|
تحلیل فیلم : ترون "میراث"
با سلام خدمت کاربران گرامی سینماسنتر
با تحلیلی دیگر و این بار از سینمای حال جهان در خدمت شما هستم. این که چه شد که تصمیم گرفتم بر خلاف رویه قبلی دست به تحلیل این اثر سینمائی بزنم داستان پیچیده ای ندارد. ترون فیلمیست که در عین سادگی خیلی خوب حرفش را میزند.
در میان فیلمهای روز کمتر فیلمی را دیدم که از چنین ایده خلاقانه و در عین حال بارها تکرار شده ای استفاده کرده باشد. دیدن این فیلم باعث ایجاد یک حس نشاط در من شد. جالب این بود که قبل از دیدن این فیلم آن را مانند بسیاری از فیلمهای تمام کامپیوتری تصور میکردم که از حجم زیاد جلوه های ویژه، حال بیننده متغیر میشود.
قبل از هر چیز باید ذکر کنم که این فیلم در اصل به صورت سه بعدی تهیه شده است ولی دیدن آن به صورت دو بعدی هم چیزی از ارزشهای مفهومی فیلم کم نمیکند. با این حال موفق به دیدن این فیلم به صورت سه بعدی شدم که بسی لذت بخش بود و البته سر درد آور...
در این تحلیل قصد ندارم صحبت درباره این فیلم را به درازا بکشانم, آنچه دلیل این تحلیل است حس بسیار مثبتی بود که از این فیلم گرفتم که سعی میکنم آن را آنطور که برای من بوده برای شما نیز بنویسم و امیدوارم که در این باره موفق باشم.
دنیای ماشین ها
ترس بشر از نابودی همه چیز به دست ماشینها و به دست کامپیوترها تقریبا از زمانی شروع شد که کامپیوترهای واقعی پا به عرصه وجود گذاشتند. قبل از آن هم در داستانهای فانتزی شاهد آدم آهنی و این طور مسائل بوده ایم, اما به رباتها به شکل آنچنان فراگیری نگاه نمیشد. در دهه هشتاد این ترس خیلی مشخص به سینما راه پیدا کرد و شاید یکی از پیشروترین افراد در این زمینه جیمزکامرون فیلم ساز خلاق هالیوودی بود که اقدام به ساختن فیلم ترمیناتور کرد. با ترمیناتور این ترس به شکل جدی تری پا به میان ایده های تئوریسینهای دنیای فیلمنامه نویسی گذاشت. اما در نهایت آنکسی که این ایده را پخته تر کرد, خود جیمزکامرون بود که با فیلمنامه ترمیناتور 2 توانست این ترس را واقعی تر کند. افرادی که ترمیناتور 2 را دیدند همیشه با خود می اندیشیدند که واقعا آیا این ترسی بیراه است؟
همه میدانستند که گفته های پایان فیلم سارا کانر درباره دلسوزی یک رباط برای انسانها چندان هم بیراه نیست و باید روزگاری منتظر به دست گرفتن اختیار همه چیز توسط کامپیوترها بود و البته فقط زمانبندی آن مشخص نبود. با این حال در سالهای بعد با افزایش قدرت کامپیوترها و در ادامه با ارائه بیش از پیش کامپیوترهای شخصی و آشنا شدن همه مردم با این ابزار ساخته دست بشر که میرفت در مهمترین پروژه های بشری نیز نقش اساسی ایفا کند, این ترس هم وارد مراحل تازه ای شد.
ماتریکس 1999 ساخته برادران واچافسکی اوج این ترس را به نمایش گذاشت, برادران واچافسکی دنیائی را در برابر بیننده قرار دادند که شباهت زیادی به دنیای آینده در ترمیناتور 2 داشت, اما بسیار مخوف تر و البته کاملا در قالب مجاز...
تفاوت دنیای ماتریکس با دنیای ترمیناتور در طرح موضوع نیست, در شکل داستان تفاوت از زمین تا آسمان است. ماتریکس برای انسان دنیایی از بیخبری کامل است که انسان در آن کاملا ابزار دست ماشینهاست. در این دنیا آدمها تنها در ذهن خودشان زنده اند و خوش از این زندگی. دنیای واقعی آنقدر از دست رفته است که دیگر فکر کردن به آن هم برای انسان اسباب آرامشی نیست.
ماتریکس داستان آدمهای محدودی از این دنیای بزرگ است که میدانند چه بلائی سرشان آمده و میلیاردها انسان دیگر که ابزاری برای تولید الکتریسیته برای ماشینها هستند. دنیای تاریک ماتریکس قسمت اول، در قسمت دوم به داستانی حادثه ای تبدیل شد, اما در بخش سوم یک اصل کاملا حقیقی برای بیننده مشخص شد. اگر روزی همه چیز به دست ماشینها افتاد, دیگر به دست آمدن آزادی از این جریان تنها در رویا ممکن خواهد بود. مرگ نئو در پایان انقلاب ماتریکس در این باره کاملا گویا بود.
در دنیای ماتریکس این فقط انسانها بودند که از بین میرفتند, اما کامپیوترها و دنیای مجازی آنها (ماتریکس) تنها نسخه به نسخه ارتقا پیدا میکرد و این منتهی الیه اتفاقی است که در یک دنیای کاملا ماشینی رخ میدهد. دنیائی که در آن فقط ذهن انسانها در یک شبکه بی انتها تنها با آپگرید شدن ورژن نرم افزار کنترل گر، متعالی تر خواهد شد.
در میراث ترون چه میگذرد؟
اگر ترمیناتور و ماتریکس در دنیای حال و آینده سیر میکنند, ترون به گذشته این ماجرا پرداخته است. در دنیای ترون انسانها در حال ادامه دادن به زندگی روزمره شان هستند, همه چیز به صورت عادی در حال پیشرفت است, شرکتهای کامپیوتری در حال ارائه نرم افزارهای جدیدشان هستند و روزگار بر اساس منطق در حال سپری شدن است.
اما ماجرای ترون در جائی در حال شکل گیری است که در دنیا اثری از آن دیده نمیشود. کوین فلین امپراتور بازی های کامپیوتری در سال 1986 ناپدید میشود و با ناپدید شدن او ماجرا در جائی از گذشته پایان میپذیرد, پسر او سم فلین که مانند پدرش نابغه ای در عرصه برنامه نویسی است با از دست دادن پدرش که در واقع همه چیزش است وارد یک مرحله از زندگی ای میشود که باید در مورد فرد ثروتمندی مانند او آنرا افسردگی و بی خیالی نامید. اما معما همچنان بر جای خود باقی است.
کوین فلین چه شده است؟
آلن برادلی شریک و نزدیکترین دوست کوین فلین معتقد است که کوین به دنبال شعار بزرگ زندگی خودش رفته است شعاری که فلین درباره آن کتابی نیز منتشر کرده... "مرزی دیجیتال برای تغییر شرایط انسانها". این شعار همانقدر که فریبنده است, خطرناک نیز هست و در واقع مفهوم واقعی آنرا فقط و فقط خود فلین متوجه شده است. او در سخنرانی در میان گروه بزرگی از مردم میگوید: آنجا دنیای جدیدیست, آنجا آینده ماست, آنجا سرنوشت ماست.
حرفهای فلین کاملا سربسته هستند, اما کوین فلین در صحبتهائی در افتتاحیه فیلم اطلاعات بیشتری را در اختیار ما میگذارد. کوین فلین از دنیایی صحبت میکند که ماورای مرزهای دیجیتالی قرار گرفته, از دنیائی که بر اساس مدارهای کامپیوتری شکل گرفته است, دنیائی که مانند یک بازی کامپیوتری پر است از سفینه ها و موتورسیکلتها، و او به پسرش سم می گوید که توانسته از این مرز دیجیتالی بگذرد و وارد این دنیا شود.
اتفاقی که برای فلین افتاده چیزی خارج از تصور او نبوده است, کوین فلین موفق به نوشتن برنامه ای شده که کاملا مانند یک بازی کامپیوتری دارای کاراکترهای خاص خود است, اما این کاراکترها تا زمانی کاملا در اختیار او قرار دارند که خودش وارد آن برنامه نشده باشد. زمانی که خالق یک برنامه وارد برنامه خود میشود, خود به خود مبدل به بخشی از برنامه نوشته شده توسط خودش میگردد و از آن پس باید بر طبق قواعد برنامه ها رفتار کند.
فضای ترون به این شکل طراحی شده است. دنیائی واقعی در کنار دنیائی دیجیتالی. اما نقطه ارتباطی این دو دنیا در واقع ابزاریست برای تبدیل ژنهای دیجیتال به ژنهای واقعی و برعکس. این دستگاه یک انتقال دهنده دیجیتال است که مانند هزاران اختراع بشر که زمانی غیر قابل تصور بوده و اکنون ساخته شده, غیر موجود است اما غیر قابل تصور نیست. اگر یک لحظه فرض را بر این بگذاریم که واقعا چنین ابزاری وجود دارد, آنوقت باید منتظر اتفاقات عجیبی بود. تبدیل ساختار ژنتیکی انسان به طور تئوریک و تحت یک کامپیوتر به یک ساختار دیجیتالی در حال حاضر هم کاملا ممکن است و امروز میبینیم که از این بررسی ها دانشمندان به نتایج جدیدی درباره انسان و ژنتیک میرسند. حال برنامه ای که توسط یک برنامه نویس خلق شده و آنقدر هوشمند است که خودش دارای خلاقیت میشود اگر دارای ساختار ژنتیک دیجیتالی و قابل تبدیل باشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
کوین فلین در دنیای خود که هیچ کس جز خود و در آینده هم پسرش سم, آنرا ندیده به ایجاد چنین ترکیبی میپردازد. او یک برنامه نویس است که به تکمیل برنامه خود میپردازد و این برنامه آنقدر هوشمند است که خود به خود به بارگذاری های جدید دست میزند. کوین در غالب دو برنامه جامع دست به ساختن دنیاهایی میزند که پیش از این در ماتریکس و ترمیناتور آنها را دیده بودیم. برنامه اول ترون است که کارش حفاظت از دنیای کاربران است, این برنامه قرار است تا مانند یک آنتی ویروس عمل کند و جلوی خروج برنامه ها را از پورتال به دنیای واقعی بگیرد و برنامه جامع تر که قرار است به کنترل این دنیای دیجیتال بپردازد, کلو نام دارد. این برنامه که از ماهیت و تفکرات خلاقانه خود کوین فلین شکل گرفته از جهت پویا بودن برتری قابل توجهی بر ترون دارد و همین برتری بر دیگر برنامه های ساخته شده توسط کوین فلین است که باعث داینامیک شدن و هوشمند شدن او میشود.
هوشمندی دیجیتالی
هوشمند شدن کلو را میتوان با هوشمند شدن اسکای نت در ترمیناتور مقایسه کرد. در آنجا هم از زمان دستیابی به استقلال فکری است که اسکای نت هوشمند میشود و در همان لحظه صددرصد علیه انسان وارد عمل میشود. در ترون این اتفاق رخ میدهد اما تنها هدف انسانی آن خود کوین فلین است, یعنی خالق سیستم. بلافاصله دنیای دیجیتالی و بازی مشهور ترون به دو دنیای بزرگ و کوچک تقسیم میگردد, دنیای اول دنیای Programs و دنیای دوم دنیای Users .
به راحتی میتوان متوجه شد که در این سیستم برنامه ها دشمن کاربران خواهدن شد و این دقیقا اتفاقی است که باعث ناپدید شدن کوین فلین از 1986 تا به زمان حال شده است. بستری که کوین فیلن خلق کرده آنقدر مناسب است که برنامه ها میتوانند در آن رشد پیدا کنند و روز به روز کامل تر شوند و از سوئی نیز برنامه های زائد توسط خود سیستم پاکسازی شوند و همین امر سببی است برای بلوغ هر چه بیشتر سیستم.
اما قبل از خروج برنامه ها بر کاربران, اتفاق جالب دیگری رخ داده است که کوین فلین آنرا معجزه میداند. در دنیایی که او از برنامه ها ساخته موجوداتی ظاهر میشوند که میتوان آنها را حاصل قابلیت خلاقه سیستم ترون نامید و البته همان مناسب بودن بستر. کوین فلین آنها را آسو نام گذاشته و این موجودات آنچنان باهوشند که میتوان آنها را به راحتی با انسان قیاس کرد. از آنجا که آسوها برنامه های نوشته دست کسی نیستند, مانند تک سلولی هائی میمانند که در طول میلیونها سال تکامل پیدا کرده و تبدیل به انسان شده باشند، البته در چهارچوب یک دنیای دیجیتال. طبیعی است که کوین فلین آنها را هدیه خود به دنیای واقعی بداند و البته با اتفاقات بعدی هیچ گاه قدرت به نتیجه رساندن این تئوری را پیدا نمیکند.
از این جا به بعد است که شاهد خروج کلو بر کوین فلین هستیم و برای آخرین بار ترون برای نجات کوین فلین جان دیجیتالی خود را به خطر میاندازد تا مهمترین کاربر شبکه را نجات دهد. آسو ها به دست کلو نابود میشوند و تمام ساخته های کوین فلین با نام کلو مصادره میشود. کوین فلین کشته نمیشود, اما امکان بازگشت را هم از دست میدهد و سالهای سال مجبور به زندگی در انزوا در دنیائی میشود که خود آنرا نوشته است. اما قرار نیست که برنامه های نوشته شده توسط او از خودش هوشمند تر نباشند. کلو اما نمیخواهد محدود به این دنیای دیجیتال بماند. او از کوین فلین شنیده که دنیایی وجود دارد که دیگر محدود به قوانین دیجیتالی نیست, کلو آنقدر خوب برنامه ریزی شده که میل به تعالی در او موج بزند. اکنون این کلو است که انسانها را به مبارزه دعوت کرده و برای شروع نیز اقدام به فراخوانی سم کرده تا بعد از 25 سال بفهمد که چه بلائی بر سر پدرش آمده است. حال سم وظیفه جدیدی پیدا کرده است, او باید به پدرش در جلوگیری از خروج ارتش دیجیتالی کلو که قرار است به زودی واقعی شود, از دنیای ترون کمک کند. منتها کلو هم روشهای خود را دارد و قرار نیست که به راحتی شکست بخورد. او اکنون این توانائی را دارد که با دنیای کاربرها به نزاع بپردازد.
ماجراهای دیگر فیلم کاملا در خدمت بیان همین داستان کلی هستند که در بالا گفته شد. اما ترون در پس این داستان خلاقانه و در عین حال شیرین، همچنان در حال طرح مقوله قدیمی تسلط ماشینها بر آدمهاست, اگر در ماتریکس مامور اسمیت رسما بر شبکه میشورد و مانند یک ویروس عمل میکند, در ترون این کلوست که این وظیفه را به عهده دارد. اما مهمترین پیام فیلم این نیست که قرار است ویروسها بر جان انسانها بیفتند و روزگار انسان را ماشینی کنند. مهمترین پیام در این است که انسان توانائی خلق دارد و میتواند از این خلاقیت در راه به وجود آوردن استفاده کند و نتیجه این خلاقیت ممکن است همیشه بر وفق مرادش نباشد. کلو یک ویروس نیست, او در سکانس نهایی به کوین میگوید که تو قول دادی که ما با هم دنیا را نجات خواهیم داد.
اما کوین فلین خودش هم نمیدانسته که نتیجه کاری که در حال انجام آن است تا این حد دارای متغیرها و اتفاقات پیش بینی نشده است. او پاسخ خیلی از سوالات را نمیداند و این ها همان دلایلی هستند که فلین نمیتوانسته پیش بینی کند. مانند این که نتوانست به وجود آمدن آسوها را پیش بینی کند. کوین فلین در اینجا جمله ای زیبا به زبان می آورد :
چیزی که همیشه در مورد کمال وجود دارد این است که ناشناخته است...
پایان خالق ...
داستان ترون به همان شیرینی که شاهد دیدن یک بازی کامپیوتری مدرن هستیم خاتمه نمیابد. سازندگان میبایست که تاوان مشخصی را برای چنین خالقی در نظر بگیرند. در نظر داشته باشید که کورا که یکی از تنها بازمانده های آسوهاست کوین فلین را کاملا خالق خودش میداند و این تصور او مانند ارتباط یک برنامه با یک برنامه نویس نیست, بلکه کورا مانند یک انسان است که این توانائی را یافته تا با خالق خویش زندگی کند. هر چند که تکامل برنامه ذهنی خالق، اسباب ایجاد این مخلوق شده است, اما کوین فلین در واقع برای به وجود آمدن آسوها هیچ برنامه خاصی نداشته است و همین مسئله جریان خلقت اسوها را شگفت انگیزتر میکند.
برنامه ریزی کلو برای ورود به دنیای واقعی و فعالیتهای کوین فلین و کورا و سم در نهایت به یک فینال 5 نفره میرسد که در یک سوی آن کوین, سم و کورا قرار دارند و در سوی دیگر کلو و البته ترون که مشخص میشود توسط کلو در زمان فداکاری برای نجات کوین فلین نابود نشده است.
با این که ترون تا آخرین لحظات به کلو وفادار است اما او برنامه ایست که در نهایت برای حفاظت از کاربران به وجود آمده و در نهایت هم جان بر سر همین هدف میگذارد. ولی باز هم نمیتواند باعث نابودی کلو شود. در نزدیکی پرتال و در جائی که درست یک گام به خروج کوین از دنیای دیجیتالی نمانده, کلو دوباره مانند سدی بر سر راه او می ایستد و اینجا دقیقا جائیست که برنامه نویس یا خالق باید جانش را بر سر حیات و ممات دنیای واقعی به دست برنامه هائی که به زودی ماهیت انسانی خواهند یافت بگذارد.
در پایان ماجرائی شگفت انگیر شکل میگیرد. کوین فلین در دنیای دیجیتال با استفاده از آخرین نیروی خود کلو را نابود میکند و کورا که تنها نماینده بازمانده از آسوهاست به همراه سم به دنیای واقعی میروند تا ایده های کوین فلین درباره امکان حضور یک برنامه کامپیوتری به شکل یک انسان در دنیای واقعی شکلی حقیقی بیابد.
سم تصمیم میگیرد که کنترل شرکت پدرش را بر عهده بگیرد و اکنون یک موجود کاملا جالب نیز در کنار اوست و او کسی نیست جز کورا که اکنون ماهیت انسانی یافته است. سم چاره ای ندارد جز این که به آلن برادلی شریک سابق پدرش بگوید که تمام فرضیه های او درباره ناپدید شدن پدرش درست بوده است و واقعا هم درست بود.
برآینـــــد...
ماجرای ترون حکایت از ورود ناباورانه انسان به دنیای دیجیتال دارد, دنیائی که از کودکی همه افرادی که با آن سرکار داشته اند آرزو کرده اند که بتوانند به میان شخصیتهای رویائی دنیای بازی های دیجیتالی بروند. ترون به داستان زندگی کسی میپردازد که همه چیزش از دنیای واقعی به دنیای دیجیتال انتقال پیدا میکند و این انتقال مسیریست که در نهایت به نابودی او می انجامد, اما در خلال همین نوع زندگی او مبدل به یک خالق برای این دنیای دیجیتالی میشود و این خلقت از بابت ایجاد ماهیت کارکترهای این دنیا نیست, بلکه از بابت توانائی ای است که از انتقال آنها به دنیای واقعی کسب میکند. کوین فلین تلاش فراوانی میکند تا ببیند آیا تماس دو دنیای دیجیتال و واقعی میتواند همچنان منطقی پیش برود یا خیر... اما پاسخ بسیار تلخ است. همچنان که در ماتریکس و ترمیناتور بود.
دنیای دیجیتال تا زمانی در زندگی ما موثر است و تا زمانی دوست داشتنی خواهد بود که ما بر آن کنترل داریم. به محض این که این دنیا مستقل و هوشمند شود, از آنجا که طرز تفکری شبیه به خود انسان دارد به سرعت به سراغ استقلال خواهد رفت و این استقلال به مفهوم پایان کار انسان است. کوین فلین زمانی که متوجه این اتفاق میشود تصمیم به فدا کردن خود برای حفظ دنیائی میگیرد که عنقریب به دست برنامه های دیجیتالی تغییرات گسترده ای خواهد یافت.
تفاوت بزرگ ماتریکس و ترمیناتور با ترون در این است که ترون کل این دنیا را در فضای مجازی بازسازی میکند, فضائی که روز به روز میرود تا بیشتر به حقیقت زندگی مردم مبدل شود. روز به روز سیمولاتورهای جدیدی ساخته میشود که با آنها انسان در فضای دیجیتالی قرار گیرد. تمام بازی های کامپیوتری در حال پیشرفت به سوی هر چه واقعی تر شدن هستند, دنیای دیجیتال در حال تسخیر زندگی روزمره مردم است و فیلمهای سینمائی هر چه بیشتر در این دنیای مجازی غرق میشوند و تقریبا در حال حاضر ساده ترین فیلمهای شرکت کننده در جشنواره های سینمائی نیز بدون وجود کامپیوترها و خدمات دیجیتالی, امکان ساخته شدن پیدا نمیکنند. به طور مرتب نویسندگان در حال هشدار برای جلوگیری ورود به چنین عالمی هستند. فیلمهای دیگری نظیر هوش مصنوعی و من روبات هستم ما را به طور جدی از این خطر آگاه میسازند, از روزی که برای زنده بودنمان باید دست به دامان یک ربات باشیم. تکنولوژی دیجیتال آنچنان با زندگی ما پیوند خورده که یک دم بدون آن نمیتوانیم زندگی کنیم.
به طور روزانه بیش از هفت یا هشت ساعت از وقت مفیدمان پای کامپیوترها میگذرد و در دیگر مواقع هم در حال استفاده از تجهیزات دیجیتالی هستیم که بدون آنها حتی به همدیگر سلام هم نمیتوانیم بکنیم. موبایل ها, ابزارهای دیجیتال خانگی, ماهواره ها و اتوموبیلها همه و همه بدون امکانات دیجیتال بی معنی هستند. به زودی روزی فرا میرسد که تصمیم بگیریم که سرنوشتمان را به دست برنامه ها بسپریم و بگذاریم که آنها روزانه ما را مدیریت کنند و یک روز...
سم فلین قهرمان داستان ترون که مدت کوتاهی را در این دنیا میگذراند, خیلی سریع متوجه میشود که مسیری که شرکت بزرگ پدرش "انکام" و رویای پدرش "ترون" ادامه میدهند سریعتر از آنچه به نظر میرسد اسباب نابودی کل چیزهائی میشود که تاکنون وجود داشته است. راه حل سم, خاموش کردن سرورهای ترون است تا با خاموش شدن آنها پدرش و رویای او برای همیشه خاموش شود. اما یادگاری پدرش از این به بعد مرتب در کنار اوست, کورا که اکنون دیگر ماهیتی انسانی یافته مانند آینه تمام نما از دنیائی است که هر آن ممکن است در جائی دیگر از دنیا و توسط برنامه نویس دیگری شکل بگیرد.
با این که ممکن است ایده تبدیل ژنتیکی کاراکتر انسانی به کاراکتر دیجیتالی خیلی دور از ذهن باشد، اما چیزهائی پیچیده تر از این هم در 50 سال گذشته محقق شده اند, پس چه تعجبی دارد که با این سرعتی که در حال همراه شدن با دنیای دیجیتال هستیم در سالهای آینده انتقال دیجیتالی و تله پورت شدن به دنیایی کاملا مجازی دور از دسترس بشر باشد؟
آنچه که در ترون با آن روبرو هستیم, یک فضای مجازی قابل کنترل است, اما همین فضای قابل کنترل در انتها میرود که به یک دنیای غیر قابل کنترل مبدل شود و فاجعه به بار بیاورد, کلو و ترون برنامه هائی هستند که بر اساس شخصیت های کوین فلین و آلن برادلی ساخته شده اند و رفتارشان هم کاملا شبیه به این دو شخصیت فیلم است. کلو تمام نشدنی و به دنبال بالغ تر شدن و هوشمند تر شدن و ترون فداکار و در موقع لازم از جان گذشته است. اما آنچه در این داستان مشخص است, میراث ترون بیش از آنکه داستان ترونها باشد داستان کلوهاست و عاقبت باید با این حقیقت تلخ کنار بیائیم که روزی به راحتی آب خوردن همه چیز از دستمان بیرون خواهد شد و آن روز باید خیلی سهل انگار بود که فکر کرد فردی مثل ترون به کمک ما خواهد آمد.
در پایان داستان بهترین راه، خاموش کردن همیشگی ترون است و البته این بار سم فلین رسالتی بزرگتر دارد, اول نگهداری از یادگار پدرش که همیشه مانند زنگ خطری کنار او خواهد بود و دیگر این که برای همیشه کنترل شرکت پدرش "انکام" را به دست بگیرد تا از هر نوع احتمالی برای باز آفرینی چنین سیستمی جلوگیری شود. آنچه در پایان لذت بخش است آشنائی کورا با دنیای واقعیست و حس گرمابخش خورشید و استنشاق هوا ...
در این زمان است که باید فکر کرد, آیا واقعا در این فیلم کوین فلین توانست موجودی با مشخصات انسانی خلق کند؟
پاسخ این سوال را باید به آینده واگذاشت, به زمانی که خیلی دور نیست.
از حیث فنی ترون فیلمیست خوش ساخت و با روندی سریع و البته بی نقص هم نیست. صحنه های دلقک بازی زئون با بازی مایکل شین کلا از تحمل بیننده خارج است, صحنه های پایانی هم در زمان خروج سم و کورا از پورتال زیاد طولانی شده ولی قابل قبول است.
بازی جف بریج مانند همیشه خوب و جذاب است, اما باری گارانت هدلاند میتوانست خیلی بهتر از این باشد, از طرف دیگر بازی اولیویا واید در این فیلم به عنوان یک برنامه زنده خوب و یکدست به نظر میرسد. اولیویا واید هم در نقش یک برنامه و هم در نقش یک موجود زنده قابل قبول است و نوید یک بازیگر خوب را میدهد.
جلوه های ویژه فیلم از همه نظر فوق العاده هستند, اما اوج کار جلوه های ویژه فیلم در دو سکانس مسابقه ترون و مسابقه موتورهای نوریست. ایده دیسک نوری در این فیلم بسیار خلاقانه بوده و میبینیم که بخشی از فیلم در این باره صرف شده اما مسابقه موتورهای نوری یکی از سکانسهای زیبای فیلم محسوب میشود که شاید اگر با بازی های آن دوران آشنا باشید, خیلی دلتان بخواهد که در چنین فضائی قرار بگیرید. موسیقی فیلم سرشار است از تم های تند و چسبیده به فیلم, به شکلی که تک تک صحنه های فیلم با این موسیقی ها به خاطر دوستداران خواهد ماند. ترکیب عناصر ریز و درشت در این فیلم سبب به وجود آمدن اثری خوب در ژانر تخیلی شده اند. قدر مسلم کسانی که این فیلم را نمیبینند یک اثر خوب علمی تخیلی را از دست میدهند.
امیدوارم که این تحلیل رضایت خوانندگان عزیز را جلب کرده باشد.
نهم فروردین یکهزار و سیصد نود
فرخ فرمان
|
|
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی