استراتژي هاي زيادي دارد. گريگوري د. گادسون Gregory D. Gadson حضور خشمگيني روي پرده دارد، ريهانا شخصيت متقاعدكننده اي است و تايلور كيچ يك قهرمان محكم را خلق مي كند.

اما زيباترين حس «Battleship» عملكرد ايمان به خدا به جاي شليك و انفجارهاي بي وقفه است. فيلم را لو نمي دهم فقط بگذاريد بگويم كه هنوز Greatest Generation ابزار درست را در دست دارد.

 

 

این نقد و ترجمه تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است . لذا هر گونه کپی برداری از این مطالب بدون اجازه نویسنده و سایت سینماسنترwww.cinemacenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب می گردد .

جی‌کامنت فارسی
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی