تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.52- تحليل و بررسي فيلـــــــم دختر میلیون دلاری (Million Dollar Baby)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 11 آبان 1391 18:45
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 6534
|
نام فیلم : دختر میلیون دلاری |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
کارگردان: کلینت ایستود
تهیه کننده :کلینت ایستود، تام روزنبرگ، آلبرت اس رودی
نویسنده:اف ایکس توله ( داستان )، پل هگیس ( فیلمنامه )
موسیقی: کلینت ایستوود
فیلم برداری: تام استرن
تدوین: جوئل کاکس
موزیک متن: کلینت ایستوود
کارگردان هنری: جک جی تیلور |
|
|
بازیگران |
|
|
هیلاری سوانگ (مگی)
کلینت ایستود ( فرانکی )
مورگان فریمن ( اسکرپ)
جی پاروچل (بارچ )
مایک کالتر ( ویلی ) |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام، ورزشی
تاریخ نمایش: 28 ژانویه 2005
درجه نمایش PG-13
زمان فیلم: 132 دقیقه
شرکت تولید کننده: برادران وارنر
محصول ایالات متحده
بودجه ساخت: 30 میلیون دلار
فروش کل: 100 میلیون دلار
IMDB Rate 8.1 از مجموع 221 هزار رای |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم
برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فریمن
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای سوانک
نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین
نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی |
|
|
تحلیل و بررسی از یحیی رستگاری |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم عزیز میلیون دلاری |
|
|
تحلیل فیلـــــــــم: دختر میلیون دلاری
فیلم دختر میلیون دلاری یکی از فیلم های خوش ساخت سینمای جهان به حساب می آید که توانسته است جوایز بسیاری را از آن خود کند. چیزی که همواره بیشتر از نيمي از نظرات نماشاگر را برای دیدن یک فیلم جلب می کند، وجود نام های بزرگان سینما بر روی تبلیغات یک فیلم است. اين موضوع رابطه مستقیمی با تعداد فیلم های معروف ساخته شده یا بازی شده توسط يك بازیگر دارد چون نام یک بازیگر بر روی يك فیلم می تواند خاطرات بسیاری را از ذهن بیننده بگذراند.
کلینت ایستوود یکی از بزرگان سینمای جهان است که همه ما او را به خاطر فیلم های وسترن می شناسیم؛ فیلمهای مشهوری از قبیل نابخشوده، به خاطر یک مشت دلار و… که جوایز و محبوبیتی بسیار را برای او به ارمغان آورده است و شاید ساخت اینگونه فیلم ها نام او را برای همیشه در ذهن علاقمندان به سینما زنده نگاه می دارد.
دختر میلیون دلاری ساخته کلینت ایستوود در سال 2004 بر روی پرده سینماها رفت. همکاری وی با کمپانی برادران وارنر مثمرثمر واقع شد تا جایی که توانست 4 جایزه اصلی اسکار را بدست آورد در حالی که در دیگر قسمت های آن نامزد جوایز شده بود اما متاسفانه نتوانست آنها را از آن خود کند. دختر میلیون دلاری فیلمی 132 دقیقه ای به نویسندگی پل هگیس، داستان زندگی زنی بوکسور را روایت می کند که آرزوی قهرمانی در مسابقات قهرمانی بوکس جهان را دارد و در این راه فرانکی دان سرپرستی او را بر عهده گرفته و او را به جایی که آرزویش را دارد می رساند.
داستان فیلم
سکانس اولیه فیلم رینگ مسابقه بوکسی را نشان می دهد که دو نفر در آن در حال مبارزه هستند. یک مرد سیاه پوست و دیگر سفید؛ سوالی که در ذهن ایجاد می شود دلیل انتخاب رنگین بودن پوست مبارزان داخل رینگ برای نشان دادن آنها در صحنه آغازین فیلم است. شکی در این موضوع نیست که کارگردان از نشان دادن مسابقه بوکس در صحنه آغازین فیلم قصد ایجاد پیش زمینه برای درک بهتر 130 دقیقه آینده و نشان دادن موضوع فیلم برای بیننده دارد که این امر با شروع به حرف زدن راوی میان صحنه های فیلم اثبات می شود. اما به تصویر کشیدن مبارزه ای میان دو نژاد متفاوت برای شروع فیلم مقداری موذیانه طراحی شده است و شاید مقصود از این حرکت نشان دادن مبارزه ای همواره وحشیانه میان دو نژاد سفید و سیاه دارد و شاید هم قصد، فهماندن این موضوع به بیننده است که در دنیای بوکس تفاوتی میان سفید و سیاه برای تماشاچیان وجود ندارد و برای آنها فقط دیدن کتک خوردن و زیباتر مجروح شدن مبارزان اهمیت دارد که راوی داستان که در ادامه با هویت او آشنا می شویم هم اشاره ای به این موضوع می کند که بیشتر مردم عاشق خشونت هستند و برای دیدن جسد افراد در تصادف سرعت ماشین را کم می کنند و برای دیدن کتک کاری شدید میان دو نفر خود را به آب و آتش می زنند و برای آن سر و دست می شکنند و حاضرند پول بسیاری را برای دیدن آن صرف کنند. اما ادامه این سکانس با دیدن شخصیت اصلی داستان که مگی نام دارد همراه است که این نمایش از او بیوگرافی مانند بودن فیلم را مشخص می سازد. صحنه ای که مگی وارد سالن مسابقه می شود در چشم او فقط یک شخص جای دارد و او کسی نیست جز فرانکی دان، مربی سیاهپوستی که در میان رینگ در حال مبارزه کردن است. شاید دلیل اینکه فرانکی مربی، شخصي سیاه پوست است بدون توجه به مواردی که در بالا اشاره شد نشان دادن بی اهمیت بودن نژاد و… برای مربیگری افراد باشد و بتواند در ادامه دلایل برخی از مسائل پیش رو را برطرف سازد.
مگی بیرون اتاق فرانکی منتظر می ایستد تا با او صحبت کند. انتظار به پایان رسیده و فرانکی از اتاق خارج می شود. مگی خود را با آب و تاب به فرانکی معرفی می کند که یک بوکسور است و دوست دارد فرانکی مربیگری اش را قبول کند ولی با جواب منفی فرانکی رو به رو می شود. شاید تنها دلیل نمایش دادن این صحنه در فیلم به غیر از سیر ورودی شخصیت اصلی داستان به فیلم، نشان دادن نوعی معصومیت و علاقه ای است که در چشمان مگی موج می زند؛ چیزی که او به شدت به آن افتخار می کند و از اعماق وجودش به آن می بالد.
صحنه بعدی فیلم دعا کردن فرانکی در خانه خودش برای دخترش است و درخواستی که بارها و بارها از خدا داشته و دیگر خودش را برای بیان آن خسته نمی کند. اراده و درک فرانکی از خداوند و شاید نداشتن ذره اي امید در دل او دلیل این سکانس و سکانس بعدی فیلم است که دعوایش با کشیش کلیسا را نشان می دهد. به علاوه شاید منظور دیگر این صحنه نشان دادن برخی اخلاقیات فرانکی به بینندگان باشد.
در ادامه، فیلم با صحبت های راوی داستان ادامه می یابد که این نمایش و سخنان از سرگذشت خرید باشگاه فرانکی به دست او و دیگر موضوعات، فقط به این دلیل به بیننده نشان داده می شود تا ذهن او را با گذشته بیشتر آشنا کند و احساس بیننده را نسبت به محیط در حال مشاهده زیباتر و عمیق تر سازد؛ البته استفاده از راوی در فیلم های بیوگرافی و صحبت کردن او از نمایی دیگر راجع به داستان یکی از مهمترین عواملی است که می تواند باعث جذابیت یک فیلم در ژانر بیوگرافی شود.
در ادامه ما صحنه هایی از صحبت کردن سیاه پوست برنده در مسابقه آغازین فیلم را می بینیم که موجب تعجب راوی داستان که اسکرب نام دارد می شود. اسکرب خدمتکار باشگاه فرانکی است که با دیدن طرز صحبت و مکالمات رد و بدل شده میان آن ها می توان به رفاقت و اعتمادی که میان آن دو برقرار است پي برد. فیلم با نشان دادن صحنه کتاب خواندن فرانکی به یک زبان عجیب و غریب ادامه پیدا می کند تا اینکه اسکرب وارد اتاق می شود و به فرانکی می گوید قهرمان سیاه باشگاه که ویلی نام دارد با مدیر های دیگر صحبت نمی کند. منظور همان گشت و گذار مدیر های دیگر در اطراف ویلی را بیان می کند که این موضوع به اندازه دیالوگ بعدی اسکرب که به دختر جدید باشگاه اشاره می کند فرانکی را عصبي نمی کند. اشاره به این موضوع که اگر این دختر همانطور به مشت زدن به کیسه ادامه دهد مچ دستش را می شکند، فقط و فقط به ظریف و شکننده بودن زنان اشاره دارد که قصدش فقط اينست كه بگويد هیچ کس انتظار این را ندارد که یک دختر بتواند در بوکس پیشرفت کند یا اینکه حتی به مقام های جهانی دست پیدا کند!
در ادامه ویلی از فرانکی جدا می شود، این عمل ویلی فرانکی را به شدت ناراحت می کند حال آنکه او هرگز نمی خواهد این موضوع را بروز دهد ولی هر چه هست قهرمان او را از چنگش در آورده اند و حالا او زحماتی که برایش کشیده بوده را پوچ و بیهوده می بیند. از سوی دیگر مگی با هر ترفندی که شده است در باشگاه به تمرین خود ادامه می دهد تا شاید بتواند دل فرانکی را به دست آورد و او را وادار كند به او تمرین بدهد. فیلم با این صحنه ها پیش می رود، صحنه هایی که سعی در نشان دادن ضعف وجودی زنان در ذات خودشان دارد و انصافا کارگردان با ایجاد حس ترحمی که مردان نسبت به زنان دارند سعی دارد تا با نشان دادن ترحم فرانکی نسبت به مگی به این مقوله بپردازد؛ سرانجام بعد از گذشت صحنه های خواهش و تمنا و شنیدن صحبت های یک زن شکست خورده و فقیر که به دنبال راهی برای داشتن زندگی بهتر برای ادامه است، فرانکی تصمیم به تعلیم مگی می گیرد. البته این تصمیم او شاید به اين دليل باشد كه ويلي او را دور زده است و با یک مربی دیگري رفته است.
آموزش شروع می شود، مگی با پشتکاری که دارد شروع به یادگیری اصولی بوکس زیر نظر فرانکی می کند و چیزي طول نمی کشد که او با تکیه به پشتکارش آمادگی لازم برای مبارزه را به دست می آورد. در طول قسمت آموزش و تمرینات فیلم ما شاهد بخشی از زندگی فقیرانه مگی هستیم که کارگردان به زیبایی آن را به ما نشان می دهد تا دلیل پشتکار بیش از اندازه او را به بیننده بفهماند.
پس از بخش آموزش، فیلم وارد قسمت موفقیت می شود. مگی آماده مبارزه است و اکنون می تواند با راهنمایی های فرانکی در مسابقات شرکت کند، بعد از گذشت چندین مبارزه، مربیان دیگر حاضر نیستند شاگردانشان را جلوی مگی به رینگ بفرستند زیرا در همان ثانیه های اول ناک اوت شده و از دور مسابقه حذف می شوند.
صحنه های پیروزی مگی بعد از تمرینات سخت، تنها نشان دهنده نتیجه پشتکار و خواست یک انسان برای ايجاد تحول در زندگی است. مگی دیگر زندگی گذشته خود را نمی خواهد و تمام تلاش خود را می کند تا اين آغاز طوفانی را به سرانجام برساند و بتواند با پول و شهرتی که از این راه درمی آورد خانواده از هم پاشیده اش را دور هم جمع کند.
مگی وارد مسابقاتی می شود تا برای کسب عنوان قهرمانی جهان مبارزه کند، او حریفان خود را یکی بعد از دیگری از پیش رو بر می دارد تا در نهایت به مبارزه فینال می رسد، حریف او زنی سیاه پوست است که در فیلم از او تعریف های وحشتناکی برای ترساندن و ایجاد رعب و وحشت و آمادگی ذهن بیننده برای درک اتفاقات آینده ميشود. تا رساندن فیلم به قسمت فینال و تمام شدن بخش مسابقات، فرانکی با زندگی مگی بیشتر آشنا می شود و می فهمد که او واقعا در یک فقر مالی و احساسی بزرگ قرار دارد! از این جا به بعد رابطه احساسی می شود و فیلم سعی دارد مگی را به جای دختر فرانکی قرار دهد. احساس مسئولیت و عذابی که مگی خود را دچار آن می بیند یکی از دلایلی است که او با تمام وجودش می خواهد به قهرمانی و کسب ثروت برسد تا شاید بتواند به مادر و خواهر خود کمک کند، از این رو برای آنها خانه ای بزرگ می خرد تا با آن خانواده خود را خوشحال کند ولی با سردی مادر و خواهرش روبرو می شود که احساس پوچی عمیقی را در دل مگی ایجاد می کند.
مبارزه فینال با نامردی بوکسور مقابل به پایان می رسد و مگی با وجود پیروزی که حق او بود شکست می خورد و گردنش در بازی رینگ می شکند و صحنه تاریک شده و پس از آن ما او را به طور کاملا فلج مشاهده می کنیم. بخش مسابقات به پایان می رسد و بخش پایانی فیلم که نتیجه گیری کلی داستان است شروع می شود.
شاید دیدن مگی در آن حالت یکی از بدترین سکانس ها و غم انگیزترین آنها برای بیننده باشد! به راستی هیچ کس انتظار چنین صحنه هایی از یک فیلم اکشن را ندارد ولی همین که بیننده چنین محو تماشاي صحنه است و احساس نفرت نسبت به حریف پیدا می کند باید گفت یکی از شاهکارهای ایست وود است.
بعد از صحنه های نا امید کننده انتهای فیلم و دیدن صحبت های مادر و خواهر مگی با او بر سر املاک و داراییش بر احساس بیننده ضربه شدیدی وارد می شود و بیننده هر چه زودتر انتظار دارد تا آنها به پایان برسد. پایان فیلم با انجام عمل یوتانازی یا مرگ خوب به پایان می رسد. یوتانازی به عملی گفته می شود که در بیماريهاي سخت و لاعلاج به درخواست خود بيمار، كه تقاضای مرگی آرام دارند، انجام ميشود. به عقیده بسیاری نشان دادن این صحنه ها در فیلم کمک به ترویج این روش می کند ولی به نظر من باید پذیرفت که یک مرگ خوب و آرام بهتر از یک زندگی ناقص و همراه با درد است!
در کل می توان این فیلم را به چهار بخش تقسیم کرد:
بخش اول آن معرفی و نشان دادن سابقه ای از کارکترهای اصلی و بازکردن موضوع برای بیننده است. معمولا در فیلم های بیوگرافی مانند از یک شخص راوی کمک گرفته می شود که بتواند داستان را از زاویه ای دیگر برای تماشاگر بیان کند. که البته اگر این شخص خود جزوی از فیلم باشد زیبایی بیشتری به فیلم می دهد.
بخش دوم مربوط به پذیرش و شروع تلاش و پشتکار و نشان دادن قسمتی از زندگی شخصیت اصلی داستان است. تلاش مگی و نشان دادن بخش کوچکی از زندگی او که به بیننده بفهماند چرا او تا این اندازه مشتاق ورود به دنیایی خشن و کثیف است. البته فهمیدن این که دنیایی که او در آن زندگی می کند کثیف تر است یا رینگ بوکس حقیقتا به برداشت هر بیننده از فیلم بستگی دارد.
بخش سوم فیلم مربوط به آغاز مبارزات و مسابقات و طی کردن روند صعودی برای بازیگر اصلی فیلم است. شروعی طوفانی و بسیار باشکوه که هر بیننده ای را به وجد می آورد و او را وادار به تشویق مگی می کند ولی چنین شروعی همیشه دو پایان دارد. یا اینکه قهرمان داستان، قهرمان می ماند و یا اینکه اوج گیری او با سقوطی همراه خواهد بود.
بخش چهارم و پایانی به سقوطی که در بالا اشاره کردم مربوط می شود. مگی سیر صعودی و پیشرفت خود را به زیبایی هر چه تمام تر طی می کند ولی این شروع همانند هواپیمایی که یک صعود دارد و یک فرود، به پایان می رسد و انصافا باید بگوییم پایان فیلم بسیار غم انگیزتر از آن چیزی است که انتظار آن را داشتیم.
از نظر من فیلم دختر ميلیون دلاری یک فیلم بسیار زیبا و عمیق است. موضوعی که این فیلم به آن می پردازد به طور واضح در زندگی روزمره قابل مشاهده است. دیدن دختری 30 ساله که به گفته خودش سه دهه از عمرش را با شستن ظرف و خدمتکاری دیگران گذرانده و آرزوی دیدن دوباره خانواده اش در کنار هم را دارد هر کسی را به فکر فرو می برد زیرا ما هر روز با چنین انسان هایی در رابطه هستیم و شاید لحظه ای به زندگی این افراد فکر نكرده ايم! آغاز فیلم و کنایه هایی که به جنس لطیف زن زده می شود و دیدن صحنه های درگیری و زد و خورد شدید در ورزش بوکس نشانگر این است که جامعه کنونی پتانسیل اين را دارد که حتی یک زن را به چنین دنیای خشنی وارد کند و چیزی که جالب است اینجاست که او می تواند با پشتکاری که از خود نشان می دهد خود را در این میان بالا هم بکشد و همه را شگفت زده کند.
مگی در این فیلم نماد یک انسان شکست خورده و ناامید است؛ انسانی که زمانی احساس می کند دیگر نمی تواند به اینگونه زندگی ادامه دهد و خواهان پیدا کردن نقش خود در دنیای اطراف است. چیزی که مهم است این است که او می تواند با تلاش و کوشش حتی اگر بسیار ضعیف هم باشد خود را به آن جایگاهی که می خواهد برساند ولی همیشه افراد و موانعی هستند که در این راه برای او مزاحمت ایجاد می کنند و باعث می شوند او نتواند به چیزی که دلخواه اوست برسد. اما موضوع دیگر ی که باعث می شود فیلم هایی از این قبیل با پایانی این چنینی مورد استقبال قرار گیرند، بیدارکردن حس عدالت خواهی در دل تماشاگر است، حسی که در این فیلم بعد از فلج شدن مگی در دل بیننده ایجاد می شود و همین امر است که او را مجبور به دیدن ادامه فیلم می کند تا شاید در ادامه شاهد مجازات آن فرد باشد.
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.52 برای بار اول به تاریخ 22-08-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از یحیی رستگاری |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی