|
تحلــــــــــيل فيلــــــــــــــــــم
با سلام خدمت همه دوستان و کاربران عزیر سایت CinemaCenter.ir با یک دوره کوتاه تاخیر پس از پایان سریال لاست, بار دیگر با نقد و تحلیلی دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم و این بار نقد و تحلیل بزرگترین شاهکار سینمایی تاریخ, پدرخوانده.
نقد فیلم پدرخوانده مسلما کار ساده ای نیست, کسی که قصد دارد جمله ای در مورد این فیلم بگوید باید به یک یک کلمات خود دقت کند و کاملا بداند که چه میگوید. پدرخوانده نیاز به تعریف و تمجید ندارد, آنقدر درباره این فیلم گفته شده و آنقدر درباره آن نقد و تحلیل نوشته شده است که حس میشود شاید دیگر نیاز به نقد جدیدی نیست.
قبل از این که نوشتن را شروع کنم جستجویی را در اینترنت برای یافتن مطالب مشابه آغاز کردم تا قبل از تحلیل دریابم که کیفیت نقدهای انجام شده در سایتهای ایرانی چگونه است, متاسفانه نتیجه کاملا مایوس کننده بود. نقدهای نوشته شده همه در حد تعریف داستان فیلم و ارائه آمارهای محدودی از فیلم بیشتر نیستند. در میان سایتهای غیر ایرانی نیز این ضعف همچنان به چشم می خورد. همه دوست دارند از پدرخوانده تعریف کنند و به داستان آن بپردازند, اما کمتر کسی را دیدم که آنچه که در دل من به عنوان یک بیننده گذشته است را بیان کند.
این تحلیل, ادای احترامیست به تمام لحظات زیبایی که با این فیلم داشتم و تمام حس هایی که با هر بار دیدن این فیلم تکرار شد. پدر خوانده برای من یک تغییر مسیر بود, تغییر مسیری که مرا به وادی نوشتن کشاند, تغییر مسیری که باعث شد تحقیقات وسیعی را در حول محور آن و موضوعاتش شروع کنم.
آنچه میخوانید واقعا نقد پدرخوانده نیست, زیرا پدرخوانده نقد ندارد. این یک تحلیل است, تحلیلی که به روشن کردن بیش از پیش فضایی میپردازد که در پدرخوانده ها شاهد آن هستیم. تحلیل از تمام آنچه دلایل زیبایی و جذابیت پدرخوانده است. تحلیلی بر یک ماجرای بی انتها...!!
ماریو پوزو و منظومه سه گانه پدرخوانده
ماریو پوزو متولد 15 اکتبر 1920 در شهر نیویورک و محله مشهور آشپزخانه دوزخ به دنیا آمد. خانواده پوزو مانند هزاران خانواده ایتالیایی دیگر از ناپل به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند و دورانی کودکی ماریو در همان محلی گذشت که بعدها در پدرخوانده به ترسیمش پرداخت, آشپزخانه دوزخ (Hell’s Kitchen) .
ماریو در دورانی بزرگ شد که توانست شاهد روزمره تمام اتفاقاتی باشد که در عصر ممنوعیت معاملات مشروبات الکلی در برانکس, بروکلین, هارلم و هلز کیچن رخ داد. بنابراین آشنایی او با رهبران آن روزگار مافیای نیویورک امری طبیعی محسوب میشد. رهبرانی که در آن دوران در طلایی ترین دوران تبهکاری آمریکا روزگار میگذراندند.
روزگار ماریو به گونه ای میگذشت که او را در سالهای بعد از حضورش در ارتش مشغول امور نویسندگی و ویراستاری دیدیم، دورانی که او برای نشریه مارتین گودمن کار میکرد. آن زمان اوج فعالیتهای سناتورهایی نظیر کی فور و جوزف مک کارتی بود، در گرماگرم تشکیل کمیسیونهای ویژه فعالیتهای ضد آمریکایی که به طور عمومی به افشای سران مافیا میپرداخت.
برای ماریو پوزو تمام این اتفاقات دارای جذابیتهای خاصی بود. زیرا او با خیلی از این شخصیتها از دوران نوجوانی اش آشنا بود.
در همین اثنا بود که کمیته فعالیتهای ضد آمریکایی به احضار رهبران ارشد مافیا به کمیته ویژه تحقیقات سنا دست زد.
محاکمه رهبران مافیایی در سالهای 1957 تا 1959 آنچنان بازتاب وسیعی داشت که مبدل به یک موضوع جذاب برای مردمی شد که حتی از وجود چنین سازمانی مطلع نبودند. با این که پس از تشکیل کمیته های شنوایی و تحقیقاتی سنا, ترکیب یک به یک سازمانهای مافیایی مشخص شده بود, اما اقدام پوزو در نگارش داستان پدرخوانده یک تفاوت اساسی داشت.
داستان پدرخوانده در میان سرگذشتهایی که به طور روزمره از رهبران مشهور مافیا منتشر میشد, دارای جاذبه و حسی بود که به سرعت توانست جایگاه ویژه و منحصر به فردی برای خود در ادبیات آنروز ایالات متحده بدست بیاورد.
مرحوم علیرضا وزل شمیرانی در مقدمه ای بر کتاب پدرخوانده میگوید : داستان پدرخوانده ماریو پوزو, برای حضور در فهرست پر فروشترین آثار تاریخ نشر کتاب, در میان صدها کتاب واقعی و افسانه ای درباره زندگی و سرنوشت بزرگان نام آشنای مافیا, از جوهری برخوردار بود که میتواند مشخص کننده فاصله بس ناچیز میان هنر و صنعت باشد.
کتاب پدرخوانده به مدت 67 هفته در راس پرفروشترین کتابهای روز آمریکا قرار داشت و باعث شد که هنوز هم این کتاب دارای رتبه خوبی در این رده بندی باشد.
داستان سه گانه پدرخوانده دارای سه نوع پرداخت جدا از یکدیگر و در عین حال از حیث محتوی به هم پیوسته است. داستان در پدر خوانده یک دارای آمیختگی کمتری با واقعیتهای سالهای 1945 تا 1959 (پایان بخش اول) است. به همین دلیل است که بخش اول پدرخوانده را میتوان اساطیری ترین بخش از این تاریخچه غیر قابل تائید مافیا دانست.
ماجراها در این بخش حول و محور شخصیت دن ویتو شکل میگیرد که میتوان او را ترکیبی از چند شخصیت برجسته دوران نبرد بزرگ کاستلاماره (جنگ بزرگ گنگها در 1929 تا 1931) در نیویورک, قانون ممنوعیت معاملات مشروبات الکلی (ولستید) در آمریکا, شکل گیری دولت فاشیستی موسیلینی در ایتالیا و آغاز جنگ جهانی دوم دانست.
اما داستان در بخش اول کمتر به سراغ مقایسه قهرمانان داستان با شخصیتهای واقعی میرود. در فیلم بنا به محدودیتهایی که عناصر مافیای واقعی برای سازندگان ایجاد کردند کلماتی مانند مافیا, کوزانوسترا, جهان مادون از متنها حذف گردید, در حالی که در کتاب به دفعات به این اسامی بر میخوریم. به همین نسبت اسم بردن از شخصیتهای واقعی نیز ممنوع است.
داستان در بخش اول به دلیل همین عدم تطبیق با حوادث واقعی کاملا بر اساس اسطوره پردازی ماریو پوزو از شخصیتهای مورد علاقه اش "دن ویتو کورلئونه" و جانشینش "دن مایکل کورلئونه" پیش میرود و در نهایت نیز با مرگ دن ویتو دوران اسطوره ای را به پایان میبرد.
جذابیت دن ویتو کورلئونه با بازی مارلون براندو آنقدر استثنایی است که میتوان گفت که داستان تا حد زیادی وامدار حضور این بازیگر یگانه سینما در قالب این نقش است.
ماجرا در پدرخوانده 2 کاملا متفاوت است. داستان این بخش منطبق ترین داستان با اتفاقات واقعی آن دوران مافیاست که با اوج اتفاقات در انقلاب کوبا به رهبری فیدل کاسترو آغاز و به سراغ ماجرای کازینو داری مافیا در ایلات متحده, هاوائی و باهاما میرود و در ادامه پرداخت دقیقی دارد به شخصیت پشت پرده مافیای آن دوران (که در تحلیل بخش دوم به آن خواهم پرداخت) و همچنین تشکیل کمیته های مبارزه با فعالیتهای ضد آمریکایی (کی فور) و درنهایت با یک قتل عام آشنای دیگر در آن دوران و ماجرای آپالاچین و رسوایی دیگری برای مافیا, پایان میپذیرد.
