تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.36- تحليل و بررسي فیلم بیمار انگلیسی (The English Patient)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 11 آبان 1391 08:12
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 6943
|
نام فیلم: بیمار انگلیسی |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
کارگردان :آنتونی مینگلا
تهیهکننده :سال زینتز
نویسنده ها :ایکل اونداتج (داستان)،آنتونی مینگلا
موسیقی :گابریل یارد
فیلمبرداری :جان سیل
موزیک متن: گابریک یارد
تدوین: والتر مارچ
کارگردان هنری: اورلیو کروگنولا |
|
|
بازیگران |
|
|
رالف فاینس
ژولیت بینوش
ویلیام دافو
کریستین اسکات توماس
نوین اندروز |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام، عاشقانه، جنگی
تاریخ انتشار:۶ نوامبر، ۱۹۹۶
درجه نمایش: R
مدت زمان :۱۶۰ دقیقه
توزیعکننده :میراماکس فیلم (Miramax Films)
محصول انگلستان و آمریکا
زبان :انگلیسی،آلمانی،ایتالیایی,عربی
بودجه ساخت : 31میلیون دلار
فروش کل: 231 میلیون دلار
IMDB Rate 7.3 از مجموع 77هزار رای |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم
برنده جایزه اسکار بهترین کارگردان
برنده جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری
برنده جایزه اسکار بهترین تدوین
برنده جایزه اسکار بهترین موسیقی
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن
نامزد ۸ جایزه اسکار |
|
|
تحلیل و بررسی : یحیی رستگاری |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم بیمار انگلیسی |
|
|
تحلیل فیلم بیمار انگلیسی
شاید وقت آن باشد که از خودمان بپرسیم از یک فیلم چه می خواهیم؟! با وجود اینکه هر ثانیه از عمر ما می تواند زمینه ساز موفقیت یا چیزهای دیگری باشد آیا 120 دقیقه ای که جلوی تلویزیون یا در سینماها یا... صرف دیدن فیلمی می کنیم ارزشش را دارد؟!
امروزه اکران فیلم های بسیار بر روی پرده سینماها، خیلی از علاقه مندان به فیلم را به صندلی سینماها می کشاند ولی شاید شوق و جذابیتی که هر نفر قبل از دیدن یک فیلم دارد نسبت به چیزی که در انتها از چهره آنها می شود فهمید بسیار بسیار زیادتر است. به راستی دلیل این امر چیست؟ شاید بهنر باشد ما #####ی برای تماشای فیلم بسازیم! #####ی که فقط علایق ما را نشان خودمان دهد. شاید اولین قدم تقسیم بندی ژانرها و انتخاب بهترین فیلم در آن زمینه باشد.
ژانر عاشقانه که این روزها طرفداران بسیاری دارد هیچ گاه نام فیلم بزرگی همچون بیمار انگلیسی را فراموش نمی کند و نخواهد کرد. بیمار انگلیسی با کارگردانی اسطوره بزرگ سینمای جهان آنتونی مینگلا یکی از ماندگارترین فیلمها در این زمینه می باشد که عنوان عاشقانه ترین فیلم تاریخ سینما را هم یدک می کشد. نامزدی 13 جایزه اسکار و برنده شدن 9 اسکار برای کارگردان 43 ساله، که این سومین ساخت وی است بسیار قابل توجه بود. مینگلا پیش از ساخت بیمار انگلیسی در سال 1997؛ برای فیلم حقیقی، دیوانه وار و عمیق برنده جایزه بفتا شده بود و با توجه به اینکه او در این امر بی تجربه بوده است باید وی را یکی از نوابغ صنعت سینما به حساب آوریم.
داستان فیلم نوشته مایکل اونتاج و به تهیه کنندگی سال زینتر می باشد. مدت زمان فیلم 160 دقیقه می باشد که زمان نسبتا زیادی است ولی با این وجود در طول این مدت ذره ای به بیننده احساس خستگی دست نمی دهد.
بیشتر موضوع این فیلم پیرامون 2 شخصیت اصلی می چرخد که عشق موضوع اصلی موجود میان این دو نفر است. عشقی که به دید بعضی ها ناپاک است و از جهاتی شیرین و دل انگیز!
بقیه افرادی که در این فیلم حضور دارند بیشتر برای کامل کردن و شاخ و برگ دادن به آن هستند؛ مانند بقیه فیلم های عاشقانه!
فیلم از آنجایی شروع می شود که ما شاهد پرواز خلبانی بر فراز کویر هستیم، این تکه از فیلم در ذهن بیننده یک شروع را تجسم می کند که 2 نفر بر فراز کویر در حال پرواز هستند که به اشتباه توسز نیروهای نظامی هدف گلوله قرار می گیرند و کشته می شوند و اینک ادامه داستان به نمایش در می آید که این موضوع کاملا بر عکس است.
با پیدا شدن جسم مردی سوخته توسط صحرانشینان بیننده به موضوع داستان که پیرامون این شخص است می رسد ولی نمی داند این آغاز کار است یا انتهای آن که با گذشتن چند سکانس از فیلم این موضوع کاملا روشن می شود.
در ادامه ما شاهد یک کوپه از قطاری هستیم که از آن به عنوان یک بیمارستان سیار در زمان جنگ استفاده می شده است. پرستار جوانی در این کوپه حضور دارد به نام هانا که در ادامه نقشی همانند یک راوی را بازی می کند و داستان این فیلم به گونه ای از زبان وی گفته می شود. پرستار در قطار با پسری زخمی صحبت می کند به گونه ای که نشان دهد وی به آن بیمار علاقه ای خاص دارد؛ این صحنه از فیلم با شوخی دیگر بیماران به پایان می رسد که ممکن است لبخندی را بر صورت بیننده بنشاند اما این لبخند ادامه ندارد زیرا در صحنه بعد هانا از طریق یکی از سربازان کانادایی در می یابد نامزدش کشته شده است. شاید غمی که در صورت هانا می نشیند به تنهایی این احساس را به بیننده منتقل کند ولی انفجاری که در این صحنه رخ می دهد بیننده را کاملا به صندلی میخکوب می کند.
بعد از آن به صحنه سوال و جواب سربازی از مردی سوخته که در اوایل فیلم او را در حال پرواز دیدیم می رسیم! این مرد که داستان فیلم بر مبنای گذشته وی می گذرد چیزی را به خاطر نمی آورد که به همین دلیل نامش را بیمار انگلیسی می نامند چون هم بیمار است و هم انگلیسی صحبت می کند. شاید دیدن صورت وی برای بینندگان زیاد جالب نباشد چون تمام بدنش سوخته است و ما باید به گریمور این فیلم واقعا آفرین بگوییم که توانسته است به این زیبایی چنین چهره ای را به بیننده نشان دهد.
در ادامه ما شاهد انفجار یکی از ماشین های حامل زخمی های جنگ که از اتفاق دوست بسیار صمیمی هانا نیز در آن قرار دارد هستیم! صحنه ای که واقعا با بهت زدگی هانا همراه است و پس از آن به وضوح می توان اثر یاس و ناامیدی را در چهره هانا مشاهده کرد اول کشته شدن نامزدش و بعد از آن تکه تکه شدن بهترین دوستش جلوی چشمش دست در دست هم می دهد تا هانا مسئولین بیمارستان را قانع کند که به وی اجازه دهند بیمار انگلیسی که چیزی به پایان عمرش نمانده است را در صومعه ای در نزدیکی محل انفجار تا بعد از مرگش پرستاری کند.
با وجود دورافتاده بودن این مکان و نبودن امکانات می شود فهمید که تنها دلیل هانا برای اصرار به این امر ناامیدی وی از ادامه این راه می باشد زیرا کنار آمدن با این مسائل بسیار سخت است.
زندگی در صومعه آغاز می شود؛ هانا خود را وقف مراقبت و پرستاری از بیمار انگلیسی می کند. شبها برای بیمار انگلیسی دفترچه خاطراتی که به همراه او پیدا می کنند را می خواند و خود را مشغول به زندگی روزمره ای که برای خود ساخته است می کند. طی خواندن کتاب خاطرات بیمار ما با فلش بک هایی به گذشته رو به رو می شویم که نمایش دهنده سرگذشت زندگی او می باشد. تقریبا تمامی این فلش بک ها یک صحرا را نشان می دهد که این موضوع ممکن است بیننده را مقداری خسته کند زیرا غیر از شن و ماسه قهوه ای و چند انسان و یکی 2 وسیله نقلیه و هواپیما چیز دیگری برای نمایش وجود ندارد؛ اما چرا این موضوع نتوانسته است موجب خستگی بیننده شود؟ شاید جواب این سوال جذابیت داستانی است که در ورای این صحرای خشک نهفته است.
در این فلش بک ها ما با چند چهره جدید و تاثیرگذار فیلم آشنا می شویم؛ کاترین و شوهرش که کلیفتون نام دارد.
پس از چند فلش بک ما به زمان حال باز می گردیم. در اینجا سر و کله فردی به نام کارواجینو پیدا می شود که با گذشت زمان به هویت بیمار انگلیسی پی می برد. بله، هویت بیمار انگلیسی فاش می شود ولی او خود هنوز این را به خاطر نمی آورد. او یک اشراف زاده مجارستانی با نام کنت آلماسی است که در صحرای لیبی باستان شناسی می کرده است.
در ادامه ما شاهد ورود یک ستوان مین یاب به نام کیپ هستیم که به آن اطرف برای پیدا کردن و خنثی کردن مین آمده است. ورود این اشخاص به فیلم زندگی هانا را تغییر می دهد؛ او عاشق کیپ می شود و موضوع ازدواج خودش با او را به بیمار انگلیسی نیز می گوید.
اما داستان اصلی فیلم چیست؟
داستان اصلی پیرامون دلبستگی بیمار انگلیسی به کاترین که زنی شوهر دار است می چرخد. زمانی که آلماسی (بیمار انگلیسی) در حال اکتشافات باستانی در صحرا بوده است کاترین و همسرش به آن صحرا می آیند و وی در آنجا می فهمد که عاشق کاترین شده است. اما آیا دل بستن به زنی که شوهر دارد یک عشق حقیقی است؟
در صحرا آلماسی زمانی این موضوع را به کاترین نشان می دهد که آن دو طی یک طوفان شن درون ماشین خود محبوس می شوند و کاری جز صحبت کردن با هم ندارند. در ادامه کاترین و آلماسی در قاهره به رابطه خود با یکدیگر به طور مخفی ادامه می دهند تا اینکه کلیفتون متوجه رابطه همسرش با آلماسی که همکار او بوده است می شود؛ اما جالب اینجاست که هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد.
این موضوع می گذرد تا اینکه جنگ دوباره آغاز می شود. کلیفتون، کاترین را به دنبال خود بار دیگر به صحرا می برد و طی یک عمل جنون آمیز و شاید انتقام جویانه هواپیما را به پناهگاه آلماسی که می کوبد.
زمانی بیمار انگلیسی گذشته خود را به خاطر می آورد که در حال بحث کردن با کارواجیو است. کارواجیو که بیمار انگلیسی را می شناسد در صحبت های خود از او می پرسد که چطور از صحرا فرار کرده است و در این لحظه آلماسی گذشته خود را به خاطر می آورد.
به یاد آوردن گذشته آلماسی توسط او یکی از غمگین ترین صحنه های فیلم است که با آهنگی بسیار زیبا همراه می شود.
آلماسی به یاد می آورد که بعد از عمل جنون بار کلیفتون، کاترین به شدت مجروح شده است. او کاترین را به غاری که در آن نزدیکی کشف کرده است می برد و در آنجا او را با مقداری غذا و لباس تنها می گذارد تا به دنبال کمک برود. بعد از 3 روز پیاده روی به یک شهر می رسد اما بعد از اینکه خود را معرفی می کند او را به جای یک جاسوس دستگیر می کنند. در راه بازگشت موفق به فرار از قطار می شود و با فروش مقداری عکس و نقشه به آلمان ها هواپیمایی از آنها می گیرد. او به سمت غار پرواز می کند و خود را به کاترین می رساند که با پیکر بی جان کاترین مواجه می شود. آلماسی، کارترین را داخل هواپیما می گذارد و بر روی بیابان شروع به پرواز می کند. صحنه ای که ما در آغاز فیلم آن را دیدیم. در انتها بعد از اینکه آلماسی گذشته خود را به یاد می آورد از هانا می خواهد که با تزریق بیش از حد مورفین به زندگی او پایان بخشد که هانا هم با توجه به اینکه درد او را احساس می کند آن را می پذیرد و زندگی اش را به پایان می رساند.
و اما به سوالی می رسیم که جواب دادن به آن فقط با درک کامل فیلم ممکن است! آیا دلبستگی آلماسی به کاترین عشقی پاک بود؟ از نظر من آن فقط یک هوس بود. شاید بتوان گفت احساسی که آلماسی به کاترین داشت بسیار عمیق بود چون اگر این چنین نبود او هیچ گاه به دنبال او در صحرا نمی رفت و همراه با جسد او بر فراز بیابانی که در آن با یکدیگر آشنا شده بودند پرواز نمی کرد. اما اگر او معنی واقعی عشق را درک کرده بود به دنبال کاترین که شوهر داشت نمی رفت و باعث مرگ کلیفتون نمی شد.
اما نکته جالب و قابل توجهی که ما شاهد آن هستیم نتیجه ارتباط وی با یک زن شوهردار است. بدن او کاملا سوخته و ذهنش کوچکترین چیزی را به یاد نمی آورد که همین موضوع شاید مکافات عملی است که او مرتکب شده است. این موضوع با توجه به عقاید تمامی جامعه ها و فرهنگ ها مبنی بر منع رابطه با زن شوهر دار بسیار مورد توجه قرار می گیرد.
این فیلم را در کل می توان به 3 قسمت تقسیم کرد:
قسمت اول آشنایی با افراد داستان است.
قسمت دوم به وقوع پیوستن داستان در صحرای لیبی
و قسمت سوم نتیجه گیری از داستان به وسیله بینندگان با توجه به اعمالی است که آلماسی برای کاترین انجام می دهد.
این فیلم از آنجا توانست به این موفقیت برسد که با داستان زیبایی که دارد، ذهن بیننده را برای مدتی به سمت عشق سوق دهد. سمت و سویی که فقط ذره ای فکرکردن در آن می تواند هر انسانی را به سختی درگیر خود سازد.
از نظر من بیمار انگلیسی یک شاهکار بسیار قوی در صنعت سینما است که اگر موضوعاتی از قبیل نمایش بی اندازه تصاویر کویر و پیچیده بودن بسیار زیاد داستان را در نظر نگیریم می توان اقرار کرد شهرت واقعا در خور آن بوده است.
موضوع دیگر که تحسین همگان را به خود معطوف ساخت آهنگسازی فوق العاده آن می باشد که شاید نیمی از موفقیت این فیلم مدیون همین موضوع است.
برخی از دیالگ های به یاد ماندنی فیلم که می تونه خیلی چیز های رو نسبت به دیدگاههای فیلم روشن کنه:
آلماسي: چه وقت خيلي خوشحالي؟
كاترين: الان.
آلماسي: چه وقت خيلي ناراحتي؟
كاترين: الان!
آلماسي: يه بار با يك راهنما همسفر بودم كه قرار بود منو به فايا ببره! اون 9 ساعت تمام بدون اينكه حرفي بزنه كنار من نشست و بعد افق رو نشون داد و گفت: فايا اونجاست! اون روز يه روز خوب بود!
كاترين: تو فكر ميكني تنها كسي هستي كه احساس داره؟
هانا: يه مرد طبقه پايينه. اون برامون تخممرغ آورده. ممكنه اينجا بمونه.
آلماسي: چرا؟ چون ميتونه تخم بذاره؟
هانا: اون كانادائيه.
آلماسي: چرا وقتي آدمهاي هموطن همديگه رو ميبينن دوست دارن با هم باشن؟ وقتي تو توي مونترئال كسي رو در خيابون ميبيني ازش دعوت ميكني كه باهات زندگي كنه؟
كاترين: تو نمياي داخل؟
آلماسي: نه!
كاترين: ميشه لطفاً بياي داخل؟
آلماسي: خانم كليفتون!
كارتين: اين كار رو نكن...
آلماسي: فكر ميكنم كتابم هنوز پيش شماست...
كاراواجيو: توي ايتاليا مرغ هست اما تخم مرغ نيست، توي افريقا تخم مرغ هست اما مرغ پيدا نميشه. كي اينارو از هم جدا كرده؟
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.36 برای بار اول به تاریخ 09-04-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از یحیی رستگاری |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی