Limon Tour
World Guide
DriveZona
Tranzito
یکشنبه, 02 دی 1403
ثبت نام
صفحه اصلی  >  سینمای جهان  >  تحلیـــل فیلـــم سینمای جهان  >  Cwa.28- تحليل و بررسي فيلـــــــم آگاهی (Knowing)

تحلیل و بررسی سینمای جهان

Cwa.28- تحليل و بررسي فيلـــــــم آگاهی (Knowing)

 

  نام فیلم: آگاهی Knowing  
   
  اطلاعات فیلم  
  کارگردان: الکس پرویاس
تهیه‌کننده: تاد بلک جیسون بلومنتال استیو تیش
نویسندگان:
Ryne Douglas Pearson
Alex Proyas
Stuart Hazeldine
Juliet Snowden
Stiles White
موسیقی: Marco Beltrami
فیلم‌برداری: Simon Duggan
تدوین: Richard Learoyd
 
  بازیگران  
  نیکلاس کیج
رز بایرن
چندلر کانتربری
 
  اطلاعات دیگر  
  ژانر: درام، راز الود، علمی تخیلی
تاریخ اکران (آمریکا): 20 مارس 2009 
درجه نمایش PG-13
مدت زمان : ۱۲۱ دقیقه
توزیع‌کننده: سامیت انترتیمنت
کشور: آمریکا و بریتانیا
بودجه ساخت: ۵۰ میلیون دلار
فروش کل: 155 میلیون دلار
تگ لاین: آگاهی همه چیز است ...

IMDB Rate 6.3 از مجموع 102 هزار رای
 
  افتخارات و جوایز  
  نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم علمی تخیلی از جشنواره Saturn Award
نامزد دریافت جایزه بهترین جلوه ویژه از یک صحنه از جشنواره VES Awardبرای صحنه سقوط هواپیما
نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جوان (چندلر کانتربری) از جشنواره Young 
Artist Award
 
  بررسی کننده سعید سرخی  

 

  این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.  
   
  تحلیل فیلم   
 

مقدمه ای بر فیلم های آخرالزمانی
تا کنون فیلم های بسیاری در مورد موضوع آخرالزمان ساخته شده اند، فیلم هایی که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم موضوع پایان دنیا را بیان می کنند. البته تفاوت های بسیاری بین این فیلم ها وجود دارد که بسیار چشمگیر است؛ به طور مثال در برخی از فیلم ها، ویروسی خطرناک، شخص و یا اشخاصی شرور (فیلم هایی مانند ارباب حلقه ها، هری پاتر و بازگشت بتمن)، فاجعه ای طبیعی (فیلم هایی مثل روز پس از فردا، ده ریشتر، برخورد عمیق و 2012)، موجودی خبیث و وحشتناک (فیلم هایی مثل ترانسفورمرز، روزی که زمین از حرکت ایستاد و جنگ دنیاها) و در تعدادی از اینگونه فیلم ها نیز به طور مستقیم اعتقادات ایوانجلیست ها (که هم اکنون قوی ترین باورهای جعلی آخرالزمانی را تبلیغ می کنند) به روی پرده می آیند (فیلم هایی همچون مگی دو، بابل پس از میلاد و قصه های سرزمین جنوبی).

اما آنچه در همه فیلم های آخرالزمانی یکسان است، وجود یک منجی (نجات دهنده) است، شخص یا اشخاصی که در آخرین لحظات فیلم عده ی کثیری از مردم را نجات می دهد. برای مثال در فیلم ارباب حلقه ها شخصیت فرودو و گروهی موسوم به "الف" ها، شخصیت هایی هستند که آراگورن را برای بدست آوردن حق پادشاهی وی همراهی می کنند و یا در فیلم نارنیا، پیتر، سوزان، ادموند و لوسی به شاهزاده کاسپین برای بدست آوردن حکومت از دست رفته اش یاری می رسانند. به هرحال در اکثر فیلم های یاد شده، فیلم به خوبی و خوشی به پایان می رسند، اما این گونه پایان ها در فیلم آگاهی (Knowing) رخ نمی دهد. شاید پایان امیدوار کننده و تفاوت آن با پایان دیگر فیلم های آخرالزمانی دلیلی بر موفقیت این فیلم باشد. 

تاریخچه پیش گویی های پایان دنیا

مرغ پیش گویی انگلیسی، سال 1806
در تاریخ افراد بسیاری را می توان یافت که معتقد بودند بازگشت عیسی مسیح به زندگی یک واقعیت غیر قابل انکار بوده اما این که یک مرغ هم به این امر اذعان کند بسیار تعجب آور است. در سال 1806 و در یکی از محله های شهر لیدز انگلستان یک مرغ با گذاشتن تخم های عجیب، توجهات بسیاری را به خود جلب کرد. به نظر می رسد روی تخم هایی که این مرغ می گذاشته، عبارت( Christ is coming) به معنی مسیح دارد می آید نقش بسته بود. با پیچیدن این خبر در سراسر کشور، بسیاری از مردم فکر می کردند دنیا دیگر به آخر خود رسیده و باید آماده باشند! اما پس از مدتی، تحقیقات دقیق محلی نشان داد که این مرغ اصلاً مرغ خاصی نبوده و فردی برای گول زدن مردم به روشی حرفه ای، این جملات را روی تخم مرغ ها حک کرده است.

پیش گویی ویلیام میلر، 23 آوریل 1843
حدود دو قرن پیش یک کشاورز انگلیسی بعد از چند سال بررسی دقیق انجیل به این نتیجه رسید که می توان از روی متون موجود در کتاب مقدس، زمان پایان دنیا را پیش بینی کرد. بعد از ارائه برخی مستندات و مدارک، وی به این نتیجه رسید که عمر دنیا زمانی مابین 21 مارس 1843 تا 21 مارس 1844 به پایان می رسد. اظهارات وی باعث شد تا هزاران نفر به وی و سخنانش ایمان بیاورند و به این ترتیب گروهی به نام ( Millerites ) به معنی پیروان میلر تشکیل شد. این گروه معتقد بودند دنیا در روز 23 آوریل 1843 به پایان می رسد. به همین علت جمع زیادی از پیروان این گروه به فروش املاک و دارایی های خود پرداختند، زیرا معتقد بودند دیگر به آنها نیازی نخواهند داشت. اما وقتی روز 23 آوریل آمد و خیبری از پایان دنیا نشد، این گروه نیز منحل گشت و برخی از اعضای آن، گروه دیگری را به نام (Seventh Day Adventists) تشکیل دادند.

پیش گویی کلیسای مورمن، سال 1891
جوزف اسمیت، اسقف اعظم کلیسای مورمن (Mormon) در یکی از روزهای ماه فوریه سال 1835 پدران روحانی را در جلسه ای جمع کرد و به آنها گفت به تازگی از سوی خدا به او وحی شده (!) که تا 56 سال آینده (یعنی تا پیش از سال 1891) مسیح ظهور کرده و بعد از آن، عمر دنیا به پایان می رسد.

ستاره دنباله دار هالی، سال 1910
در سال 1881 یک ستاره شناس با انجام برخی بررسی ها به این نتیجه رسید که دنباله، ستاره های دنباله دار حاوی گازی سمی و کشنده به نام سیانوژن است. این ادعا زیاد مورد توجه قرار نگرفت تا این که در سال 1910 برخی محاسبات حاکی از آن بود که زمین به زودی در معرض دنباله، ستاره دنباله دار هالی قرار می گیرد. این خبر تا جایی پیش رفت که روزنامه پرتیتراژی همچون نیویورک تایمز نیز آن را به عنوان تیتر شماره یک خود انتخاب کرد. در این خبر عنوان شده بود که با قرار گرفتن موجودات زمین در میان انبوهی از گاز کشنده سیانوژن، همه خواهند مرد. همه این کارها باعث ایجاد ترس و وحشتی شدید در بین مردم گردید تا این که کمی بعد دانشمندان اعلام کردند این خبر صحت ندارد و جایی برای نگرانی و ترس نیست.

پیش گویی مجری تلویزیون، سال 1982
در ماه می سال 1980 فردی به نام پت رابرتسون که مجری برنامه های مذهبی تلویزیون و از فعالان مسیحی بود، در یکی از برنامه های خود اعلام کرد که می داند چه زمانی عمر دنیا به پایان خواهد رسید. وی گفته بود تضمین می دهم که تا پایان سال 1982 یک محاکمه و دادگاه بزرگ روی زمین برپا خواهد شد.

برخورد ستاره دنباله دار Hale-Bopp، سال 1997
وقتی ستاره دنباله دار (Hale-Bopp) اولین بار در سال 1997 در فضا دیده شد، شایعاتی مبنی بر این که یک سفینه فضایی بیگانه در حال دنبال کردن این ستاره است به وجود آمد. هر چند این ادعا توسط ناسا و سایر ستاره شناسان رد شد و هر فردی با داشتن یک تلسکوپ ساده نیز می توانست نادرست بود این موضوع را با چشمان خود ببیند، اما باز هم شایعات ادامه یافتند. به خصوص وقتی که در یک برنامه رادیویی با نام( Coast to Coast AM) در مورد این موضوع بحث شد، بسیاری از مردم آن را باور کردند. همین امر باعث ایجاد یک گروه مذهبی در سن دیه گو با نام دروازه بهشت شد. پیروان این گروه معتقد بودند دنیا به زودی به پایان می رسد. هر چند که دنیا برای آنان واقعاً به پایان رسید و 39 نفر از اعضای این گروه در روز 26 مارس 1997 به خاطر ترس از پایان دنیا، دست به خودکشی زدند.

پیش بینی نستراداموس، آگوست 1999
نوشته ها و سخنان پیچیده و استعاره آمیز مایکل دو نوسترادم (Michel de Nostredame) به مدت 400 سال است که مردم را به خود مشغول کرده است. نوشته های وی، به دلیل ماهیت چند پهلو و امکان برداشت های متفاوت از آنها، علاقه مندان زیادی دارد و تاکنون به چندین زبان ترجمه شده است. وی در یکی از معروف ترین اظهارات خود گفته بود در ماه هفتم سال 1999 پادشاه ترس و ترور از آسمان نازل می شود. بسیاری از مریدان وی معتقد بودند که این همان روز پایان دنیا (آرماگدون) است.

 

رایانه های قاتل، اول ژانویه سال 2000
با نزدیک شدن قرن بیستم به انتهای خود، بسیاری از مردم و حتی متخصصان به این فکر می کردند که رایانه ها می توانند باعث پایان دنیا شوند. این موضوع اولین بار در دهه 1970 مطرح شد و برخی دانشمندان معتقد بودند که رایانه ها نمی توانند بین تاریخ های 1900 و 2000 تفاوتی قائل شوند. با این وجود کسی نمی دانست چه اتفاقی ممکن است بیافتد. هر چند بعضی از صاحب نظران معتقد بودند این امر می تواند منجر به شلیک موشک های هسته ای و نابودی کره زمین شود! همین موضوع منجر به افزایش فروش سلاح در آمریکا گردید و بسیاری از مردم آماده می شدند تا درون پناهگاه ها زندگی کنند. اما سال 2000 نیز آغاز شد و به جز چند اشکال جزیی، اتفاق خاصی نیفتاد.

یخ زدن کره زمین، 5 می سال 2000
ریچارد نون، نویسنده کتاب (5/5/2000 Ice: The Ultimate Disaster) در سال 1997 پیش بینی کرده بود که در روز 5 ماه می 2000 هوای زمین چنان سرد می شود که تمام موجودات روی آن از بین می روند. وی در کتاب خود اعلام کرده بود در این تاریخ ضخامت یخ در قطب جنوب به بیش از 5 کیلومتر می رسد! هرچند پیش بینی وی به واقعیت نپیوست اما حداقل کتابش فروش زیادی داشت.

ادعای پایان دنیا، پائیز سال 2008
آخرین پیش گویی معروف در زمینه نابودی دنیا مربوط به فردی با نام رونالد وینلند است. وی در کتاب خود با نام (2008: God's Final Witness ) که در سال 2006 آن را نوشته می گوید: تا پایان سال 2006 مردم دنیا تنها 2 سال فرصت دارند و تا پائیز 2008 بزرگترین مصیبتی که تا به حال بر سر بشر آمده، به وقوع خواهد پیوست. وی همچنین گفته بود: در این تاریخ، آمریکا از هم خواهد پاشید و دیگر کشور مستقلی نخواهد بود.

و اما جدیدترین پیش گویی ...
مایاها از اقوام بسیار قدیمی ساکن روی زمین بوده اند. تاریخ شناسان معتقدند دانشمندان این قوم توانایی محاسبات دقیق را داشته و تقویمی هم که برای خود درست کرده بودن، بسیار دقیق بوده است. اما نکته جالب در مورد این تقویم آن است که جهان در سال 2012 به پایان می رسد و برای بعد از آن سال، مایاها چیزی در تقویم خود در نظر نگرفته اند. حال این موضوع چه معنایی می تواند داشته باشد هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. هم اکنون این امر به بهانه ای برای بسیاری از نویسندگان و حتی فیلم سازان تبدیل شده و مطالب زیادی نیز در این مورد و موضوعات مرتبط با آخرالزمان به رشته تحریر در آمده است. فیلم 2012 نیز دقیقاً بر همین اساس ساخته شده است. در تیزرهای معرفی این فیلم جمله ای با این مفهوم به چشم می خورد: «مایاها قبلاً به ما هشدار داده بودند» در این فیلم به دلیل زلزله های شدید و اتفاقات عجیبی که رخ می دهد، زمین نابود شده و تنها تعداد محدودی از انسان ها زنده می مانند و به زندگی خود ادامه می دهند. با نظر به این که زمان زیادی نیز تا سال 2012 باقی نمانده، این فیلم باعث ایجاد واکنش های متعددی در بین مردم شده است. به طوری که ناسا روزانه صدها ایمیل از مردم عادی دریافت می کند که در اکثر آن ها مردم پرسیده اند: «آیا واقعاً دنیا به پایان راه خود رسیده است؟»

اما واقعیت چیست؟
جان جنکینز، نوسنده کتاب «داستان سال 2012» و از محققان صاحب نظر در مورد مایاها می گوید: امروزه بسیاری از نویسندگان در حال سو استفاده از موضوع سال 2012 و پایان تقویم مایاها هستند. مایاها هیچ وقت در نوشته های خود به این موضوع اشاره نکرده اند که دنیا در سال 2012 به پایان می رسد. در واقع تقویم آن ها همانند تقویم ما که هر سال در 30 دسامبر به پایان می رسد، در سال 2012 پایا می یابد و دیگر هیچ . از سوی دیگر، مایاها تنها یکی از صدها قوم باستانی دنیا بوده اند که برای خود تقویم داشته اند و این امر دلیلی بر قاطعیت و درستی تقویم آنها نیست. حال سوال اینجاست که چرا این قدر روی تقویم مایاها تاکید می شود؟ چرا چنین تاکیدی به عنوان مثال روی تقویم هندی ها صورت نمی پذیرد؟ شاید یکی از این دلایل، تئوری «امپراطوری های پیشرفته باستانی» باشد. پیروان این تئوری معتقدند، هوش، دانش و توانایی های اقوام اولیه همانند مایاها و مصری ها، خیلی بیشتر از آن چیزی است که تاکنون فکر می کرده ایم و همین امر می تواند توجیه کننده این موضوع باشد که مایاها، قرن ها پیش با علم فراوان خود توانسته بودند، پایان دنیا را پیش بینی کنند.
البته تنها پایان تقویم مایاها نیست که حساسیت ها را در مورد سال 2012 افزایش داده است. به طور مثال سیاره «نیبیرو» که برخی ادعا کرده اند که توسط سومری های باستان کشف شده و پیش بینی می شود تا سال 2012 به زمین برخورد کند، یکی دیگر از این مسائل است. گفته می شود ناسا تاکنون به دلیل ترس از واکنش های شدید مردمی، وجود چنین سیاره ای را پنهان کرده است.
در آخر مناسب دیدم به بخشی از آیه 187 سوره مبارکه اعراف اشاره کنم که در آن خداوند متعال می فرمایند: «ای رسول من! مردم، در مورد روز قیامت و زمان آن از تو می پرسند؟ بگو زمان آن را فقط خدا می داند و شخص دیگری بر آن آگاه نیست. اما قیامت و اتفاقات آن روی زمین و آسمان ها بسیار سخت خواهد بود و به جز ناگهانی، به سراغ شما نمی آید.» انسان مسلمان و معتقد، با خواندن این آیه شریفه و وعده خداوند متعال، آنچنان دلش آرام می گیرد که دیگر هیچ وقت به خاطر پیش گویی های متفاوت، دچار نگرانی و ترس نخواهد شد.


 
تحلیل و بررسی فیلم آگاهی
لوسیندا و اعداد ... (سال 1959، ماساچوست)
داستان فیلم در سال 1959 و سالگرد تاسیس مدرسه ای ابتدایی به نام ویلیام دوز در ایالت ماساچوست آمریکا شروع می شود. لوسیندا دختری است که از لحاظ روحی از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. معلم کلاس لوسیندا، خانم تیلور از کپسول زمانی می گوید که قرار است در جشن مدرسه به خاک سپرده شود و پنجاه سال بعد (سال 2009) دانش آموزانی این کپسول زمان را باز خواهند کرد و به تفکرات آن ها در مورد آینده پی خواهند برد. خانم تیلور بیشتر توضیح می دهد، هر یک از داشن آموزان باید نقاشی را بر روی کاغذی کشیده و آن را به معلم تحویل دهند. تمام بچه ها کار خود را شروع می کنند، اما لوسیندا کاغذ خود را با اعدادی مرموز پر می کند. خانم تیلور از این قضیه متعجب شده، کاغذ لوسیندا را برداشته و اعدادی که لوسیندا بر روی کاغذ نوشته بود نا تمام باقی می ماند. همزمان با برگزاری سالگرد تاسیس مدرسه، لوسیندا ناپدید می شود؛ تا اینکه خانم تیلور او را در انباری مدرسه در حالی که با ناخن هایش ادامه اعدادی که میخواست روی کاغذ بنویسد را حکاکی کرده است. شکل ظاهری چهره لوسیندا در زمان نوشتن اعداد نیز بسیار قابل توجه است که نشان از ترس بسیار زیاد او از نوشته های مرموزش دارد.


سرنوشت یا ... (سال 2009)
50 سال بعد ... کیلب (چندلر کانتربری) پسر بچه ای است که دچار کم شنوایی است و از سمعک استفاده می کند و پدر کیلب، جان کستلر (نیکولاس کیج) استاد اخترفیزیک دانشگاه ام آی تی است.
جان پس از فوت همسرش در آتش سوزی سال قبل، اعتقادات خود را از دست داده و معتقد است همه اتفاق های جهان ساده و تصادفی است. کیلب در مدرسه ویلیام داوز تحصیل می کند و اکنون 50 سال از به خاک سپردن کپسول زمان می گذرد و زمان باز کردن آن فرا رسیده است. در زمان پخش کاغذ ها که متعلق به بچه های آن زمان (سال 1959) است، شاید به طور اتفاقی نوشته های لوسیندا به دست کیلب می افتد. کیلب فکر می کند که شاید اعداد معانی خاصی داشته باشند. به همین دلیل به طور پنهانی کاغذ را به منزل می آورد تا اینکه ...

ورود جان به ماجرا ...
تا اینکه جان متوجه موضوع شده و کیلب را مجبور می کند که فردای آن روز کاغذ را به مدرسه باز گرداند. شب هنگام، بعد از اینکه کیلب به رختخواب می رود، جان از روی بیکاری کاغذ را باز کرده و سعی می کند بفهمد راز نهفته در کاغذ چیست ...!؟ تخته وایت برد را پاک کرده و تمام اعداد را بازنویسی می کند. با جستجوهایی که در اینترنت می کند متوجه می شود که تعدادی از اعداد مربوط به کشته شدگان بزرگ ترین حوادث تاریخ از 50 سال قبل تا الان می باشد، ولی تعدادی از اعداد برای جان نا مفهوم می ماند. جان برای فهمیدن راز اعداد، شب تا صبح را بیدار می ماند ولی چیزی دستگیرش نمی شود. صبح روز بعد، جان موضوع را با همکارش، فیل بکمن (بن مندلسون) در میان می گذارد ولی فیل حرف های جان را باور نمی کند. فیل حدس می زند که پس از فوت همسر جان، تاثیراتی بر روی او گذاشته شده است و یا اینکه فردی قصد شوخی با آن را دارد. فیل معتقد است که بعضی از اعداد نا مفهوم اند، پس تمام این ها توهمات جان هستند.
جان به منزل خانم تیلور رفته و مطالبی در مورد لوسیندا جمع آوری می کند. خانم تیلور با توجه به سن بالایش، دقیقاً خاطرات را به یاد نمی آورد ولی داستان گم شدن لوسیندا در روز جشن سالگرد تاسیس مدرسه را برای جان بازگو می کند. جان می پرسد که آیا می تواند لوسیندا را ملاقات کند، ولی خانم تیلور در جواب می گوید که لوسیندا چند سال پیش فوت کرده است. جان سعی دارد که دو سرایداری که در پنجاهمین سال تاسیس مدرسه، کپسول زمان را به بالا کشیدند، پیدا کند. در همین حال ...

کیلب تحت نظر افرادی مرموز ... 
کیلب مشغول بازی ست که چند مرد را مشاهده می کند که با ماشین جلو خانه آن ها ایستاده و کیلب را تماشا می کنند. زمزمه هایی در گوش کیلب ایجاد می شود ولی کیلب فکر می کند که مشکل از سمعک است. کیلب به طرف ماشین می رود، یکی از مردها سنگ ظریفی را به کیلب می دهد، جان آن ها را از پنجره می بیند ولی تا وقتی به کیلب می رسد آن ها رفته اند. شباهت این افراد به افرادی که در فیلم ماتریکس دیدیم قابل توجه است. لباس و دستکش های سیاه از این جمله مشابهت ها هستند.

سقوط هواپیما، شروع حوادث چند سطر پایانی اعداد ...
صبح روز بعد جان در راه مدرسه کیلب وارد ترافیک می شود، به فیلیپ زنگ زده و قرار شامی که قبلاً توسط او دعوت شده بود را می پذیرد. در این حین چشمش به مکان یاب خودرو می افتد. طول و عرض جغرافیایی که مکان یاب نشان می دهد برای جان آشناست. بعد از خواندن آخرین اعداد کاغذ متوجه می شود که اعداد نامفهومی که در بین تاریخ ها بوده اند، در واقع مختصات مکان هایی هستند که حادثه در آنجا به وقوع پیوسته است. نکته مهم اینجاست که یکی از مختصات روی کاغذ، مختصات مکانی است که هم اکنون جان در آن قرار دارد! جان از ماشین پیاده می شود تا ببیند چه مشکلی باعث ترافیک شده است. در همین حال هواپیمایی با سرعت در اطراف خیابان سقوط می کند. جان برای نجات افراد به سمت هواپیما می رود ولی پس از نجات چندین نفر نیروهای رسمی از او می خواهند که منطقه را ترک کند. جان به سمت خانه می رود، خواهرش خواستار صحبت با او است که جان خبری از کشته شدن 81 نفر در سقوط 4 هواپیمای ایالات متحده به گوشش می خورد. یعنی مثل اعدادی که بر روی کاغذ لوسیندا نوشته شده بود! کیلب به رختخواب می رود، ولی افرادی را می بینیم که باز هم کیلب را زیر نظر دارند. این بار این زیر نظر گرفتن ها تا ورود به اتاق کیلب نیز پیش می رود. یکی از افراد که وارد اتاق شده، آینده و نابودی جهان را از پنجره اتاق کیلب به او نشان می دهد. زمانی که تمام جنگلهای اطراف خانه شان در آتش می سوزد. کیلب فریاد می زند و جان هر چه سریع تر خود را به اتاق کیلب می رساند ولی اثری از فرد مرموز نیست. کیلب در کنج دیوار مشغول گریه کردن است. جان، کیلب را به تختخوابش بر می گرداند. در این بین همان فرد مرموز را از پنجره اتاق کیلب مشاهده می کند و شروع به دویدن به طرف او می کند، اما باز هم اثری از او پیدا نمی کند!

ورود دیانا، دختر لوسیندا به داستان ...
جان محل زندگی دختر لوسیندا را پیدا کرده و او را تا موزه تاریخ طبیعی تعقیب می کند. دیانا همراه با دخترش ( ابی) به این موزه آمده اند. جان سر صحبت را با دیانا باز کرده و وی را به یک لیوان قهوه دعوت می کند؛ سپس موضوع را رای او شرح می دهد، به او می گوید که در تاریخ 19 اکتبر 2009 اتفاقاتی خواهد افتاد و بسیاری از مردم خواهند مرد، اما دیانا از اینکه می فهمد جان او را تعقیب می کرده و تصادفی در کار نبوده ناراحت شده و موزه را ترک می کند. 

آخرین اعداد از کاغذ لوسیندا ...
جان به خانه بازگشته و ادامه اعداد را پیگیری می کند، او از اعداد می فهمد که حادثه ای در نبش بلوار لافایت و خیابان ورت صورت می گیرد و این موضوع را بوسیله تلفن عمومی با پلیس فدرال در میان می گذارد. روز بعد جان، کیلب را به خواهرش سپرده و خود به محل حادثه می رود. جان به دنبال مورد مشکوکی است، به ایستگاه مترو رفته و از دور جوانی مشکوک را مشاهده می کند، حدس می زند حمله تروریستی بعدی که زنجیره آن چند روزی است پی در پی دارد اتفاق می افتد زیر نظر او باشد. جان او را تا درون مترو دنبال کرده و از آن به بعد پلیس ها وارد ماجرا شده، جوان را دستگیر و از او می خواهند که خود را تسلیم کند اما فقط چند دیسک دزدی از وی پیدا می کنند!!! درهای مترو بسته شده و مترو به حرکت در می آید، در همین حال قطاری از روی ریل خود منحرف شده و به سرعت به سوی آن ها در حرکت است. قطاری که جان در آن است متوقف شده و اکثر مردم هر چه سریع تر از مترو خارج می شوند و قطارها به شدت بهم برخورد می کنند. خوشبختانه جان در این حادثه دچار آسیب زیادی نمی شود؛ موجی از همهمه کشور را فراگرفته است. جان با کیلب به سمت خانه در حرکت هستند که دیانا و ابی را می بینند که کنار درب، منتظر آنها هستند. دیانا در مورد 19 اکتبر به جان می گوید، که لوسیندا همیشه در مورد آن روز صحبت می کرد و می گفت که من در همان روز خواهم مرد. دیانا و جان به اتفاق ابی و کیلب که در ماشین خوابشان برده به سمت خانه لوسیندا به حرکت در می آیند. در ماشین، جان ماجرای فوت همسرش را برای دیانا بازگو کرده و او را دلیلی برای نجات افرادی که طبق کاغذ لوسیندا خواهند مرد، می داند. جان می گوید که اگر این لیست قبل از مردن همسرم به من رسیده بود، شاید میتونستم همسرم رو نجات بدم. من احتیاج دارم بدونم! 
خانه لوسیندا در جنگلی تاریک واقع شده است. جان و دیانا به سمت خانه حرکت می کنند. در این حال دیانا متوجه مورد مشکوکی در اعداد لوسیندا می شود. لوسیندا دو عدد آخر را به صورت دو حرف E وارونه و تقریباً به شکل عدد سه انگلیسی نوشته است. دیانا حدس می زند که این عدد 33 نیست و به جان می گوید که ابی بعضی اوقات حروف را به صورت وارونه می نویسد اما متوجه منظور او نمی شوم .
با کمی دقت متوجه می شویم که بر روی پاکت نامه ای که کاغذ لوسیندا در آن قرار داشت نیز حرف اول از نام خانوادگی لوسیندا (Embry) به صورت وارونه نوشته شده است (توسط خود لوسیندا). جان و دیانا وارد خانه می شوند، و به جستجوی چیز خاصی می پردازند که شاید بتواند آن ها را راهنمایی کند. در یکی از اتاق ها تعدادی عکس از دلخراش ترین حوادث تاریخ را مشاهده می کنیم، حوادثی مانند غرق شدن تانکر انگلیسی، 238 کشته در آلمان شرقی و ... که لوسیندا آن ها را از روزنامه ها چیده است. اما در این بین جان با نقاشی مواجه می شود که نظرش را جلب می کند. نقاشی از خداوند که به یکی از بندگانش (اشاره به حضرت عیسی (ع)) وحی می کند و کاغذی را رو به روی صورت او گرفته است. در سمت راست نقاشی نیز تصویری از یک شیر بالدار، گاوی بالدار، عقاب و انسانی بالدار وجود دارد. در وسط نقاشی نیز، گویی نورانی مشاهده می شود. دیانا نقاشی را از دیوار بر می دارد؛ سپس به اتاقی می رسند که طبق گفته دیانا، لوسیندا در آنجا به این مسائل پی برده است. پای جان بر روی سنگی مثل سنگی که به کیلب داده شد، می رود. در این حال، کیلب و ابی را مشاهده می کنیم که همان افراد از اطراف ماشین به آن ها نزدیک می شوند، کیلب بیدار شده و ابی را نیز بیدار می کند. جان مشغول بررسی سنگ است که با چند سنگ دیگر در زیر تخت لوسیندا مواجه می شود، وی متوجه می شود که زیر تخت خواب لوسیندا نوشته هایی حک شده است. تخت را بر می گرداند تا بتواند نوشته ها را بخواند و متوجه می شود که EE مختص به یک نفر یا یک مکان نیست بلکه برای همه اشخاص (Everyone Else) است که به معنی پایان دنیاست! افراد مرموز به ماشین نزدیک شده و باز هم همان زمزمه ها در گوش کیلب و ابی شروع می شود. ابی درب ماشین را باز می کند اما کیلب به سرعت بوق ماشین را می فشارد و جان و دیانا به سرعت خود را به ماشین می رسانند. ابی می گوید که آنها می گفتند: ما باید با آن ها برویم، البته اگر آن ها را انتخاب کنیم. جان متوجه صدایی از طرف جنگل شده و چراغ قوه خود را به سمت آنجا می اندازد و یکی از افراد را می بیند. جان به سمت او رفته و بالاخره او را در نقطه ای می یابد، و می پرسد که از ما چه می خواهید؟ جان از او می خواهد که به سمت او برگردد و جواب او را بدهد. فرد مرموز رو به سمت جان کرده و دهان خود را باز می کند، نور بسیار زیادی از دهان وی خارج می شود. طبیعتاً جان نمیتواند ببیند و چشم خود را می بندد اما وقتی باز می کند اثری از فرد مرموز نیست! جان و بچه ها به خانه بر می گردند.
آری، لوسیندا در اعداد پایانی مختصات را مشخص نکرده است (چون در اتفاق آخر، همه خواهند مرد)، بلکه ساعت وقوع پایان دنیا را مشخص کرده است! صبح روز بعد ابی در حال رنگ آمیزی نقاشی ای بود که دیانا از خانه لوسیندا برداشته بود، جان در مورد کاری که انجام می دهد از او می پرسد و ابی به او می گوید که در بالای نقاشی یک خورشید است. جان از این حرف ابی متعجب می شود و به همراه کیلب، ابی و دیانا به محل تدریسش می روند تا بررسی هایی انجام دهد. پس از بررسی هایی که جان انجام می دهد متوجه می شود که طوفان خورشیدی عظیمی با سرعت بسیار زیاد لایه ازون و تمام موجودات زمین را از بین خواهد برد. فیل، دوست جان پیشنهاد می دهد که مسئله را با سازمان ملی فضاشناسی در میان بگذارند، اما جان اشاره می کند که آن ها از این مسئله با خبر هستند و هر لحظه امکان دارد اعلامیه خود را منتشر کنند. جان تصور می کرد تمام این مسائل و ماجراها هدف دار است ولی مثل اینکه چیز دیگری است. چرا باید این کاغذ به دست فردی همچون جان بیفتد؟ آیا این ها همه هدف دار است یا ...؟

آماده برای پایان دنیا ...
وقتی دیانا از این مسئله باخبر می شود، بسیار ناراحت می شود. جدا از اینکه وی از آسیب رسیدن به ابی می ترسد، از این ناراحت است که چرا تمام عمر خود فکر کرده مادرش دیوانه بوده است. آری، او می دانست که مادرش دیوانه نیست ولی نمیخواست یا شاید هم نمی توانست این مسئله را قبول کند. به پیشنهاد دیانا، آن ها تصمیم می گیرند که به غاری عمیق بروند تا شاید در آنجا زنده بمانند. همه به خانه باز می گردند تا وسایل لازم را بردارند. جان بالاخره هدیه ای که از طرف همسرش (قبل از اینکه بمیرد) به او داده بود را باز می کند و طبق قولی که به همسرش داده بود، به پدرش (پدر جان) زنگ میزند و از او می خواهد که شب را در زیرزمین، فاضلاب یا هر نقطه ای که فکر می کند در امان باشند بمانند. جان به پدرش می گوید که این گرمایی که در حال افزایش است، به حالت عادی باز نخواهد گشت. اما پدرش یک فرد مذهبی است، از او تشکر می کند ولی به جان می گوید که اگر قرار است همه چیز تمام شود، پس هیچکس نمیتواند جلو آن را بگیرد که ناگهان تلفن قطع می شود. جان به اتاق کیلب رفته تا وضعیت را بررسی کند، ولی کیلب را در حالی پیدا می کند که دارد همان اعداد لوسیندا را بر روی کاغذ می نویسد، جان کاغذ را از او می گیرد اما بازهم جان ادامه داده و بر روی میز تحریرش می نویسد، جان خودکار را از کیلب بر می دارد، اما کیلب سعی می کند ادامه اعداد را بوسیله ناخن هایش بر روی میز حک کند. تا جایی که جان او را برگردانده و از او در مورد کاری که انجام می داده است، می پرسد، اما کیلب نیز همین سوال را از خودش دارد! 
جان ابتدا به زیرزمین مدرسه کیلب می رود (همان مکانی که لوسیندا ادامه اعداد را بر روی یکی از درها حک کرده بود) و آن در را پیدا می کند. بر روی درب قدیمی رنگ آمیزی شده است، جان درب را کنده و به خانه می برد تا آن را بررسی کند و ادامه اعداد را بفهمد. دیانا از او دلیل این کار را می پرسد و از او می خواهد که به غار بروند اما جان به او می گوید که به غاری نخواهند رفت، جان اعتقاد دارد که اعدادی که لوسیندا در ادامه اعداد کاغذ بر روی درب نوشته است، مختصاتی است که باید آن ها به آنجا بروند. اما این کار به نظر دیانا غیر منطقی می آید، پس بچه ها را سوار ماشین خود کرده و به راه می افتد. جان اعداد روی درب و مکان آن مختصات را می فهمد اما اثری از بقیه نیست. او سعی می کند خود را به آن ها برساند. دیانا در پمپ بنزینی ایستاده و به فروشگاه میرود، از تلویزیون فروشگاه مشاهده می کنیم که مقامات دولتی از مردم می خواهند که در پناهگاه های زیرزمینی 1 تا 2 متری بمانند. کیلب از ماشین پیاده شده و بوسیله تلفن عمومی پمپ بنزین به پدرش زنگ میزند (تمام خط ها خراب است!)، جان محل دقیق آن ها را از او می پرسد، در این لحظه دیانا باخبر شده و گوشی را از دست کیلب می گیرد و محل آن ها را به جان می گوید. جان از او می پرسد که چگونه می توانند به محلی که خانه لوسیندا در آن واقع شده بروند؟ (مختصات نشان دهنده خانه لوسینداست) اما دیانا از او می خواهد که این کار را نکند. در این حال دیانا همان سنگ ظریف را بر روی تلفن عمومی می بیند و ماشینش را که به حرکت در آمده است. همان افراد مرموز ماشین دیانا را به همراه کیلب و ابی برداشته و به سمت خانه لوسیندا می روند! دیانا که از این مسئله وحشت کرده است، دیوانه وار یکی از ماشین ها را دزدیده و آنها را دنبال می کند اما در راه به چراغ قرمز برخورد می کند، از چراغ قرمز رد می شود اما به شدت با کامیونی تصادف می کند، متاسفانه دیانا در این حادثه جان خود را از دست می دهد. جان طبق آدرسی که دیانا به او داده بود می رود تا به پمپ بنزین می رسد، از صاحب فروشگاه در مورد دیانا می پرسد و او جواب می دهد. (نقل قول: در اینجا صاحب فروشگاه که تقریباً پیر است اشاره ای دارد بر پیش گویی هایی که در مورد سال 2000 و پایان دنیا شد. وی معتقد است این حادثه نیز همچون حادثه 9 سال قبل به خوشی به پایان خواهد رسید.) جان طبق راهنمایی صاحب فروشگاه به دنبال دیانا میرود اما در راه با تصادفی مواجه می شود. جان وارد ماجرا شده و مرگ دیانا را با چشمانش می بیند. زمان مرگ دیانا دقیقاً 12 شب 19 اکتبر می باشد! جان، همان سنگ ظریف را در دست دیانا مشاهده می کند، پس به سمت خانه لوسیندا می رود. در وسط جنگل ماشین دیانا را می بیند، سپس از ماشین پیاده شده و اطراف را با دقت بررسی می کند. در مه، فردی را مشاهده می کند، به سمت او می رود. تفنگ را به طرفش گرفته و در مورد پسرش از او می پرسد، اما کیلب ناگهان از وسط درختان پیدایش می شود. جان از پسرش می خواهد که با او بیاید اما کیلب می گوید که ما باید برویم. چند فرد سیاه پوش نیز از درون مه بیرون می آیند. با صحبت هایی که کیلب و ابی در مورد آن افراد می کنند، جان قانع می شود که آن فرد قصد صدمه زدن به بچه ها را ندارند. جان می پرسد «شما چه کسی هستید؟». در همین لحظه گویی بسیار درخشان و ظریف از آسمان به زمین می آید، جان از حیرت، زانو میزند. کیلب پدرش را قانع می کند که با آن ها بیاید، اما یکی از افراد مرموز (یا به گفته سازندگان فیلم، غریبه) مانع این کار می شود و با همان زمزمه ها به کیلب می گوید که فقط بچه ها می توانند، فقط آن ها فراخوانده شده اند. کیلب حاضر نیست قبول کند اما جان، او را دلداری می دهد. جان گردنبندی به کیلب می دهد و از او میخواهد که با آنها بروند. کیلب و ابی با آن ها وارد گوی می شوند؛ گوی به آسمان رفته و ناپدید می شود. و سیاره زمین را از بالا مشاهده می کنیم که گوی هاب بسیاری از آن دور می شوند. کیلب و ابی دو کودک از چندین کودک بودند که می بایست زندگی جدیدی را از نو شروع می کردند. آسمان زمین به رنگ نارنجی و خاکستری در آمده است. تمام شهر را غبار و دود پر کرده است. جان با ماشینش به طرف خانه پدرش در حرکت است. در شهر همهمه ای برپاست. دقایق پایانی فیلم با آهنگی ملایم همراه است. جان زنگ درب خانه پدرش را پس از مدت ها می فشارد، خواهرش درب را برای او باز کرده و او را به داخل راهنمایی می کند. جان پس از دوری بسیار، با خانواده خود است. پدر جان اشاره دارد که «این پایان کار نیست». همه اعضای خانواده همدیگر را در آغوش می گیرند و زمان اتفاق طوفان خورشیدی عظیمی که همه منتظرش بودند فرا می رسد، انفجار بزرگی صورت گرفته و تمام سیاره زمین نابود می شود. اما این پایان کار نیست!
در ادامه می بینیم که کیلب و ابی در مکانی زیبا زندگی می کنند و این ادامه زندگی آنها است ...

از عقل گرایی تا سرنوشت گرایی جان کستلر
در اوایل فیلم دیدیم که جان، فردی بود معتقد به علم و چیزی که اثبات می شود. او اعتقاد داشت که تمام اتفاقات اعم از کوچک و بزرگ کاملاً تصادفی است. در طی فیلم دیدیم که جان رفته رفته به سرنوشت معتقد شد تا جایی که به دیانا گفت «این سرنوشت ماست».
چرا باید چنین کاغذی که تمام اتفاقات و حوادث بزرگ تاریخ با اطلاعات کامل در آن نوشته به دست چنین فردی می افتاد؟ جان کستلری که اعتقاد داشت خدایی وجود ندارد، جان کستلری که همسرش را از دست داده بود و ... شاید یکی از دلایلی که سرنوشت چنین رقم خورد خاص بودن جان بود. جان قدرت درک بسیار بالایی داشت، از علم و دانش بهره می برد و پسرش یکی از ده ها کودکی بود که باید ادامه زندگی بشریت را در مکانی امن ادامه می داد. مسئله ای بسیار مهم این است که جان بوسیله این ماجرا از اعتقاد به عقل به سوی سرنوشت گرایی رفت.

مناظر بسیار زیبای فیلم، نقطه قوّت «آگاهی» ...
هر چقدر هم که داستان یک فیلم جالب و جذاب باشد، باز هم نیاز هست که از تصاویری در فیلم استفاده شود که بیننده دچار خستگی نشود. در فیلم آگاهی دیدیم که از مناظر بسیار زیبایی برای تصویربرداری استفاده شده بود که این یکی از نقاط قوت این فیلم به شمار می رود. دلیل این امر نیز چیزی نیست به جز انتخاب مکان مناسب برای تصویربرداری، سازندگان این فیلم، استرالیا را برای تصویربرداری انتخاب کردند. استرالیا دارای مناظر بسیار زیبایی از طبیعت است که این تصاویر خستگی را از تن بیننده بیرون می کند.

جلوه های ویژه فیلم «آگاهی» ...
فیلم دارای جلوه های ویژه زیادی نیست، به معنای اینکه بالعکس فیلم هایی همچون آواتار و 2012 که اکثر فیلم دارای جلوه های ویژه است. در فیلم آگاهی مشاهده می کنیم که توجه کارگردان و نویسنده بر روی داستان فیلم است تا جلوه های ویژه آن، البته در بعضی از صحنه ها با جلوه های ویژه برخورد می کنیم که با اینکه تعداد آن ها کم است به خوبی طراحی شده اند، صحناتی همچون سوختن جنگل و فرار حیوانات.

تفاوت بارز فیلم های آخرالزمانی ...
اکثر فیلم های آخرالزمانی بر اساس رمان، پیش گویی و یا ... ساخته می شوند. تفاوت بارز فیلم های آخرالزمانی نیز بر همین اساس است. «آگاهی» به اعتقاد بسیاری از منتقدان، از روی کتاب مکاشفه یوحنا ساخته شده و شباهت بسیاری به آن دارد.
در ادامه با این کتاب آشنا خواهیم شد:
مکاشفه یوحنا که با عنوانهای دیگری همچون وحی به یوحنا، آخرالزمان یوحنا، کتاب وحی و مکاشفه عیسی مسیح نیز خوانده می‌شود، آخرین کتاب از کتب «عهد جدید» مسیحیان می‌باشد. مکاشفه تنها کتاب عهد جدید است که در رده ادبیات آپوکالیپسی قرار می‌گیرد؛ و نه تعلیمی یا تاریخی!!! مکاشفه به نظر می‌آید مجموعه‌ای از بخش‌های مجزا باشد که به وسیله نویسندگان گمنامی که در آخرین ربع سده اول میلادی می‌زیستند نوشته شده باشد. با این وجود این‌طور به نظر می‌ آید که این کتاب توسط یوحنا، «مرید محبوب» مسیح، در «پاتموس» (جزیره‌ای در یونان) در دریای اژه به رشته تحریر درآمده است. 

مفاهیم کتاب مکاشفه یوحنا:
این کتاب از دو بخش عمده تشکیل شده‌است، که اولین بخش آن (فصل‌های ۲ تا ۳) شامل پند و اندرزهای مذهبی (و نه پنداره‌ها یا رمزآفرینی‌ها) در نامه‌های جداگانه‌ای می‌باشد که خطاب به هفت کلیسای آسیای صغیر نگاشته شده‌اند. در بخش دوم (فصل‌های ۴ تا ۲۲:۵)، رویاها، تمثیل‌ها و نمادها (در اغلب موارد بدون تعبیر و یا تفسیر) قسمت گسترده‌ای از متن کتاب را تشکیل داده و مفسران را واداشته‌ تا لزوماً تعبیرهای متفاوتی از آنها ارائه دهند. بسیاری از محققان موافقند که مکاشفه فقط یک تمثیل انتزاعی معنوی جدا از وقایع تاریخی، و یا صرفاً یک پیشگویی درباره‌ تحولات آخر دنیا که به صورت کلامی مبهم در لفافه آمده باشد، نیست، بلکه تحت تاثیر بحران ایمان، در دوران مسیحیت اولیه که محتملاً به وسیله شکنجه‌های رومیان ایجاد شده بود، نگاشته شده‌است. در نتیجه آن، مسیحیان ترغیب شده‌اند که در ایمانشان ثابت‌قدم باشند تا استوارانه، امید خود را به اینکه در نهایت خداوند در برابر دشمنان خود (و دشمنان آن‌ها) پیروز خواهد شد، حفظ نمایند. از آنجایی‌که چنین دیدگاهی مشکلات دوران‌های بعدی در مبحث آخرت را نیز باز می‌تاباند، پیام مکاشفه به نسل‌های آینده مسیحیان نیز ارتباط می‌یابد، کسانی که مسیح پیشاپیش درباره آن‌ها هشدار داده که به طریقی مشابه، دچار عذاب و شکنجه خواهند شد. پیروزی خداوند بر شیطان (در اینجا مقاومت مسیحیان در برابر شکنجه‌ رومیان) نمونه‌ای از پیروزی‌های پیشگویی شده مشابه خیر بر شر در آینده و پیروزی نهایی خداوند در پایان جهان می‌باشد. با وجود آن‌که عنصر مرکزی در مکاشفه، «مسیح» است، با مطالعه و ادراک بیشتر متن، شباهت‌های آن با شیوه‌ بیانی و مفاهیم کتاب عهد عتیق، مشخص می‌گردد. خصوصا آنهایی که از کتابهای دانیال و حزقیال گرفته شده‌اند. به طور مثال، نویسنده از عدد هفت استفاده می‌کند، تا در مفهومی سمبلیک، بر «تمامیت» (Totality) یا «کمال» (Perfection) دلالت داشته باشد. مراجعات و اشاره‌هایی به «یک هزار سال» (فصل ۲۰) موجب شد تا عده‌ای در این انتظار باشند که پیروزی نهایی خداوند بر شیطان، پس از سپری شدن هزاره‌ای فرا رسد.

مقایسه فیلم آگاهی با فیلم 2012 ...
احتمالاً آخرین فیلم رونالد امریک، کارگردان بسیاری از فیلم های آخرالزمانی را دیده اید، فیلم 2012. فیلمی که در مجامع عمومی جنجال آفرین واقع شد. در ادامه به تفاوت هایی که بین این فیلم و فیلم آگاهی وجود دارد خواهیم پرداخت:
در فیلم 2012 دیدیم که شروع اتفاقاتی مانند زلزله ها و ... از اواسط فیلم شروع و تا آخر فیلم ادامه داشت. اما در فیلم آگاهی کارگردان بیشتر بر روی داستان فیلم زوم داشت تا حوادثی که باعث پایان دنیا شد. در فیلم 2012 از جلوه های ویژه بسیاری استفاده شده بود که حقیقتاً عالی کار شده بود. اما در فیلم آگاهی میزان این جلوه های ویژه کمتر، کیفیت کارها، عالی و فیلم بیشتر بر روی داستان خود استوار است تا جلوه های ویژه و کارهای گرافیکی. فیلم 2012 بر اساس پیشگویی های قوم مایا ساخته شده بود، اما این فیلم بر روی یکی از کتب مذهبی به نام مکاشفه یوحنا (به اعتقاد بسیاری از منتقدان). در فیلم 2012 دیدیم که افراد دولتی و سیاسی عهده دار و ناجی مردم بودند، اما در فیلم آگاهی بالعکس، فردی مانند جان کستلر که همسرش فوت کرده بود، پسرش دچار کم شنوایی بود و استاد اختر فیزیک دانشگاه ام آی تی می باشد، ناجی بود. فیلم 2012 دارای داستانی جذاب نبود، بلکه بر روی کارهای گرافیکی و رایانه ای خود استوار بود، اما در فیلم آگاهی دیدیم که همیشه نمی توان با تکنولوژی پیشرفت کرد، تکنولوژی هر چقدر هم که پیشرفت کند، باز هم ذهن پیچیده انسان چیز دیگری است. شاید استفاده از تلفیق تکنولوژی و داستان که از تفکر انسان نشأت می گیرد.

نکات جزئی و حواشی فیلم ...

1. قرار بود كه ريچارد كلي Richard Kelley پروژه را بنويسد و كارگرداني كند.
2. متن روي كپسول زمان اين است: "ما كلاس سومي هاي مدرسه ابتدائي ويليام داوز( William Dawes ) در سال 1959 ديدگاه هاي خود را از آينده به عنوان دوستي اميد براي موفقيت باقي مي گذاريم، كلاس 2009".
3. جان داستاني در روزنامه در مورد مرگ لوسيندا امبري( Lucinda Embry) در سال 1988 نوشته كارل براگا (Carl Braga) مي خواند. كارل براگا طراح گرافيك اين فيلم است.
4. فيلمبرداري اين فيلم براي آلكس پروياس (Alex Proyas) سه ماه طول كشيد، نصف زماني كه براي I. Robot صرف كرده بود. او از تكنولوژي ديجيتال براي فيلمبرداري سريعتر استفاده كرده است.
5. ديده مي شود كه يكي از كاركنان مترو نيويورك يونيفورمي پوشيده كه لوگوي MTA دارد، اما لوگوي MTA از سال 1994 مورد استفاده قرار نگرفته است.
6. وقتي جان با افسر پليس صحبت مي كند، با توجه به موقعيت در بزرگراه، افسر پليس متوجه چيزي مي شود كه مستقيماً از پشت جان مي آيد. هواپيما در واقع از سمت راست افسر پليس مي آيد (سمت چپ جان) و نبايد مستقيماً پشت سر جان مشاهده شود.
7. هنگامي كه در ابتداي فيلم، جان در MIT مشغول تدريس است، يك دانشجوي دختر در رديف جلو نشسته، سمت چپ جان. در يك نما دست او بالاست و با موهايش بازي مي كند. در نماي بعد در موقعيتي كاملاً متفاوت قرار دارد و دست وي پائين است. سپس به نماي اول با دست بالاي دانشجو برمي گرديم.
8. هنگامي كه دايانا براي ديدن اخبار وارد فروشگاه مي شود، شخصي در آنجا يك بسته چيپس اسميت در دست دارد. اين نوع چيپس در استراليا فروخته مي شود نه آمريكا.
9. هنگامي كه جان در ايستگاه مترو نيويورك است، يك تابلوي كه خطوط مترو را نشان مي دهد مي بينيم. تابلو براي اين صحنه درست شده و اين صحنه در ملبورن استراليا فيلمبرداري شده.
10. ايستگاه مترو و اتومبيل ها شباهتي با آنچه در نيويورك ديده مي شود ندارند.
11. اتومبيل هاي پليس نيويورك مشابه آنچه امروزه در نيويورك استفاده مي شود نيست.
12. جان با تلسكوپ حلقه هاي زحل را به كیلب نشان مي دهد. در محدوده زماني فيلمبرداري زحل در آسمان شب قابل رؤيت نيست.
13. اواخر فيلم جايي كه موبايل ها كار نميكند، كیلب با پدرش از تلفن عمومي در پمپ بنزين تماس مي گيرد و جان موبايلش را جواب مي دهد.
14. در زمان جستجو در مدرسه ابتدائي سال 1959 براي لوسينداي گمشده، لامپ هاي فلورسنت امروزي نيز ديده مي شوند.
15. وقتي لوسيندا در سال 1959 شماره ها را نوشته، حدود 10-8 سال داشته. هنگامي كه در سال 1988 مي ميرد، روزنامه سن او را 33 سال اعلام مي كند. اين بدين مفهوم است كه اوبه مدت 29 سال سني حدود 25 سال داشته است.
16. بوستون موزه اي با فضاي داخلي مشابه آنچه در فيلم در زمان ملاقات جان با ابي نشان داده شد، ندارد.
17. صحنه سقوط هواپيما در يك بزرگراه اصلي در ميانه غرب ماساچوست اتفاق مي افتد. همانطور كه هواپيما سقوط مي كند مي بينيم كه منظره اطراف هموار و باير است. غرب ماساچوست مانند مركز آن كوهستاني و جنگلي است.
18. در ابتداي فيلم جايي كه در سال 1959 كودكان مشغول نقاشي براي كپسول زمان هستند، معلم مي گويد: اين يك سفيه فضايي زيباست. اولين انساني كه به فضا سفر كرد يوري گاگارين بود كه در سال 1961 اين سفر را انجام داد و جان گلن در سال 1962 در مدار زمين قرار گرفت و فرود بر سطح ماه در سال 1969 انجام شد. كلمه"سفينه فضايي" تا سال 1959 وارد فرهنگ لغات نشده بود.
19. فیلم آگاهی در كرسي آزادانديشي دانشگاه صنعتي اميركبير اكران و نقد ‌شد. محمد مهدي رفيعي دبير سياسي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه صنعتي اميركبير در گفتگو با خبرنگار حوزه دانشگاه خبرگزاري فارس، با اعلام اين خبر اظهار داشت: اين نشست با حضور حجت‌الاسلام علوي استاد حوزه و دانشگاه، هفته گذشته در آمفي تئاتر دانشكده معدن دانشگاه صنعتي اميركبير برگزار شد.
وي با بیان اينكه دانشجويان در اين جلسه كرسي آزاد انديشي انجمن اسلامي دانشجويان اين دانشگاه حاضر شده و بعد از تماشاي فيلم به نقد آن نيز گوش فرا دادند، ابراز اميدواري كرد كه چنين جلسات نقدي، ماهيت و اهداف اصلي ساخت فيلم‌هاي هاليوودي را براي دانشجويان نمايان كند. رفيعي همچنين خاطرنشان كرد كه فيلم آگاهی، اثر سال 2009 و جزء 10 فيلم برتر اين سال هاليوود بشمار مي‌رود.

 
  با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری  
   
   
  این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.28 برای بار اول به تاریخ 03-04-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.  
  تحلیل و بررسی از سعید سرخی  

 

ارسال نظر


کد امنیتی
بارگزاری مجدد

مطالب مرتبط با مطلب در حال مطالعه

تحلیل و بررسی ها

فروش ایالات متحده

53 $-M
فروش جهانی
3.4 $-M
فروش کلی
56.4 $-M

The Conjuring

 The Conjuring (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

279 $-M
فروش جهانی
308 $-M
فروش کلی
587.8 $-M

Despicable Me 2

 Despicable Me 2 (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

82 $-M
فروش جهانی
8.7 $-M
فروش کلی
90.8 $-M

Grown Ups 2

 Grown Ups 2 (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

33.7 $-M
فروش جهانی
--- $-M
فروش کلی
33.7 $-M

Turbo

 Turbo (2013) on IMDb

فروش ایالات متحده

72.8 $-M
فروش جهانی
110 $-M
فروش کلی
183 $-M

Pacific Rim

 Pacific Rim (2013) on IMDb

کپی رایت

این سایت تحت مالکیت مجموعه فرهنگی سینماسنتر میباشد و فعالیت آن مطابق قوانین میباشد، کلیه حقوق مطالب منتشر شده در این مجموعه متعلق به مجموعه فرهنگی سینماسنتر و مشمول قوانین کپی رایت و حفظ حقوق مولفین است. لذا هر گونه کپی برداری بدون قید منبع و نام نویسندگان نقض صریح قوانین کپی رایت محسوب گشته و مشمول مجازاتهای تعریف شده برای این نوع جرم می گردد. برای هر گونه برداشت از مطالب قبلا با مسئولان سایت هماهنگی حاصل نمائید.

سینماسنتر
مرجع نقد و بررسی فیلم و سریالهای تلویزیونی
 
تلفن: 
ایمیل: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وبسایت: http://CinemaCenter.ir

آمار سایت

بازدیدکنندگان
2746
مطالب
1050
وب لینک ها
6
نمایش تعداد مطالب
3618859
 

ما 65 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

آخرین اخبار

ورود/خروج

ثبت نام

*
*
*
*
*
*

پر کردن فیلد های ستاره دار ضروری است.