پدر خوانده در بخش سوم داستانی پیچیده تر اما ناموفق تر است. پرداخت بی پرده بخش سوم به روابط خانواده های سابق مافیا و تبدیل آنها به بنیادهای مالی در سال 1979 و همچنین پرده برداشتن از روابط مافیای ایتالیایی با کلیسای کاتولیک باعث شد که در سطح سیاسی تلاش شود تا داستان را یک پرداخت نازل از مفهوم هایی که گفته شد نشان دهند.
در بخش سوم دیگر درآمد مافیا از مواد مخدر و یا کازینو داری نیست. دخالت در سیاست و بازارهای جدیدی مانند نفت و اسلحه است که میتواند باعث کسب درآمدهای میلیاردی برای مافیای چند ملیتی آمریکا شود، هر چند که میبینیم که مافیا از هیچ یک از درآمدهای گذشته خود صرف نظر نکرده است, اما افراد دیگری و در سطوح پایین تر مشغول انجام آن هستند.
ماریو پوزو در این سه گانه توانسته رشد و ترقی گروههای پنجه سیاه و باج گیر ابتدای قرن بیستم و تبدیل آنها به مافیای بین المللی و فراگیر در انتهای دهه هفتاد را به تصویر بکشد و در میانه راه نیز تمام ساختارهای اجتماعی و رخداد های هر زمان را به نوعی ملموس در داستان داخل کند و از آن نتایج مشخصی بگیرد و از این بابت پدرخوانده را به یک اثر نمونه و خاص مبدل کند.
اما برای درک بهتر از داستان پدرخوانده باید دانست که این داستان درباره چیست. منظورم از این جمله این نیست که بفهمیم که در فیلم در حال دیدن چه چیزی هستیم, منظور این است که بتوانیم پدرخوانده را با تمام زیرو بمش و با تمام ارتباطاتش با روزگار وقوع ماجراهایش بسنجیم. به این منظور باید با چند مفهوم کلی در فیلم آشنا شد. مفاهیمی که در فیلم میبینیم و تصورمان ممکن است از آنها صرف داستان پردازی و نه حقیقت رخدادها باشد.
به همین منظور و با هدف آشنایی بیشتر خوانندگان عزیز سعی میکنم که شما را با مفاهیم کلی جاری در داستان بیشتر آشنا کنم.
((مافیا را میتوان به خداوند تشبیه کرد. یعنی چیزی که وجود دارد و آن را از پرتو ایمان میتوان شناخت. اما خداوند کجاست؟ همه جا. خداوند در هواست, در مقابل ما, در تمامی اشیاء . اما مافیا کجاست؟ خداوند کجاست؟ ما به وجود آن اعتقاد داریم, فقط به این دلیل که با ایمانیم.))
پاسکاله سورتینو (مافیوزی)
مافیای ایالات متحده آمریکا
درک پدرخوانده بدون این که درک صحیحی از مافیا و جهان مادون آن داشته باشیم میسر نیست. در این بخش از این تحلیل, قصد دارم خوانندگان را با آنچه مافیای آمریکایی نامیده میشود آشنا کنم.
شاید همه دوستان زمانی که به کلمه مافیــا برمیخورند, اولین نامی که به ذهنشان در این باره خطورکند, نام آلفونسو کاپونی (آل کاپون) ملقب به صورت زخمی باشد. اما موضوعی که قصد پرداختن به آنرا دارم سنخیتی با پیش فرض هایی که درباره مافیا در ذهن دارید ندارد.
مافیای آمریـکا خیلی سال پیش از ورود اولین مهاجران ایتالیایی و یا سیسیلی به ایالات متحده شکل گرفت. شاید به کار بردن لفظ جنایت سازمان یافته در این جا مناسب تر باشد. گروههای ایرلندی و هلندی مهاجر یا تبعیدی و در ادامه آلمانی های یهودی, تشکیل دهنده این دسته های تبهکاری در آمریکا بودند.
اما با ورود نسل اول ایتالیایی های مهاجر در پایان قرن نوزدهم, بزهکاری خیابانی وارد دوران جدیدی شد. ایتالیایی های فقیر و در راس آنها سیسیلی ها با ورود به آمریکا، آن الگوی مافیای سیسیلی را که در ذهن داشتند در ایالات متحده پایه ریزی کردند.
هر چند که زمان زیادی گذشت تا این قوانین جا افتاده و مبدل به قوانین تبهکاری آمریکا شود, اما برداشتهای آمریکایی از قوانین سرزمین مادری (سیسیل) باعث شد که در سالهای میانه قرن بیستم شاهد ایجاد یک نسخه جدید از مافیای سیسیلی در ایالات متحده باشیم که در عین حال کاملا متفاوت از آنچه در سرزمین مادری میگذشت بود.
مافیای آمریکایی با محوریت سیسیلی ها مدرن شد و همین باعث شد تا در اواخر دهه هفتاد, در حالی که خانواده های آمریکایی را غرق در پول سیاست میبینیم, خانواده های مستقر در سیسیل، درپایین ترین سطح روزگار خود و مشغول درگیری های سطح پایین خیابانی هستند.
مافیــای ایتالیایی از قوانین بسیار محکمی پیروی میکرد که باعث میشد در میان تمام گروههای قدرتمند تبهکار موجود در آمریکا در اوایل قرن بیستم مطرح شود. قوانین سیسیلی ها برگرفته از ذات مردم سیسیل و خلق و خوی آنها بود که سرچشمه از چندین قرن زندگی تحت فشار مردم سیسیل داشت. به زودی سیسیلی ها فهمیدند که برای برتر بودن در جامعه بی رحم آمریکا نیاز به چیزی اضافه تر از آنچه هستند ندارند.
قوانین برتر سیسیلی ها به سرعت توانست آنها را به گروهی مبدل کند که هم تبهکاران دیگر و هم پلیس در برابر آنها به بن بست برخورد کنند. با آغاز قرن بیستم, این گروههای کوچک تلاش کردند تا به گروههای بزرگتری مبدل شوند. اما هنوز سیسیلی ها گروه برتر معادلات آن روزگار نبودند.
پراکندگی و عدم اتحاد هنوز نقطه ضعف آنها محسوب میشد.
نیکلا جنتیله یکی از اولین رهبران مافیای سیسیلی در سال 1903 در حالی وارد آمریکا شد که در ایتالیا هیچ فرصتی برای ترقی و رشد نداشت اما به عقیده خودش او قدرتی ناشناخته برای انجام امور غیر قانونی داشت.
گروههای پنجه سیاه (Black Hand) از اولین دسته هایی بودند که سعی کردند با باج گیری روزگار خود را بگذرانند. اما همین مسئله باعث وارد آمدن فشاری مضاعف به دیگر هموطنان آنها شد. به زودی افراد عاقل تر این گروهها به نتیجه رسیدند که برای کسب درآمد بیشتر و زندگی مناسب تر باید از ایتالیای کوچک (آشپزخانه دوزخ) بیرون رفت.
از به هم پیوستن همین بزهکاران خیابانی و ریاست افراد باهوش تر سیسیلی بود که اولین خانواده های مافیایی در حدود 1912 تا 1915 در نیویورک شکل گرفت. اما هنوز در محلات فقیرنشین نیویورک برای کسب درآمد راهی جز باج گیری و دزدی نبود.
عمده خانواده های مافیایی در این دوره با تقسیم کردن مناطق مختلف ایتالیایی نشین و باج گیری از مغازه داران, گردانندگان بارها و دلالان محبت, سرقت از خانه ها و مغازه های مناطق مرفه تر شهر روزگار میگذراندند.
مسلما با همین شرایط پلیس به زودی میتوانست راهکاری برای پایان دادن به کار آنها پیدا کند. از همه مهمتر این بود که هیچ گاه اندازه این گروهها از چیزی که بود بزرگتر نمیشد, زیرا منبعی بزرگتر برای کسب درآمد وجود نداشت.
به زودی قمار هم به این فعالیتها اضافه شد و به این ترتیب شرایط مهیاتر شد. اما پول درآوردن از قمار هم کار هر کسی نبود. آرنولد روتستین یکی از کسانی بود که توانست از راه قمار پول کلانی در نیویورک به جیب بزند. اما این برای گروههای مافیایی سیسیلی درآمد فوق العاده ای نداشت.
تا این که دولت آمریکا تصمیم ویژه ای گرفت...
اشتباه بزرگ!!! (Volstead ACT)
قانون ممنوعیت خرید و فروش مشروبات الکلی در اول ژانویه 1920 تصویب شد. خیلی از رهبران گروههای تبهکاری از مدتها پیش پیگیر اخبار سنا و دولت بودند و برای چنین روزی پیش بینی های بزرگی کرده بودند. طولی نکشید که دیگر گروهها هم متوجه گنج بزرگ نهفته در این قانون شدند.
یهودیان, ایرلندی ها و سیسیلی ها وارد میدان شدند. مرزهای ایالات متحده حدود 18700 مایل امتداد دارد و این مرزهای وسیع هوائی, دریایی و زمینی آنقدر امکانات وسیعی را در اختیار قاچاقچیان قرار میداد که دولت آمریکا به هیچ وجه نمیتوانست به درستی آن را کنترل کند.
مافیای سیسیلی به فاصله تنها دو سال از آغاز این قانون به چنان منابع عظیمی از ثروت دست یافت که هیچ گاه نمیتوانست تصورش را هم بکند.
مردان سیسیلی باهوشی مانند سالواتوره مارانزانو مشهور به دن سالواتوره و جو ماسه ریا مشهور به رئیس در این بین از دیگران قدرتمند تر شدند و توانستند کنترل اوضاع را به دست بگیرند. در شیکاگو نیز جانی توریو و خواهر زاده بی رحمش آل کاپون توانستند شرایط رویایی و فوق العاده ای برای خود رقم بزنند به طوری که آل کاپون به عنوان مردی خود شیفته به موضوع روز نشریات شیکاگو بدل شده بود.
در کتاب پدرخوانده اوج گیری خانواده کورلئونه درست از این زمان است. این مسئله در میان سیسیلی ها کاملا عمومیت دارد و میتوان گفت که امرار معاش از راه فروش غیر قانونی مشروبات الکلی، به راه نجات بزهکاری خیابانی و تبدیل آن به تبهکاری درجه اول اجتماع بدل شد. پیکربندی کلی مافیا در نیویورک, کلیولند و شیکاگو درست در همین دوره شکل میگیرد.
پنج خانواده اصلی که در پدرخوانده به وضوح از آنها نام برده میشود دقیقا در همین ایام پایه گذاری میشوند و فرصت پیدا میکنند که با پولهای باد آورده فروش الکل بنیاد خود را محکم و محکم تر کنند.
اما همیشه هم ثروت و پول نتایج خوبیدر بر ندارد.
سندیکای ملی جنایت کاران !!!
نبرد بر سر منافع و داشته ها میان دن سالواتوره مارانزانو و جو ماسه ریا آغاز میشود.
جنگ بزرگ گنگها مشهور به کاستلاماره (محل تولد مارانزانو در سیسیل) در نیویورک آغاز میشود. در این درگیری دو ساله که در کتاب پدرخوانده هم چندین بار از آن نام برده شده است, بیش از 200 نفر کشته و ناپدید میشوند.
ریزشی بزرگ در میان خانواده های مافیایی اتفاق می افتد. ریزشی که زمینه را برای ظهور بزرگترین مرد مافیا تا آن زمان فراهم می آورد.
چارلی لاکی لوچیانو (Charlie Lucky Luciano) فردیست که با سودای رهبری بر مافیــا وارد جنگ کاستلاماره میشود. او که در کتاب پدرخوانده بارها مورد اشاره قرار میگیرد, به همراه دوستانی وفادار مانند مایر لانسکی , بنجامین سیگل (باگزی), ویتو جنووسه, فرانک کاستلو و آلبرت آناستازیا - افرادی که همه بعدها در چارت سازمانی مافیا نقشهای مهمی ایفا میکنند - ابتدا به نفع مارانزانو وارد نبرد میشوند و با کشتن جو ماسه ریا در 15 آوریل 1931, در جایگاهی مینشیند که بتواند, برای مارانزانو شرایط تعیین کند. نبرد در ظاهر با پیروزی مارانزانو پایان میپذیرد.
آرزوی چارلی لوچیانو ایجاد یک سندیکاست, او همه رهبران مافیا را دور هم جمع میکند و با کنار ماندن خودش از رهبری مافیا, مارانزانو به مقام Capo Di Tuti Capi یا رئیس تمام روسا میرسد.
اما این آتش زیرخاکستر است و چارلی لوچیانو بسیار قدرتمند تر از آنست که بگذارد مارانزانو پیر در مسند ریاست بماند.
گروه مایر لانسکی و بنجامین سیگل (باگزی) مشهور به باگز و میر به عنوان مخوفترین گروه آدمکشی و حذف در نیویورک در راس یک گروه شش نفره در 10 سپتامبر 1931 یعنی حدود 4 ماه بعد از مرگ ماسه ریا, مارانزانو را در دفتر کارش با 4 گلوله و 5 ضربه چاقو به قتل میرسانند.
این پایان ماجرا نیست. با مرگ سالواتوره مارنزانو ماجرایی شروع میشود که در تاریخ پلیس و تبهکاری آمریکا با نام شب عبادت سیسیلی (Night Of The Sicilian Vesper)از آن یاد میشود. شرح این واقعه را فرانچسکو رزی در فیلم لاکی لوچیانو به شکل زیبایی به تصویر کشیده است.
افراد چارلی لوچیانو(خوش شانس) با مرگ مارانزانو به سرعت تمام شبکه خود را که منتظر این لحظه هستند باخبر میکنند. تا صبح 11 سپتامبر بیش از 40 نفر از افراد مارانزانو و رهبران طرفدار او را به قتل میرسند و روز دوازدهم سپتامبر این چارلی لوچیانو است که بر مسند رهبری مافیــــا ایالات متحده مینشیند.
در پنجم دسامبر 1933 قانون ولستید ملغی شد. اما سیزده سال پر ثروت برای مافیـــا باعث شد که این ناهنجاری اجتماعی مبدل به یک غده سرطانی بزرگ شود.
در سال 1934 در یک هتل در نیویورک برای اولین بار در تاریخ, سندیکای ملی جنایتکاران (National Crime Syndicate) پا به عرصه وجود گذاشت. چارلی لاکی لوچیانو رهبر ناخوانده این سندیکا و پر قدرت ترین رهبر تاریخ یک گروه تبهکاری شد.
ایده های لاکی لوچیانو که فرد متفکری مانند مایر لانسکی یهودی را همواره در کنار خود داشت, باعث شد که برای تجارتهای غیر قانونی در آمریکا قانون وضع شود و همه چیز سازمان یافته شود.
سندیکای سیسیلی ها هم بلافاصله شکل گرفت و پنج خانواده نیویورکی و یک خانواده از شیکاگو و کلیولند در این گروه عضویت داشتند.
اما سندیکای ملی مافیـــا که در سال 1934 راه اندازی شد که از پنج خانواده لوچیـــانو, مانگانو, میلانو, بونانو و کاگلیانو تشکیل میشد که هنوز هم پس از گذشت 80 سال همچنان به همان کیفیت و البته با تغییراتی در ساختار حفظ شده است.
این همان سندیکایی است که پدرخوانده پس از کشته شدن سانتینو در 1947 تشکیل میدهد و صلح ایجاد میکند.
افرادی مانند لوچیانو, لانسکی, سیگل, آناستازيا، کاستلو, جنووزه, بونانو, گامبینو, لوکه زه, کلمبو تا 40 سال بعد بازیگردانان صحنه های اصلی مافیای آمریکا هستند و کاملا مشخص است که جز دو نفر، بیشتر آنها سیسیلی و ایتالیایی هستند.
بلافاصله بازوی اجرایی این سندیکا نیز شروع به کار میکند. شرکت آدمکشان یا کمپانی قتل با مسئولیت محدود (Murder INC) به سرپرستی لوئیس لپکه بوچالتر در همین سال راه اندازی میشود. هدف از ایجاد این سازمان که با صلاح دید لوچیانو, لپکه و لانسکی تشکیل شده است, تنبیه و نابودی سازمان یافته دشمنان سندیکا و افرادی است که از کنترل سندیکا خارج شده اند.
جامعه شرافتمند و دولتمردان شرافتمند!!
مافیــا با کسب ثروت از راه فروش فرآورده های الکلی توانست به خرید مردان سیاست بپردازد و در ادامه وارد عرصه های جدیدی شود. تا سال های آغاز جنگ جهانی دوم مافیا سندیکاهای کارگری, اصناف, مراکز خرید و فروش, قمارخانه ها, مسابقات اسب دوانی, خانه های فحشا, اداره کازینوها و کلوبها و هتلها را یکی پس از دیگری به دست گرفت.
اکنون نظام پلیسی و سیاسی در برابر یک اژدهای چند سر قرار گرفته است که دیگر نمیشود به هیچ شکلی آنرا شکست داد.
قوانین سیسیلی ها مانند قانون سکوت (اومرتا) باعث میشود که نظام قضایی آمریکا تا سالها در برابر مافیـــا شکست خورده ای بیش نباشد.
این ناتوانی به حدی است که فردی مانند آل کاپون که مسئول کشته شدن بیش از دهها نفر در شیکاگو است, عاقبت به خاطر نپرداختن مالیات درآمدهای غیر قانونی اش به زندان میرود و نه برای جنایاتش!!
ماجرای پدرخوانده با یک یک سرنوشت این آدمها و داستانهایشان گره خورده است. تمام وقایع فوق در داستان پدرخوانده 1 و2 آورده شده و هیچ موضوعی نیست که ماریو پوزو آنرا از قلم انداخته باشد. دن ویتو کورلئونه با قدرتهای فرا قانونی و نفوذ فراوان در پلیس و مردان سیاست و با لیستی از پرداختهای مالی به سیاستمداران و پلیس (لیستی که بعدها به ورقه شهرت میابد) یادآور پرداختهای چارلی لوچیانو و جویی آدونیس به سیاستمداران است.
اما برای رسیدن به ابتدای داستان پدر خوانده یک موضوع دیگر باید بررسی شود و آن هم مسئله جنگ جهانی دوم و افزایش قدرت مافیا در سیسیل و آمریکاست.
چارلی لاکی لوچیانو در سال 1936 با حکم توماس ای دوی دادستان نیویورک به زندان افتاد. البته زندان او دست کمی از تفریح گاه نداشت, اما تا 1946 محبوس ماند.
نکته ای که برای شروع تحلیل فیلم دانستن آن بسیار جالب است این است که در اواخر جنگ جهانی دوم, موسیلینی آمریکا را تهدید به نا امن کردن سوال شرقی اش با توسل به حضور چشمگیر ایتالیایی ها در نیویورک نمود.
از سویی ارتش آمریکا در سیسیل به وضعیتی دچار شد که میتوان آنرا به نوعی زمین گیر شدن تشبیه کرد. سیاستمداران آمریکایی چاره کار را در کنار آمدنبا مافیا دیدند.
درست در این زمان بود که موسز پولاکف وکیل لوچیانو به همران مایر لانسکی و فرانک کاستلو به دیدن او در زندان رفتند و بعد از صحبتی چند ساعته, لوچیانو فرمانی صادر کرد که بر اساس آن تا پایان جنگ صدای یک ترقه هم در سواحل شرقی آمریکا شنیده نشد. لوچیانو با استفاده از نفوذی که در میان اتحادیه های کارگری و اصناف داشت, توانست امنیت اسکله های نیویورک را تا پایان جنگ تامین کند.
نیروهای آمریکایی 9 ژوئیه 1943 در سیسیل نیرو پیاده کردند و دن کالوجرو وزینی رهبر مافیای سنتی سیسیل منافعش را در همکاری با لوچیانو دید.
در 14 ژوئیه 1943 هواپیمایی با پرچم زرد رنگ و با نوشته L سیاه رنگ, علامت لاکی لوچیانو بر فراز سیسیل و استان کالتانیستا به پرواز درآمد و تانکهای متفقیـــن با همین پرچمهای زرد رنگ به ویلالبا محل اسقرار دن کالو رسیدند و او نیروهای آمریکایی را در منطقه سازمان بخشید. این عملیات استثنایی که بر اساس آن ارتش آمریکا بدون هیچ مشکلی از سیسیل گذشت و وارد جنوب ایتالیا شد، باعث اقتدار مافیا در جنوب ایتالیا شد. در 23 ژوئیه دن کالو نیز به سمت شهرداری بیل آلبا در کالتانیستا رسید تا این شغل سیسیلی به نتیجه ای در خور برسد.
چارلی لاکی لوچیانو در سال 1946 به خاطر این خدمت بزرگش به آمریکا از زندان آزاد شد و به ایتالیــا رفت.
چنین است معامله بزرگ سیاست مداران و تبهکاران ...
این درست جایی است که داستان پدر خوانده آغاز میشود. زمانی که دیگر دن ویتو کورلئونه افسانه ای در راس هرم قدرت مافیای آمریکا قرار گرفته است, بدون هیچ رقیبی و بدون هیچ مزاحمی ...
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.
((مردم عادت کرده اند که با خشونت زندگی کنند, آنان خوب یا بد به زندگی خود ادامه میدهند, گاهی با پررویی, گاهی با بی اعتنایی. مافـیـــــا, غالب اوقات برای آنان, در مقایسه با دولت, عاملی جایگزین و قطعی است.))
نیننی کاسارا (کارآگاه پلیس پالرمو 1985)
پدرخوانده ...
مجلسی برای شناخت بیشتر...
دن ویتو کورلیونه رهبر پرقدرت یک خانواده مافیایی است. خانواده در تلقی سیسیلی آن در واقع جمع فامیل و اقوام و خویشان نیست. خانواده به یک گروه از افراد جامعه شرافتمند (مافیوزی= عضو مافیا) گفته میشود که تحت رهبری یک فرد قدرتمند تر و کسی که میداند چگونه برای خانواده کسب درآمد کند, گرد هم جمع شده اند.
دن ویتو کورلئونه نیز چنین شخصی است. با پایان جنگ جهانی دوم, نیویورک در آرامش به سر میبرد و با شروع ماجرا, داستان از یک مرحله آرامش آغاز میشود.
پدرخوانده در 26 دقیقه ابتدایی داستان به شخصیت ها میپردازد و این باعث میشود که بعد از گذشت این زمان تقریبا آشنایی کاملی با شخصیتهای مختلف داستان پیدا کرده باشیم.
فیلم با صحبتهای "امریگو بوناسه را" (یک گورکن, تزیین کننده اجساد) شروع میشود.
او از ستمی که در حق دخترش شده است صحبت میکند. از همین ابتدای داستان متوجه میشویم که با مجموعه ای از افراد ایتالیایی روبرو هستیم و اشاره "بوناسه را" به ایتالیایی بودنش این مسئله را تائید میکند.
"بوناسه را" ماجرای دخترش را در حالی به پایان میرساند که هنوز نمیدانیم طرف دیگر گفتگو کیست.
پس از متاثر شدن "بوناسه را" از وضعیتی که در نهایت برای دخترش پیش آمده و آزادی مجرمین توسط دادگاه, فرد پشت به دوربین (پدرخوانده) با اشاره دست از حاضرین دیگر در اتاق میخواهد که نوشیدنی برای بوناسه را بیاورند. ادامه صحبتهای "بوناسه را" درباره تصمیمیست که گرفته تا برای دستیابی به عدالت به سراغ دن کورلئونه برود.
سوالی بزرگی به ذهن بیننده میرسد. آیا بوناسه را در حال درد دل است؟ چرا این حرفها را به این مرد میگوید؟
پاسخ دن کورلئونه پیش از آنکه برای بیننده روشن گرانه باشد, سر در گم کننده است, اما در صورتی که از قوانین با خبر باشید, این جمله به هیچ عنوان سردر گم کننده نیست.
-چرا به پلیس مراجعه کردی؟ چرا از اول نیومدی پیش من؟
{سالها بعد در یک نظر سنجی, این صحنه از پدرخوانده به عنوان خشن ترین صحنه تاریخ سینما انتخاب گردید, صحنه ای که مردی مانند دن کورلئونه با خونسردی تمام و با اشاره سر انگشتانش میتواند سرنوشت انسانها را تعیین کند. از دید منتقدان خشونتی که در این صحنه نهفته است با هیچ نمونه مشابهی قابل مقایسه نبوده است}
از همین جمله پدرخوانده میتوان به ساختار کلی سازمان یک خانواده مافیــایی پی برد. پدرخوانده, مردی که به موازات پلیس و دولت حرکت میکند, در اینجا کاملا متعجب از این است که چرا "بوناسه را" ابتدا به سراغ او نیامده است.
برخورد پدرخوانده با او بسیار سرد است و این نشان از کدورتی است که بین این دو وجود دارد. در دنیای سیسیلی ها مراجعه به پلیس بی معنی ترین کاری است که میتوان انجام داد. برای یک مرد سیسیلی مفهوم عدالت در ساختار دولت و پلیس نهفته نیست. خانواده و جامعه شرافتمند بهترین مرجع برای حل و فصل مسائلی هستند که برای زیردستان و اعضای خانواده و حتی دوستان اتفاق می افتد.
"بوناسه را" از این قانون تخطی کرده است و با این که کارش خیانت محسوب نمیشود, اما برای درخواست عدالت مرجعی بهتر از پدرخوانده نمیتوانسته وجود داشته باشد. همسر پدرخوانده مادرخوانده تنها دختر "بوناسه را" است و میبینیم که پدرخوانده با دلخوری به این نکته اشاره میکند. اینکه تا کنون پدرخوانده توسط "بوناسه را" برای قهوه هم دعوت نشده نشان میدهد که "بوناسه را" تلاش میکند که با خانواده مافیایی کورلئونه کمتر در ارتباط باشد و روزگار خود را با تکیه بر خود بگذراند.
او به همین دلیل کمتر با چهارچوب کاری مافیا آشناست و زمانی که پدرخوانده درخواست او را رد میکند, میگوید:
هر چه بخواهی میدهم!!
جملات پدرخوانده در پاسخ "بوناسه را" بسیار مشخص کننده است و نشان میدهد که استانداردهای ذهنی او برای این که کسی دوستش باشد چیست. پدرخوانده سعی میکند گورکن پیر را متوجه اشتباهش در دور کردن خود از او بکند و به او بفهماند که در صورتی که دوستی او را خواسته بود نیاز به پرداخت مبلغی نداشت.
اما هنوز "بوناسه را" متوجه شرایطش نیست. او سعی میکند که لطف احتمالی پدرخوانده را با مبالغی که میتواند خرج کند, پاسخ بدهد.
پدرخوانده با وجود عصبانیتی که از گفته "بوناسه را" دارد و با وجود این که میتواند او را از خود براند, اما به خاطر این که مردی منطقی و معتقد به سنتهاست, آخرین تلاش را میکند.
گفته های پدرخوانده در این بخش, روشن کننده مسیری تا انتهای داستان است. مسیری که مستقیم از میان اعتقادات ذهنی او و قوانین سخت و خشن مافیــــا میگذرد.
او به "بوناسه را" میگوید که در حال بی احترامی به اوست و اینکه دوستی خود را نشان نمیدهد. پدرخوانده سعی میکند که به "بوناسه را" بفهماند که در روزگاری زندگی میکند که ثروت برایش امنیت به بار نخواهد آورد، و اگر دوستان قدرتمندی نداشته باشد به همین وضعی دچار میشود که اکنون گرفتارش شده است.
"بوناسه را" در بین صحبتهای پدر خوانده است که به عمق خطری که ممکن است او را تهدید کند پی میبرد و متوجه میشود که چقدر راحت دارد پایه های دوستی اش با دن کورلئونه را خراب میکند.
او میخواهد دوست پدرخوانده باشد, دست دن را میبوسد و بلافاصله چهره گرفته پدرخوانده از هم باز میشود. او هدیه ای به "بوناسه را" میدهد که در قبال آن ممکن است هیچ چیز نخواهد. مگر در زمانی دیگر و نیازی بخصوص...
در همین چند دقیقه ابتدایی داستان میتوانیم اطلاعات وسیعی از چهارچوب کاری پدرخوانده, مافـیـــا و اعضای آن بدست بیاوریم. پدرخوانده را مردی میبینیم که تا انتها از افراد نا امید نمی شود و تا زمانی که لازم نباشد دست به خشونت نمیزند. او مردی منطقیست و البته منطقی که خاص ذهنیتهای اوست. گفتگوی چند دقیقه ای او با "بوناسه را" به خوبی میتواند ترسیم کننده دنیایی باشد که بیننده نا آشنا با جهان مادون از میان آن به جمع بندی های ابتدایی از این سازمان برسد.
در انتها میبینیم که پدرخوانده عدالت را همان گونه برقرار میکند که باید برقرار شود. افرادی که دختر "بوناسه را" را مورد تعرض قرار داده اند باید مانند کاری که انجام داده اند مجازات شوند و نه بیشتر.
مراسم عروسی کنستزیا کورلیونه (کانی), دختر دن کورلئونه است. میهمانان و اعضای خانواده در گوشه و کنار مل خانوادگی کورلیونه (مل= فضایی بزرگ شامل چندین خانه که همه متعلق به یک خانواده است) مشغول رقص و شادی هستند.
خانواده دوستی پدرخوانده را در همین مراسم کاملا میتوان دید. او حتی برای گرفتن عکس خانوادگی نیز حضور همه افراد خاندان را لازم میداند و حاضر نیست تا بدون حضور فرزند کوچکش مایکل عکس خانوادگی بگیرد.
اما اعضای خانواده مافیایی کورلئونه را چه کسانی تشکیل میدهند.
1-دن کورلیونه – رهبر خانواده و کسی که بنابر آنچه در فیلم پدرخوانده 2 و کتاب پدرخوانده از او میدانیم, متولد شهر کوچک کورلیونه, واقع در استان باگه ریای سیسیل است. او در سال 1901 به آمریکا آمده و توانسته مراحل رشد و ترقی را در میان سازمان های تبهکاری پشت سر هم بپیماید و با دوستی با افرادی مثل چارلی لوچیانو به جمع پنج خانواده برتر نیویورک برسد. ویتو کورلیونه با برقراری کمپانی جنکوپورا و ایجاد کارخانجات روغن زیتون در سیسیل به شکل قانونمندی شروع به کسب درآمد میکند. با شروع ممنوعیت الکل او از سیستم حمل و نقلش به کانادا برای روغن زیتون استفاده میکند و آنرا در اختیار گروه های دست اندر کار این تجارت میگذارد. با این کار ثروت و قدرت زیادی بدست می آورد و تا جایی پیش میرود که بعد از جنگ و تبعید لوچیانو به رهبر یگانه مافیا در ایالات متحده بدل میشود.
2- سانتینو کورلیونه – مشهور به شاهزاده شهر, با خشونتی ذاتی و بی انتها. سانتینو که او را بيشتر با نام سانی میشناسیم, او به طور سیستماتیک یک سیسیلی زاده آمریکاییست. او کمتر از دو برادر دیگرش با زبان ایتالیایی آشنایی دارد و روشهای جدید را در زمان لزوم خشونت می پسندد. پدرخوانده هنوز نتوانسته برای جانشینی اش به سانی اطمینان کند, زیرا او را به دور از تدبیرهای یک رهبر میداند. با این وجود سانی قلبی مهربان دارد و اگر اسیر عصبانیت های آنی نشود میتواند اداره کننده بخش مهمی از خانواده در آیده باشد.
3-مایکل کورلیونه – او در دانشگاه پورتموث در حال خواندن ریاضیات بود که با شروع جنگ جهانی به نیروی تفنگدار دریایی آمریکا پیوست. او خونسرد, تودار و کم حرف است. در جنگ مدال افتخار کسب کرده و اکنون برخلاف سنت خانوادگی قصد ازدواج با یک دختر آمریکایی و اهل نیوهمپشایر را دارد. مایکل در این مجموعه خانوادگی یک انسان خاص محسوب میشود, او کارهایی را انجام میدهد که فقط خودش آنها را قبول دارد و از این بابت کاملا از تسلط پدرش خارج است.
4-تام هیگن – فرزند خوانده دن کورلیونه و یک ایرلندی آلمانیست. کسی که سانی در کودکی او را به خانه آورده است. تام هیگن توسط پدرخوانده به دانشگاه فرستاده شده و فارغ التحصیل حقوق است. با مرگ مشاور قبلی و سیسیلی خانواده, پدرخوانده تصمیم میگیرد که تام را در مسند مشاورت قبول کند. مشاورت یا اتلاق سیسیلی آن کانسیلیاری, یک پست سازمانی مهم در هر خانوده مافیایی است. کانسیلیاری نزدیکترین شخص به رهبر خانواده محسوب میشود و هماهنگ کننده همه چیز خانواده است. با انتخاب تام هیگن به مشاورت خانواده, دن کورلیونه ریسک بزرگی را پذیرفته است. زیرا تام خون سیسیلی ندارد و با تمام هوش و فراستی که دارد نمیتواند در مواقع مهم مانند یک سیسیلی به شرایط خانوده فکر کند. اما در شرایط حاضر خانواده و روزگار صلح، مسلما بهتر از او گزینه ای وجود ندارد.
5- فردریکو کورلیونه – فرزند میانی خانواده است. او دارای قدرت تصمیم گیری و رهبری نیست. تحت تاثیر پدرش است و در دفتر او کار میکند. پدرخوانده میداند که برای رهبری فردریکو اصلا گزینه مناسبی نیست. فردریکو باید همیشه تحت مراقبت باشد و نمیتوان او را مراقب خانواده در نظر گرفت.
6- پیتر کله منزا- کاپو رژیم خانوده در بروکلین, کاپو رژیم در خانواده های مافیایی مانند فرمانده گروه های نظامی خانواده میمانند. هر رژیم در خانواده دارای سرباز و سرگروههای مختلف است که هر کدام از آنها به نوبه خود دارای بالادستی هایی هستند. رهبر کلی این گروه نظامی که ممکن است افراد آن به بیش از 50 یا 100 نفر برسد, کاپو رژیم است. پیتر کله منزای چاق و تنومند که از دوستان دوره جوانی پدرخوانده محسوب میشود, رهبر یکی از 3 رژیم اصلی خانواده است. او با تجربه, هوشیار و وفادار به پدرخوانده است.
7- سالواتوره تسیو – کاپو رژیم خانواده کورلئونه در برانکس. او نیز مانند کله منزا در تمام دوران قدرت گیری پدرخوانده همراه او بوده است. سالی تسیو مردیست زیرک و آگاه به شرایط. او به پدرخوانده وفادار است و یکی از ارکان قدرت او در نیویورک و محله پر درآمد برانکس محسوب میشود.
8- جانی فانتین – او پسرخوانده دیگر دن کورلیونه است. فردیست که باید در دنیای واقعی او را فرانک سیناترا دانست. جانی فانتین بازیگر و خواننده است. او صدایی گرم واستثنایی دارد. پدرخوانده شرایط ترقی او را فراهم کرده و آماده است تا کمکهای بیشتری به او بکند.
9- کارلو ریتزی – داماد دن کورلیونه. او همسر تنها دختر دن است که بسیار هم برای پدرش عزیز است. کارلو دوست سانی است و از همین طریق توانسته به خانواده راه پیدا کند. او مورد اعتماد دن نیست و نقشی در اداره خانواده ندارد. از همین بابت پس از جشن عروسی مشغول کاری جانبی خواهد شد.
با شناخت افراد اصلی این خاندان بهتر میتوان با روال خانواده کورلیونه آشنا شد.
افراد خانوده در حال شادی هستند و درهمین حال ماموران اف بی ای در حال ثبت شماره ماشینهایی هستند که در پارکینگ منزل خانواده کورلیونه پارک شده است. پلیس با این کار سعی میکند تا آرشیو کاملی ازشماره اتوموبیلهای تبهکاران داشته باشد تا در مواقعی که با آن اتوموبیل جرمی صورت گرفته باشد بتواند آنرا پیگیری کند. این در حالی است که روسای مافیایی که در مراسم شرکت کرده اند همه از اتوموبیلهای کرایه ای استفاده میکنند تا قابل پیگیری نباشد. (توضیح این مسئله در کتاب داده شده است)
رفتار پیتر کلمنزا با اعضای گروه محافظان خود در مراسم, نشان از نوع رهبری او و تحکمی دارد که او در برخورد با زیردستانش به کار میبرد. پولی گاتو راننده پیتر, کسیست که به تازگی در گروه او ترقی کرده است. کلمنزا سعی میکند در زمان برخورد با او به خاطرش بیاورد که نباید به کارهای رئیسش دخالت کند. چهره کلمنزا در همان حد که میتواند مهربان و دلنشین باشد, خشن و منکوب کننده نیز هست و این حاصل سالها رهبری گروههای خیابانی خانواده کورلیونه است. اکنون پیترکلمنزا پا به سن گذاشته و دیگر از چابکی دوران جوانی اش خبری نیست, ولی با این حال جست خیز او را در جشن عروسی شاهدیم که نشان از آمادگی جسمی خوب او دارد.
بخش دیگری از شخصیت پردازی افراد داستان در جشن عروسی کنستزیا کورلیونه مربوط میشود به سانتینو. زمانی که او را در حال خوش و بش با لوسی منسینی میبینیم و بلافاصله با واکنش همسرش مواجه میشویم, میتوانیم بیشتر به دلیل عدم اعتماد دن برای سپردن رهبری خانواده به او پی ببریم.
در خانواده های سیسیلی هیچ چیز به اندازه ایجاد امنیت در خانواده اهمیت ندارد. زن سیسیلی هیچ گاه اجازه نمی یابد در امور مردانه خانواده دخالت کند. اما برای زن سیسیلی یک حاشیه امنیت همیشگی وجود دارد و آن راحت بودن خیال او از امنیتی است که در کنار یک مرد سیسیلی احساس میکند.
زن سیسیلی تربیت کننده فرزندانیست که قرار است در ادامه جایگاه سرپرست خانواده را پر کنند و از خانواده حمایت کنند و این تربیت باید بر اساس تمام باورهایی باشد که یک خانواده سیسیلی بر مبنای آن بنا شده است.
سانتینو به طور مشخص با دختر دیگری در ارتباط است. رفتار سانتینو در برابر چشمان همسرش عملا این امنیت را در ذهن ساندرا, همسر سانتینو به خطر میاندازد. او به رفتار سانتینو اعتراض میکند, اما اعتراضش هم باید در چهار چوبی خاص صورت بگیرد. او نمیتواند به سانتینو بتازد و ماجرا را در حد گفتن یک جمله تحریک آمیز جمع و جور میکند. نقش زنان در داستان پدر خوانده به خوبی در همین صحنه مشخص است.
در یکی دیگر از پرداختهای فوق العاده ابتدای داستان شاهد شنیدن کلماتی از همان راننده پیتر کلمنزا هستیم. پولی گاتو به عنوان کسی که در ادامه راه منشا اتفاقات مهمی خواهد شد در این جا بیشتر به ما معرفی میشود. او نمیتواند در برابر هدایای نقدی که به دختر دن کورلیونه اهدا میشود واکنشی نداشته باشد. در این صحنه به خوبی میشود طمع را در چهره پولی گاتو مشاهده کرد و حس کرد که این آدم ممکن است در برابر پول وسوسه شود و دست به اقدامات خطرناکی بزند. کما این که در ادامه داستان نیز شاهد چنین رفتاری از او خواهیم بود.
دن امیلیو بارزینی از رهبران مافیایی دعوت شده به مراسم است. او که توسط پدرخوانده مورد استقبال قرار میگیرد, به بخشی میرود که برای اعضای کوزانوسترا (مسئله ما- موضوع ما) در نظر گرفته شده است. این جا محلیست کاملا حفاظت شده و امن برای افراد مافیا. به همین دلیل، زمانی که یک عکاس سعی در تصویر برداری از این اجتماع روسای مافیا دارد, دن بارزینی واکنش نشان میدهد و عکس مورد نظر را از بین میبرد.
خبرنگاران بنا به کارشان در صدد هستند تا از این گونه اجلاسها که میان رهبران مافیا برگذار میشود عکس بگیرند و البته اعضای سازمان هم در برابر این مسئله واکنش نشان میدهند.
واکنش سانتینو در برابر پلیس و عکاسان یکی از همین نوع واکنشهاست. او در برابر پلیس واکنش نشان میدهد, پلیسی که برای این کار حکم دارد. سانی عصبانیتش را بر سر یک عکاس خالی میکند و دوربین او را میشکند.
سانتینو پول دوربین شکسته را در برابر عکاس می اندازد. اما بیننده در همین صحنه متوجه خشونت ذاتی او میشود و این که گاهی اوقات از کنترل رفتار خویش حتی در برابر پلیس هم عاجز است.
واکنش محافظان سانتینو در این میان نیز جالب توجه است. پولی گاتو و پیتر کلمنزا لحظه ای از سانتینو جدا نمیشوند و در تمام مراحل این حرکت سانتینو او را همراهی میکنند.
دومین درخواست از پدرخوانده در پی رسم سنتی سیسیلی (اجابت کردن درخواستهای آشنایان و نزدیکان در روز عروسی توسط پدر عروس) از طرف نازورینو نانوا مطرح میشود.
بر خلاف زمان حضور آمریگو بوناسه را, این بار چهره پدرخوانده را از ابتدا گشاده میبینیم و مشخص است که دن کورلیونه با نازورینو یک نوع حس دوستی دارد. نازارینو کاری را از پدرخوانده می خواهد که در آن زمان برای انجامش نیاز به افراد سنای آمریکا بود. پدرخوانده در میان صحبتهای نازورینو پی به اصل ماجرا میبرد.
انزو به دختر نازورینو علاقمند است, اما در پایان جنگ میخواهند او را به ایتالیا بازگردانند و نگاه داشتن انزو در آمریکا کاریست خارج از عهده نازورینو. پدرخوانده میتواند برای دوستانش اینچنین موثر واقع شود. دن کورلیونه این درخواست را نیز انجام خواهد داد و شوق نازورینو را از این موفقیت حدی نیست.
(همان طور که گفته شد. درآمد حاصل از دوران ممنوعیت الکل و قدرتی که مافیای سیسیلی تبار ایالات متحده به دست آورد باعث شد تا بتواند مردان سیاست آن روز آمریکا را بخرد و در زمان لازم از آنها استفاده کند. پدرخوانده به عنوان مرد برگزیده جهان مادون, دارای ارتباطات وسیع با اهالی سیاست و کسانیست که سر رشته ها را در ایالات متحده به دست دارند. همین قدرت پدرخوانده است که او را با اختلافی زیاد در راس هرم قدرت سندیکای ملی مافیای آمریکا قرار داده است. همین ارتباطات، اسبابی است برای ادامه داستان به شکلی که خواهیم دید.)
مایکل فرزند کوچک پدرخوانده به همراه دوست دخترش کی آدامز وارد مجلس عروسی میشود. شخصیت مایکل با بازی به یاد ماندنی آل پاچینو اسطوره زنده سینما, یکی از به یاد ماندنی ترین نقشهای تاریخ سینماست. داستان پدرخوانده بر محور شخصیت مایکل و دن کورلیونه شکل گرفته است و البته میدانیم که ادامه داستان همواره بر مبنای حضور مایکل در داستان ادامه پیدا میکند.
مایکل همان طور که توضیح داده شد دانشجوی ریاضیات بود. اما با شروع جنگ بر خلاف خواست پدر به جنگ رفت و حتی موفق به کسب مدال افتخار شد. مایکل بیش از دو برادر دیگرش به زبان سیسیلی آشناست, او کاملا خونسرد و کم حرف است. نگاهی نافذ و جذاب دارد و در عمق نگاهش نمیتوان به نوع فکر او پی برد. او ذاتــا یک سیسیلی است. چیزی که در وجود برادران دیگرش نمیتوان دید. سانتینو کاملا آمریکایی رشد کرده و فردریکو کاملا گوشه گیر و منفعل است. از طرفی بر خلاف دو پسر دیگر, مایکل مرد خانواده نیست و یک مافیوزی محسوب نمیشود. او تنها فرد تحصیل کرده خانواده به غیر از تام هیگن است. داستان در ادامه به ما نشان میدهد که پدرخوانده قصد دارد از این قابلیت مایکل به عنوان راه خروجی از دنیای غیر قانونی استفاده کند و خانواده را به سمت هر چه قانونی تر شدن پیش ببرد. مایکل با کی آدامز جوان مشغول رقص میشود. نگاه پدرخوانده از پشت پنجره به این فرزند برومندش نشان از علاقه خاص او به مایکل دارد.
زمانی که مایکل و کی آدامز در حال صحبت کردن هستند, داستان ما را با یکی دیگر از شخصیتهای تاثیر گذارش آشنا میکند, شخصیتی که در کتاب پرداخت فوق العاده ای دارد و در فیلم کمتر به آن پرداخته میشود.
پس از ملاقات نازورینو با پدرخوانده متوجه شدیم که ملاقات کننده بعدی شخصیست به نام لوکا براتزی...
لوکا برتزی کیست.
لوکا براتزی شخصیست که در راس خط آتش گروههای نظامی خانواده قرار دارد. او سلاح مخرب پدرخوانده است و ذاتا یک تمام کننده محسوب میشود, او یک پاک کننده و یک تندروست که کاملا تحت کنترل پدرخوانده قرار دارد. او بدون ضعف و بدون زن و فرزند است. لوکا براتزی عضو هیچ کدام از رژیمهای خانواده نیست و فقط با فرمان پدرخوانده است که وارد ماجرایی میشود.
مایکل یکی از روشهای عمل لوکا و شاید نرم ترین آنها را برای کی آدامز تعریف کند. در میان اهالی جهان مادون, نام لوکا براتزی همردیف مرگ و ترس است. ماجرایی نیست که با ورود او به نفع پدرخوانده تمام نشده باشد. اما رفتار او با پدرخوانده خاضعانه است. او برای خوشحال کردن پدرخوانده یک متن از پیش نوشته شده را حفظ کرده و بزرگترین بسته ای را که توانسته است، برای تقدیم کردن به دختر دن کورلیونه تهیه دیده است.
پدر خوانده نیز برای او احترامی عمیق قائل است و او نیز ...
(شخصیت لوکا براتزی در داستان پدرخوانده بر گرفته از شخصیت آبه رلیس و لوئیس لپکه بوچالتر است, افرادی که اسم آنها در میان رهبران رده بالای مافیا ایجاد وحشت میکرد و شاید مجوز 25 هزار دلاری حمل اسلحه توسط لوکا براتزی بیش از هر چیز خاطره مردی را زنده کند که تحت رهبری لاکی لوچیانو 15 سال بزرگترین وحشت را در میان مردان مافیا ایجاد میکرد.)
جشن ادامه پیدا میکند و باز هم شاهد ادامه رفتارهای غیر مسئولانه سانتینو هستیم و میبینیم که ساندرا همسر او کاملا متوجه این رفتارهاست. اما رفتار سانتینو کاملا افراطی به نظر میرسد.
با ورود جانی فانتیـــن مجلس عروسی رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. همه افراد مجلس هیجان زده از حضور این خواننده و بازیگر مشهور هستند. کنستزیا که مجلس عروسی خود را آراسته به حضور یکی از بزرگترین سوپر استارهای هالیوود میبیند سر از پا نمیشناسد و شادی خود را نیز پنهان نمیکند.
(همان طور که گفته شد شخصیت جانی فانتین در داستان پدرخوانده کاملا برگرفته شده از فرانک سیناترا است. سیناترایی که همیشه متهم به این بود که با اعضای رده بالای مافیای سیسیلی نشست و برخواست دارد. البته این برچسبها دور از حقیقت هم نبود. در زمانی که مافیا وارد عرصه کازینو داری شد و کازینو به شغل اول مافیا بدل شد, سیناترا در خیلی از مواقع در کازینوهای مشهوری مانند فلامینگو در کنار افرادی مانند بنجامین سیگل و مایر لانسکی دیده میشد. اما چیزی که بیش از هر چیزی به این شایعات دامن زد ارتباطهای او بود با فرانک کاستلو مشهور به نخست وزیر مافیــا. شکی در این نیست که حضور اشخاصی مانند دین مارتین و فرانک سیناترا سرعت رشد و موفقیت کازینو را زیادتر کرد و همه این موفقیتها باعث رشد بیشتر کسانی میشد که از دهکده متروکی در میان نوادا شهری به نام لاس وگاس ساختند. شهری که تا کنون از منابع اصلی درآمد مافیــا محسوب میشود.)
جانی فانتین شروع به خواندن میکند و همزمان مایکل به شرح داستانی میپردازد که بیش از پیش ما را با نوع رفتار خانواده کورلیونه آشنا میکند.
پیشنهادی که نمیتوان آن را رد کرد!!!
ماجرای پیشنهادی که نمیتوان آنرا رد کرد در این بخش توسط مایکل به کی آدامز توضیح داده میشود. جانی فانتین که در راه موفقیت گام برمیداشته با یک رهبر ارکستر لجوج قرار داد میبندد و زمانی که برای پیشرفت بیشتر میخواهد از رهبر ارکستر جدا شود با مخالفت او بر مبنای قرار دادی که بسته روبرو میشود.
این جاست که پدرخوانده وارد ماجرا میشود و میدانیم که این قرار داد که در ابتدا میتوانست با گرفتن 10 هزار دلار توسط رهبر ارکستر ملغی شود, سرانجام با وارد شدن لوکا براتزی با یک چک هزار دلاری و تهدید اسلحه او لغو میشود.
کی آدامز مبهوت این ماجراست, اما صداقت مایکل در این بخش بسیار ستودنیست. او با بیان شغل خانواده اش, اظهار میکند که راه او از این خانواده جداست. مایکل نمی خواهد از کی آدامز که قصد ازدواج با او را دارد چیزی پوشیده بماند و در عین حال خود را بری از این روش میداند و ما میدانیم که او در این باره کاملا صادق است.
پدرخوانده وارد مجلس عروسی دخترش میشود, او جانی را در بر میگیرد و او را به دفترش میبرد. دن کورلیونه از تام سراغ سانتینو را میگیرد. دلیل این سراغ گیری پدرخوانده از سانتینو اطلاعیست که پدر خوانده از نوع رفتار سانتینو دارد. پدرخوانده میداند که باید در چنین مواقعی مراقبت بیشتری از سانتینو انجام دهد. هرچند که به نظر میرسد سانتینو با استفاده از یک فرصت خود را وارد یک ماجرای خارج از کنترل کرده است.
در بخش دیگری از این شخصیت پردازی ابتدایی، مجددا به سراغ مایکل و کی آدامز میرویم و این بار شاهد ورود فردریکو برادر دیگر خانواده به داستان هستیم.
در مورد فردریکو در بخش معرفی اعضای خانواده صحبت کردم. اینک او را میبینیم که در حالتی غیر طبیعی قرار دارد که در نتیجه نوشیدن زیاد حاصل شده است. در این صحنه به خوبی میتوان فردو را مورد بررسی قرار دارد. در حالی که فردو به عیش و نوش مشغول بوده و سانتینو سر خود را با لوسی منسینی گرم کرده, تنها فرد هوشیار خانواده مایکل به نظر میرسد. مایکل در همین افتتاحیه فردیست که همه کارش بر روی حساب و کنترل شده است. او حتی در کلماتی که به زمان می آورد دقت کافی به خرج میدهد. این دقیقا همان چیزیست که پدرخوانده به خوبی از آن مطلع است.
چهارمین کسی که به ملاقات پدرخوانده میرود کسی نیست جز جانی فانتین. جانی پسرخوانده دن کورلیونه و شخصی است که در طی مراحل مختلف زندگی اش مورد حمایت پدرخوانده قرار داشته و از طرفی هم پدرخوانده علاقه ای خاص به او دارد و از هیچ کاری برایش دریغ نمیکند و نمونه آن را هم در مورد رهبر ارکستر دیدیم.
رفتار پدرخوانده با جانی کاملا پدرانه است و میبینیم که جانی هم کاملا در جایگاه پسری دیگر برای پدرخوانده قرار دارد.
جانی گرفتار یک تهیه کننده و کارگردان مشهور هالیوود شده است که به خاطر مسئله شخصی قصد ندارد به جانی فانتین اجازه بازی در یک فیلم مشهور را بدهد. جانی فانتین نیز نیاز مبرم به حضور در این فیلم دارد تا بتواند با توجه به مشکلی که در صدایش پیش آمده دوباره به صدر ستارگان هالیوود بازگردد. لحن التماس آمیز او حتی پدرخوانده را هم عصبانی میکند به شکلی که مجبور میشود با زدن یک سیلی پدرانه به او, جانی را به خود بیاورد و با درآوردن ادای او فضا را کاملا دچار تغییر کند.
در سویی دیگر تام هیگن به سراغ سانتینو میرود و او را گرفتار با لوسی مینسینی میابد. حتی تام هم نمیتواند از این حرکت بچه گانه سانتینو در برابر دیدگان خانواده های مختلف و در یک مجلس عروسی خنده بر لب نیاورد. سانتینو در مواقعی کاملا عنان اختیار از دستش بیرون میرود و این درست یکی از همان لحظات است.
با بازگشت سانتینو به اتاق پدرخوانده شاهد نمایش گوشه ای دیگر از قوانین ذهنی پدرخوانده هستیم که فردیست خانواده دوست و معتقد به اصول. او مشخصا به جانی, در برابر سانتینو که کاملا خانواده اش را از یاد برده میگوید که مردی که وقت صرف خانواده اش نمیکند مرد واقعی نیست. دن کورلیونه در این جا کاملا اشاره به شرایط نا به سامان سانتینو دارد که بی توجه به خانواده اش وقتش را صرف دختری مانند منسینی میکند که از دختران متجدد خانواده های ایتالیایی به حساب می آید.
پدرخوانده به جانی فانتین قول میدهد که تهیه کننده مشهور هالیوود نقش مورد نظر را در اختیار جانی بگذارد و وقتی که جانی این کار را غیر ممکن میداند با آن پاسخ مشهور پدرخوانده آشنا میشویم .
پیشنهادی بهش میدم که نتونه رد کنه!!!
با خروج جانی, صحبتهای پدرخوانده و تام هیگن وارد مراحل جدیدی میشود. پدرخوانده قصد دارد تا تام را برای صحبت با تهیه کننده هالیوود به کالیفرنیا بفرستد. اما مسئله ای دیگر از سوی تام مطرح میشود. این مسئله به سرنوشت فرد تازه وارد خانوده ارتباط دارد. کارلو ریتزی به عنوان داماد دن کورلیونه پس از این باید در بخشی از خانواده فعالیت کند. اما پدرخوانده قصد ندارد از او در کار مهمی استفاده کند, او باید فقط کاری داشته باشد در حد این که اموراتش بگذرد و بتواند خودی نشان دهد. از دید پدرخوانده کارلو هنوز یک فرد قابل اطمینان نیست, هرچند که توانسته اعتماد دخترش و سانتینو را جلب کند اما هنوز تا مرد خانواده بودن مسیری طولانی در پیش دارد.
ویرجیل سولاتزو رهبر جدید مافیای مواد مخدر نیویورک قصد ملاقات با پدرخوانده را دارد و پدرخوانده این ملاقات را به پس از بازگشت تام از کالیفرنیا موکول میکند. برای این مسئله دلایل بسیاری وجود دارد.
پایان مراسم فرا میرسد و با ورود کیک بزرگ عروسی به مجلس و رقص زیبای پدرخوانده با کنستزیا مراسم عروسی فوق العاده داستان به پایان میرسد. میبینیم که با کامل شدن افراد خانوده پدرخوانده هم درکنار بقیه اعضا که اکنون مایکل و کی آدامز هم به آنها اضافه شده اند عکس میگیرد.
اکنون با تمام شخصیتهای خانواده کورلیونه و خیلی افراد خارج از خانوده آشنا شده ایم, هنر داستان درهمین شخصیت پردازی زیباست که باعث میشود با چشمی بازتر و شناختی کامل از آدمهای داستان به ماجرای پدرخوانده وارد شویم.
اکنون وارد داستانی میشویم که باید گفت بینظیرترین و پیچیده ترین داستان جنایی و تبهکاری قرن بیستم و تاریخ سینماست.
پايـــــان بخش اول تحلـــــيل
با تشكر ويژه از رشنو عزيز بابت ويراستاري اين تحليل.
|
|
نظرات
https://twitter.com/afanasevavivia1
http://sealbra35.uzblog.net/try-rexuiz-first-person-shooter-game-now-for-free-4157805
http://tiedrink88.blogminds.com/free2play-first-person-shooter-rexuiz-fps-4155623
http://locketbrandy23.blogdigy.com/rexuiz-first-person-shooter-free2play-game-3829383
https://twitter.com/vestapugh
https://twitter.com/easychoise
https://twitter.com/savvasazonov1
You have some really great articles and I believe
I would be a good asset. If you ever want to take some of the load off,
I'd absolutely love to write some content for your blog in exchange for a link
back to mine. Please send me an e-mail if interested.
Thank you!
simply go to see this web page everyday since it gives feature contents, thanks
I am going to watch out for brussels. I'll be grateful if you continue this in future.
Many people will be benefited from your writing.
Cheers!
content material is very good :D.
definitely picked up something new from right here.
I did however expertise several technical points using this
site, as I experienced to reload the website many times previous to I could get it to load
correctly. I had been wondering if your web hosting is OK?
Not that I'm complaining, but slow loading instances times
will often affect your placement in google and can damage your quality
score if advertising and marketing with Adwords.
Anyway I am adding this RSS to my e-mail and can look out for much more of your respective exciting content.
Ensure that you update this again soon.
to be actually one thing which I think I might
by no means understand. It sort of feels too complex and very
extensive for me. I'm looking ahead on your subsequent
publish, I'll try to get the grasp of it!
posted at this web page is truly good.
I hope to give something back and help others like you aided me.
فید آر اس اس مربوط به نظرات این مطلب