درباره فیلم
در ایالت کارولینای جنوبی در قرن 18 . بنجامین مارتین (مل گیبسون) 7 فرزند داشت. گابریل فرزند بزرگ او بر خلاف میل پدرش به نیروی ارتش آمریکا می پیوندد. گابریل پس از زخمی شدن در نبرد به خانه برمی گردد و در این هنگام جنگ به داخل کشور و ایالت آنها کشیده می شود و سربازان دشمن به خانه آنها هجوم می آورند و پس از کشتن سربازان زخمی پناهنده آمریکایی در منزل بنجامین، فرزند او را نیز به عنوان فراری دستگیر کرده و در حال بردن او به همراه خود برای اعدام هستند که در این حین مارتینز پسر دوم بنجامین برای نجات برادر خود با دشمن درگیر می شود. یکی از افسران ارشد او را به ضرب گلوله به قتل می رساند و این شروع نبرد بنجامین با انگلیسی ها است.
فیلم میهن پرست به واقع فیلم پرستش و دوست داشتن میهن است. به واقع عشق به خاک کشور و محافظت از خانواده خود در برابر تهاجم دیگر کشورهاست. این فیلم که به کارگردانی کارگردان نام آشنای هالیوود رونالد امریخ و نیز بازی زیبای دو بازیگر خوب سینما به نام های مل گیبسون در نقش (بنجامین مارتین) و هث لجر فقید در نقش (گابریل مارتین) به زیبایی میهن پرستی را به نمایش گذاشه است. مل گیبسون در این فیلم بعد از بازی در شجاع دل یکی دیگر از بهترین بازیهای خود را به نمایش گذاشت و با بازی زیبای خود تماشاگران دنیای سینما رو به وجد آورد.
درباره جنگ
مناطق مختلف شرق آمریکا چند بار بین قدرتهای بزرگ اروپایی دست به دست شد.مهاجران بریتانیایی در بخشهای زیادی از سرزمین جدید مستقر شدند و این بخشها به صورت مستعمرهٔ بریتانیا اداره میشد. نبردهایی نیز بین مهاجران اروپایی و مردمان بومی آمریکا بر سر مالکیت زمین در میگرفت. قسمت بزرگی از سرزمینهای شرقی قاره آمریکا مستعمره بریتانیا بود و تجار بریتانیایی با استفاده از نیروی کار رایگان بردگان آفریقایی، از طریق بندرهای غربی این کشور مثل منچستر و گلاسگو و لیورپول سیستم تجاری بسیار پرسود و بی سابقهای ایجاد کردند. دولت بریتانیا برای تأمین مخارج جنگهای استعماری خود و رقابت با قدرتهای دیگر اروپایی ابتدا مالیات تجارت بین این کشور و مستعمرات آمریکایی را بالا برد و سپس بطور فزاینده اقدام به دخالت و کنترل تجارت نسبتاً آزاد بین بریتانیا و مستعمراتش در قاره آمریکا کرد. این دخالتها تا حدی بود که اقتصاددان مشهور، آدام اسمیت در مورد عواقب آن به دولت بریتانیا هشدار داده بود. تجار و مستعمرهنشینان از پرداخت این مالیات ناراضی بودند و بالاخره به شورش علیه حکومت بریتانیا دست زدند. دولتهای اسپانیا و فرانسه که در آن دوران بزرگترین رقیب امپراتوری بریتانیا بودند، اقدام به کمک مالی و تسلیحاتی به شورشیان کردند به این امید که بتوانند دست بریتانیا را از مستعمرات وسیع آمریکای شمالی کوتاه کرده، آمریکا را تبدیل به متحد خود در مقابل بریتانیا نمایند.
بدین ترتیب جنگهای انقلاب آمریکا از آوریل ۱۷۷۵ با نبرد لگزینگتون آغاز و در سال ۱۷۸۳ در پی امضای قرارداد صلح با بریتانیا پایان یافت. استقلال ۱۳ مستعمرهٔ آمریکای شمالی با صدور اعلامیه استقلال آمریکا در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ به دست آمد. این ۱۳ مستعمره سابق در حالی اعلام استقلال کردند که هیچ یک هنوز دارای ویژگیهای حقوقی یک دولت/ایالت نبودند. با رفع مسائل حقوقی در ۱۷۷۷ و امضای اولین پیمان اتحاد در ۱۷۸۱، ایالات متحده آمریکا متشکل از ۱۳ ایالت بنیان گذاشته شد.
دولت فرانسه که استقلال آمریکا را پیروزی بزرگی برای خود در مقابل بریتانیا میدید، با افزایش کمکهای مالی و علمی سعی در نزدیک کردن کشور جدید با فرانسه داشت. در این راستا، معمار شهیر فرانسوی پیر شارل لانفان (Pierre Charles L'enfent) مامور شد نخستین طرح جامع شهرسازی را برای شهر جدید واشینگتن، پایتخت کشور ایالات متحده، ارائه دهد.
فرانسه حتی تا یک سده پس از استقلال آمریکا از بریتانیا، کشور آمریکا را نزدیک و همسو و نمادی از صدور فرهنگ آزادی خواهی انقلابی فرانسوی میدید. به مناسبت صدمین سال استقلال آمریکا، دولت فرانسه در سال ۱۸۸۶ مجسمه بزرگی با عنوان «روشنایی آزادی در جهان میدرخشد» به آمریکا هدیه کرد که هم اکنون در جزیره آزادی (Liberty Island) در بندر نیویورک نصب و به «مجسمه آزادی» مشهور است.
معرفی کاراکترهای اصلی فیلم
بنجامین مارتین: پدری دارای هفت فرزند که زنش را نیز از داده است. او در ایام نه چندان دور در جنگ با فرانسوی ها خیل عظیمی از آنها را به قتل رسانده بود و به یکی از بااعتمادترین و مشهورترین سربازان آمریکایی بدل گشته بود.
گابریل مارتین: پسر بزرگتر و 18ساله بنجامین که با وجود مخالفت های پدرش به جنگ با نیروهای انگلیسی میرود.
کلنل هری بارول: فرمانده و کلنل ارتش آمریکا برای جلوگیری از نفوذ انگلیسی ها به خاک امریکا و دوست صمیمی بنجامین.
ژان ویلرو : کلنل کشور فرانسه که برای آموزش و کمک نیروهای آمریکایی به آمریکا رفته است. فردی قابل اعتماد و شجاع.
کلنل ویلیام تاوینگتون: فرمانده نیروهای کت قرمز انگلیس که با وحشیگری هایی که انجام میداد مشهور بود و در این فیلم بارها درمقابل بنجامین قرار میگیرد.
ژنرال کولن والاس: ژنرال و فرمانده کل ارتش انگلیس، فردی قدرتمند که در عرصه جنگ پیروزی های زیادی به دست اورده است. او دشمن اصلی بنجامین مارتین است.
تحليل فيلم میهن پرست
فیلم با نمایی باز از مزرعه زیبای بنجامین مارتین شروع میشود که فرزندان بنجامین در حال بازی در این مزرعه هستند و متوجه آمدن نامه هایی به خانه اشان شده اند. بنجامین در طویله در حال ساخت یک صندلی برای استراحت خود است که به نظر می رسد بعد از چندین بار کار بر روی این صندلی موفق به ساخت آن نمیشود. بنجامین بعد از خواباندن بچه های خود به سمت نامه ها میرود و از پسران بزرگ خود میخواهد که نامه های رسیده را باز کرده و بخوانند. گابریل پسر بزرگ بنجامین بعد خواندن روزنامه متوجه میشود که یکی از دوستانش به نام پیتر کاپین برای مقابله با انگلیس به ارتش ملحق شده است و از پدر خود میخواهد که به او اجازه ملحق شدن به ارتش را بدهد که بار دیگر با جواب منفی پدرش مواجه میشود.
بنجامین مارتین را برای تشکیل مجمع و تصمیم گیری برای ارتش به مجمع فراخوانده بودند که این به معنی رفتن خانواده بنجامین به شهر چارلز تاون است.
در مجمع سخنرانی و رای گیری برای گرفتن نیرو از مردم عادی و رفتن برای مقابله با ارتش انگلیس بر پا است.
کلنل هری بارول یکی از فرمانده هان ارتش آمریکا که برای گرفتن نیرو به مجمع آمده است با سخنرانی خود میخواهد مجمع را برای گرفتن نیرو قانع کند. که با مخالفت بنجامین مارتین مواجه میشود. او نمیخواهد جان صدها نفر از هم وطن های خود را برای جنگ با کشوری که 3000 مایل از کشور خودش دورتر است به خطر بندازد و جواب منفی خود را اعلام میدارد.
اما این جواب منفی بنجامین کافی نبود تا این قضیه منتفی شود . مجمع رای به گرفتن سرباز میدهد.
و سربازگیری آغاز میشود.
چندنفر برای سربازگیری ثبت نام کرده اند. یکی از آنها گاریل مارتین پسر بنجامین است که بدون اجازه پدر و مخالفت های پدرش در سربازگیری ثبت نام کرده است.
جنگ آغاز شده است. جنگی سنگین و با پیروزی های متعدد ژنرال کورن والاس، ژنرال کشور انگلیس که به سمت آمریکا در حال پیش روی است. امریکا در شمال کشورش همچنان درحال شکست از ارتش انگلیس است و در شرایط بسیار سختی گرفتار شده است.
توماس مارتین پسر کوچک بنجامین در آرزوی این است که روزی برای ارتش امریکا بجنگد و هر از گاهی به اتاق پدرخود میرود و با وسایل پدرش از جمله یک تبر سرخپوستی بازی میکند و خود را در نقش یک سرباز امریکایی تصور میکند که هر دفعه با اعتراض پدر خود مواجه میشود.
جنگ تا کنار مزرعه بنجامین پیش آمده است و درحال نزدیک شدن به مزرعه آنهاست. در یکی از شب ها گابریل که برای رساندن یک نامه به ژنرال هایش رهسپار است زخمی به خانه پدری خود برگشته تا به مداوای خود بپردازد. جنگ به مزرعه بنجامین رسیده و کشته ها و زخمی های زیادی برجای گذاشته است. بنجامین به مداوای آنها می پردازد.
کت قرمز ها، یکی از ارتش های خود مختار انگلیس، و فرمانده خودخواه انها (کلنل ویلیام توینگتون) دستور گشودن اتش به مزرعه و خانه بنجامین را میدهد. بعد از این اتفاق سربازان انگلیسی نامه ای که گابریل در حال حمل آن بود را پیدا میکنند و از بنجامین میپرسند که این نامه را چه کسی حمل میکرده که گابریل خود را به کلنل معرفی میکند. با این کار گابریل دستگیر میشود و کلنل دستور میدهد او را در شهر اعدام کنند. بنجامین با شنیدن این حرف کلنل به مقابله با او میپردازد و از او خواهش میکند که پسرش را نبرند که فایده ای ندارد. توماس که میبیند امکان مرگ برادرش وجود دارد با حمله به سوی سربازانی که او را گرفته بودند سعی بر آزادی برادرش میکند که با این کار ویلیام توینگتون به سمت او گلوهله ای شلیک میکند و توماس پسر بنجامین کشته میشود. با این اتفاق بنجامین به هم میریزد. یکی از پسرهایش کشته شده و دیگری در آستانه مرگ است. بعد از ترک کردن و اتش زدن مزرعه اش توسط ارتش انگلیس، بنجامین به داخل خانه میرود و تفنگ های خود را از خانه بیرون می اورد و دو پسر کوچک خود را برداشته و نبردی بین او و افرادی که گابریل را به اسارت گرفته اند درمیگیرد. او قبل از رفتن از دختران خود میخواهد که به سمت خانه خاله خود شارلوت رهسپار شوند.
بنجامین با دو پسر دیگر خود به سمت نیروها و سربازانی که پسرش گابریل را به اسارت گرفته اند حمله ور میشوند و با کشتن تک تک آنها گابریل را ازاد میکند و با کشتن آخرین سرباز گریه کنان به سمت گابریل حرکت میکند.
کلنل ویلیام توینگتون وقتی میشنود که به افراد او حمله شده است و تمام آنها را به قتل رسانده اند درصدد کشف موضوع بر می آید که متوجه موضوع عجیبی میشود. این کار توسط یک نفر انجام شده است. و تنها کسی که از این حادثه جان سالم به سر برده است به او لقب روح داده است.
بنجامین بعد از نجات گابریل به سمت خانه شالوت رهسپار میشود ولی همچنان با گابریل که میخواهد به جنگ برگردد چانه میزند اما گابریل به حرف پدر گوش نمیدهد و به میدان جنگ برمیگردد ولی این بار بنجامین که مرگ یکی از فرزندانش را دیده است نمیخواهد فرزند دیگری را نیز از دست بدهد و پشت سر او و برای مراقب از او به سمت میدان نبرد حرکت میکند.
بنجامین به اردوگاه نظامیان امریکایی میرود و کلنل هری بارول را ملاقات میکند و با او در مورد جنگ مشورت میکند و از او میخواهد که به او در جنگ نقشی بدهد و با موافقت هری او سمت یک ژنرال را کسب میکند و از او میخواهند که برای بدست اوردن نیرو از افراد عادی به شهرها و روستاهای اطراف برود. هری درباره جنگ به او توضیح میدهد و به او متذکر میشود که نظامیان انگلیسی به فرماندهی ژنرال کولن والاس درحال گرفتن نیویورک هستند و چیزی به واگذار کردن جنگ نمانده است و بدین ترتیب آمریکا کاملا تحت سلطه انگلیس خواهد رفت. او ادامه می دهد که امریکایی ها از فرانسوی ها که آنها نیز دل خوشی از انگلیسی ها ندارند درخواست کمک کرده اند و آنها نیز به درخواستشان جواب مثبت داده اند و به زودی ارتش 10.000 نفری خواهند فرستاد و یکی از افراد چیره دست خود به نام سرگرد ژان ویلرو را برای اینکار فرستاده اند.
بنجامین و پسرش از طریق روابطی که با افراد عادی داشتند موفق به گرفتن نیروهای چریکی میشوند و شروع به آموزش آنها می نمایند. گابریل که در یکی از شهرهای اطراف با یکی از دختران این شهر اشنا بود از او خواستگاری میکند و از پدر او درخواست ازدواج با دخترش را میکند اما پدردختر اهمیتی نمیدهد. گابریل به سمت کلیسا رهسپار میشود تا به جمع اوری نیرو بپردازد.
از سوی دیگر کلنل تاوینگتون به ملاقات کولن والاس میرود و کولن والاس از او میخواهد این وحشیگری ها را تمام کند و به او میگوید باید طبق خواسته های من و با جنگ به پیروزی برسی نه با خشونت و اتش کشیدن همه جا.
بنجامین مارتین و چریکهایی که به دست آورده است برای حمله های مخفیانه آماده میشوند. آنها در جای جای امریکا حمله های چریکی می کنند و انگلیسیها را به قتل میرسانند و آنها را به شدت عصبانی میکنند. در یکی از این حمله ها آنها وسایل شخصی کولن والاس را به دست می اورند. و همه اموالش را به غنیمت میگیرند. حالا نوبت به حمله به کشتی های انگلیسی رسیده است و آن را در حالی که جشن و پایکوبی انگلیسی هاست به آتش می کشند و پیروزی نسبی به دست می آورند.
گابریل بعد از این پیروزی ها باز به سمت شهر میرود و از آن خواستگاری میکند و او را به همسری خود در می اورد. بعد از جشنی که به مناسبت پیروزی برگزار میشود، گابریل و بنجامین و دیگر افراد چریکی باز به سمت میدان نبرد میروند تا با نیروهای انگلیسی به نبرد بپردازند.
در یکی از حمله های مخفیانه به آن ها ضد حمله میشود و خیلی از افراد آنها را میکشند و عده ای را نیز به اسارت میگیرند و این تقریبا پایه ریزی برای نابودی چریکهاست و بنجامین باید فکر دیگری بکند تا نیروهایش را از دست ندهد...
بنجامین برای آزادی دوستان خود به سمت مقر انگلیسی ها حرکت میکند و از آن ها درخواست مبادله اسرا را میکند و به آن ها میگوید که من تعدادی از فرماندهان و کلنل های شما را اسیر کرده ام و از شما میخواهم که افراد من را ازاد کنید تا من نیز افراد شما را ازاد کنم که با موافقت والاس روبرو میشود و البته او قصد این کار را ندارد و به والاس دروغ میگوید.
در خروج از مقر انگلیسی ها بنجامین با تاوینگتون روبرو میشود. او کسی است که پسر بنجامین را به قتل رسانده است! بنجامین به او قول میدهد که قبل از تمام شدن جنگ انتقام فرزندش را از او خواهد گرفت و راه بیرون را در پیش میگیرد و با افراد خود آنجا را ترک میکند.
کولن والاس پس از دیدن اینکه بنجامین به آنها نارو زده است عصبانی میشود و به تاوینگتون دستور میدهد که هر کاری از قبل انجام میداد را دوباره پی بگیرد. تاوینگتون با حمله به روستاها و شهرهای اطراف و با پیدا کردن خانواده چریکها تک تک خانواده آنها را به قتل میرساند و یک شهر کامل را با تمام ساکنین آن به آتش میکشد که در این بین آن همسر جدید گابریل نیز حضور دارد. این کار تاوینگتون و انگلیسی ها برایشان گران تمام میشود. گابریل و چند تن از چریکها به آن ها حمله کرده و تک تک آنها را به قتل میرسانند اما خودشان نیز از پای درمی آیند. در یکی از نبردهای تن به تن بین تاوینگتون و گابریل، تاوینگتون گابریل را به ضرب گلوله به قتل میرساند و این دومین پسر از دست رفته بنجامین است. او از افراد خود خداحافظی میکند و اخرین نبرد را انجام نمیدهد و با جنازه گابریل به سمت خانه خود رهسپار میشود. در راه با دیدن پرچم کشورش امریکا در کیف گابریل به میهن پرستی پسرش پی میبرد و متحول میشود و خود را موظف میداند که انتقام فرزندان خود را بگیرد و همچون پسر خود به کشورش خدمت کند. به جبهه جنگ بازمیگردد و به افراد خود و دوستان خود از جمله هری بارول میگوید تا برای نبرد سرنوشت ساز حاضر باشند.
بنجامین از چریکها میخواهد که نبرد آخر را همراه او باشند و طبق نقشه های او عمل کنند و نقشه ای برای پیروزی بر انگلیسی ها میکشد تا در صبح روز حمله همه آنها آماده نبرد باشند.
روز نبرد آغاز میشود. نیروهای انگلیسی در برابر نیروهای چریکی و امریکایی صف آرایی میکنند. از هر سو صدای توپها و تفنگها شنیده میشود. نبرد خونینی بین امریکایی ها و انگلیسی ها پیش می اید که با عقب نشینی چریکها و حمله انگلیسی ها به آنها ادامه پیدا میکند. چریکها کمین کرده و حمله میکنند اما این کار پیروزی کمی برای امریکایی ها در پی دارد و انگلیسی ها بیش از آن هستند که شکست بخورند و با حمله جانانه به امریکایی ها آنها را مجاب به عقب نشینی میکنند. ولی چریکها با فرماندهی بنجامین و گرفتن پرچم امریکا و حمله دوباره به آنها جان دوباره میگیرند. بنجامین در بین نبرد با تاوینگتون روبرو میشود و برای انتقام به نبرد تن به تن با تاوینگتون میپردازد و با کشتن تاوینگتون انتقام پسران خود را از او میگیرد و نیز به پیروزی در جنگ بر انگلیسی ها و به خصوص ژنرال کولن والاس نائل میشود. در ادامه جنگ و با امدن نیروهای فرانسوی به کمک آمریکایی ها آنها بر انگلیسی ها پیروز میشوند و این پایان جنگ و پیروزی مطلق امریکایی ها بر انگلیسی هاست.
نتیجه گیری و روال داستان و کار کارگردان:
موضوع پاتریوت موضوع جنگی است برای حفظ کشور در مقابل متجاوزان و حس فداکاری مردم عادی و حس میهن پرستی در آنهاست. و باید این را نیز اشاره کرد که حس پدرانه و دوست داشتن فرزند در این فیلم به زیبایی به نمایش در می آید.
میهن پرست به نویسندگی روبرت رودات و کارگردانی رولند امریچ در سال 2000ساخته شد. و کارگردان با گرفتن بازی از بازیگران توانمند سینما به خصوص مل گیبسون توانست فیلمی زیبا را به نمایش در آورد.
اشکالات فنی فیلم :
1. در هنگام جنگ میان بنجامین مارتین و تاوینگتون هنگامی که تاوینگتون از اسب به زمین می افتد شلوارش از چکمه بیرون زده است ولی چند لحظه بعد وقتی که دوباره سوار بر اسب می شود شلوارش داخل چکمه است .
2. در انتهای جنگ هنگامی که بنجامین مارتین پرچم را به اهتزاز در می آورد و به سمت دشمن می رود پرچم در دست چپ اوست ولی در شات بعدی پرچم در دست راست او قرار دارد.
3. گابریل بعد از مرگ به طرز قابل توجهی نفس می کشد.
4. هنگامی که بنجامین مارتین و هری در چارل استون تصمیم می گیرند به جنگ بروند شما می توانید مردی را پشت سر آنها ببینید که در گوش خود یک شی مانند هدست دارد.
|
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی