نام فیلــــــــــــــم : تروا (TROY) | ||
اطلاعات فیلم | ||
تهیه کننده : ولفگانگ پترسن و کولین ویلسون کارگردان : ولفگانگ پترسن نویسنده : دیوید بینیوف موزیک متن : جیمز هورنر تدوین : پیتر هونس فیلم بردار: راجر پرات ژانر: تاریخی . درام تاریخ نمایش: 14 می 2004 بودجه ساخت فیلم : 175 میلیون دلار فروش فیلم : 500 میلیون دلار |
||
بازیگران | ||
براد پیت : اشیل اریک بانا : هکتور ارلاندو بلوم : پاریس برایام کوکس: آگاممنون دیان کروگر : هلن شون بین : ادیسه |
||
اطلاعات دیگر | ||
ژانر: اکشن، هیجان انگیز، درام تاریخ نمایش: 13 می 2004 آلمان درجه نمایش: R زمان نمایش: نسخه سینمائی 163 دقیقه - نسخه کات کارگردان 189 دقیقه - نسخه کات کارگردان 196 دقیقه محصول کشورهای : ایالات متحده، انگلستان، مالت بودجه ساخت: 175 میلیون دلار فروش کل: 497 میلیون دلار 7 IMDB Rate از بین 129094 رای |
||
افتخارات و جوایز | ||
نامزد اسکار برای بهترین طراح لباس و صحنه برای باب رینگوود در سال 2004 نامزدی در20 بخش مختلف در جشنواره های مختلف و برنده شدن 3 جایزه از این 20 بخش به خوس جایزه بهترین موزیک متن |
||
تحلیل و بررسي از: سروش ممدوحی |
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. | ||
|
||
تحلیل فیلم تروا | ||
تحلیــــل فیلــــم
جنگ تروا
جنگ تروا: Trojan War) سدهٔ ۱۲ یا ۱۳ یا ۱۴ پیش از میلاد) یکی از بزرگترین جنگها در اسطورهشناسی یونان است. نبرد بین مردم آخایی و کوچنشینهای یونانی تروآ از این روی رخ داد که پاریس فرزند پریام شاه تروآ که مهمان منلوس شاه اسپارت بود هلن همسر وی را ربود و با خود به تروآ برد.
مهمترین منابع مربوط به این جنگ دو اثر منظوم ایلیاد و ادیسه میباشد که منسوب به هومر هستند که در ۹ تا ۶ سده پیش از میلاد سروده شدهاند.بخشهای دیگر داستان امروز تنها در نمایشهای بازمانده از یونان باستان به صورت ناقص یافت میشود. همچنین پیآمدهای این جنگ ۱۰ ساله هم بخش مهمی از ادبیات کلاسیک را به خود اختصاص دادهاند. شاید دوست داشتنی ترین شخصیت داستان به راستی آشیل و هکتور بودند.
اسب تروا :
یونانیان پس از ده سال محاصره تروا نتوانستند آن را به تصاحب درآورند. پریلیس، نهاندان پیشگو و به روایتی کالخاس، پیشگوی دیگر (یا شاید اولیس) به آگاممنون پیشنهاد کرد اسبی چوبین بسازد. آگاممنون اپئیوس و پانوپه را مامور انجام این کار کرد. آنان اسبی چوبین و میان تهی ساختند که دمفون، منلاس، اولیس و بسیاری دیگر از جنگجویان در درون آن پنهان شدند. یونانیان این اسب چوبین را در کرانه تروا رها کردند و وانمود کردند که میخواهند به محاصره پایان دهند. اهالی تروا به رایزنی نشستند که حال چه باید کرد. برخی مانند کاساندرا پیشگو، که از سوی ایزدان محکوم بود، کسی حرفش را باور نکند، عقیده داشتند که این اسب یک نیرنگ جنگی است و به هیچ روی نباید آن را به بهانه اهدای آن به ایزدان وارد شهر کرد. لائوکون پیشوای مذهبی نیز بر همین باور بود و حتی نیزه ای به جانب حیوان ساختگی پرتاب کرد تا ثابت کند از آن صدای شیئی میان تهی برمی خیزد. ولی چیزی نگذشت که ماهایی او را خفه کردند و مردم تروا گمان کردند اهانتی به مقدسات روا داشتهاست. بدین ترتیب اسب چوبی را داخل شهر کردند. جنگجویان یونانی از تاریکی شب سود جستند و از شکم اسب بیرون آمدند، دروازه شهر را گشودند و شهر را تصرف کردند.
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینما سنتر منتشر شده است. لذا هرگونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینما سنتر cinemacenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.
داســــــــــــتان فیلـــــــــــــــــــــم :
داستان فیلم با اولین جنگ فیلم آغاز میشود جنگی که برای به دست آوردن سرزمین تسالی توسط یونانی ها بناشد. آگاممنون از پادشاه تسالی میخواهد که جنگ را به روش بزرگان انجام دهند جنگی بین بهترین مبارزان از دو سرزمین یونان و تسالی و هرکسی در این مبارزه برنده شد صاحب تسالی خواهد بود و دیگری باید خاک آن سرزمین را ترک کند. پادشاه تسالی با این درخواست آگاممنون موافقت میکند و بهترین مبارز خود "بوآگریوس " را فرامیخواند و آگاممنون نیز بهترین مبارز خود را فرامیخواند "آشیل". آشیلی که اورا به عنوان پادشاه خود قبول ندارد و درجنگ های او شرکت نمیکند. اشیل در چادر خود به سر میبرد. فردی را برای صدا کردن او به چادر مفرستند واشیل از چادر خود بیرون امده و زره پوشیده و به نبرد میرود. آشیل با یک حرکت شمشیر خود "بوآگریوس" را میکشد و به سپاه تسالی میرود و مبارزان دیگری را به مبارزه فرامیخواند که با حرف پادشاه تسالی واجه میشود که پسرم اسمت چیست؟ آشیل درجواب او میگوید اسمم "آشیل پسر پیلیوس" هستم و پادشاه تسالی نشان و نماد سرزمین تسالی را به آشیل میدهد و از او میخواهد که آن را به پادشاه خود تقدیم کند و درجواب آشیل میگوید او پادشاه من نیست!! در اسپارتا (یونان) جشنی برپاست. جشنی برای صلح بین دو دشمن دیرینه، دو دشمنی که سالیان سال باهم جنگیده اند و اکنون به صلح رسیده اند. صلح بین تروی و اسپارتا(یونان). در این جشن نگاه های عاشقانه ای بین هلن (ملکه اسپارتا) و پاریس رد و بدل میشود که سرانجام میان این دو روابط عاشقانه رخ میدهد و پاریس از هلن میخواهد که با اوبه تروی برود و در بازگشت از جشن هلن را با خود به کشتی مبرد و از سرزمین یونان فراری میدهد. در کشتی پاریس به برادر خود در مورد هلن میگوید و از او میخواهد که از او محافظت کند. هکتور با این تصمیم برادرش مخالفت میکند و از میخواهد هلن را به اسپارتا برگرداند پاریس که عاشق هلن شده است میخواهد هلن را پیش خود نگه دارد و حتی حاضر است برای او بجنگد. هکتور که با کله شقی وعشق پاریس مواجه میشود از سر بی میلی با این خواسته پاریس موافقت میکند و هلن را با خود به تروا میبرد. در سمت دیگر یونانی ها که از دزدیده شدن هلن آگاه شده اند و منلاس همسر هلن که از این کار پاریس و تروییها به خشم امده است به سمت برادر خود پادشاه یونان "آگاممنون" میرود و از او میخواهد که برای برگرداند هلن به او کمک کند و آگاممنون که فردی جاه طلب و خودخواه است میبیند که بهترین فرصت برای بدست اوردن تروی پیش آمده است، با این خواسته برادر خود موافقت میکند و جنگ بین تروی و یونان آغاز میشود. آگاممنون با وزیر و پیشگوی خود مشورت میکند. او به آگاممنون میگوید کسی تا به حال در مقابل تروی ها به پیروزی نرسیده آنها بهترین فرمانده را دارند هکتور. آگاممنون که جاه طلبی و خواستاری تروی چشمانش را گرفته با این حرف او به مقابله می ایستد. پیشگوی آگاممنون به او میگوید تو باید آشیل و افراد او را با خود ببری چون او بهترین است و هیچ خواسته ای ندارد بجز این که او برای تو نمیجنگد و برای خود میجنگد. فرمانده هایی برای اوردن آشیل به سمت او میفرستند. آشیل در کوهستان در حال آموزش به "پاتریکلوس" پسر عموی خود میباشد. اودیسه که به دیدار اشیل رفته است از او میخواهد که در جنگ با تروی به او و آگاممنون بپیوندد و به او میگوید این جنگ در تاریخ ماندگار خواهد شد و سالیان سال از این جنگ و افرادی که در این جنگ شرکت کرده اند نام خواهند برد. اودیسه به آشیل میگوید ما بزرگترین سپاهی را که در تمام دوران دیده شده است، به تروی خواهیم فرستاد. هزاران کشتی و هزاران افراد و مبارزانی که برای فتح تروی به آنجا خواهند رفت. آشیل نزد مادر خود میرود و از او مشورت میخواهد. مادر آشیل به او میگوید من خیلی قبل تر از اینکه به دنیا بیایی میدانستم که انها به سراغ تو خواهند امد و از تو خواهند خواست که با تروی بجنگی. مادر به او میگوید اگر تو اینجا بمانی با زنی ازدواج خواهی کرد بو چه دار خواهی شد و آنها از تو یاد میکنند اما سرانجام اسم تو محو خواهد شد و البته اگر به تروی بروی جاودانگی در انتظار توست تا هزاران سال درباره پیروزی تو داستان ها خواهند نوشت و اسم تو برای همیشه جاویدان خواهد ماند. اشیل سپاه و افراد خود را فرامیخواند و آنها همراه با هزاران کشتی دیگربه سوی تروی رهسپار میشوند. در تروی برای خوش امد گویی به پاریس و هکتور که به خاطر صلح با یونانی ها به اسپارتا رفته بودند جشنی برپااست . پاریس هلن را به پدر خود "پریام" پادشاه تروی معرفی میکند و از او میخواهد که اورا نزد خود نگه دارد و اجازه دهد هلن در تروی بماند. هکتور که همچنان از دست برادر خود عصبی و ناراحت است از پدر خود میخواهد که هلن را به اسپارتا برگرداند و نگذارد که این صلح بشکند هکتور از این میترسد که جنگی رخ دهد و سرزمین خود را از دست بدهد. پریام پادشاه تروی با این درخواست هکتور مخالفت میکند و به او میگوید من تا کنون پاریس را اینطور مشتاق نیدیده بودم، او تا به حال با دختران زیادی بوده اما او با هلن راحت است من میدانم اگه هلن را برگردانم پاریس نیز با او برخواهد گشت و اورا تنها نمیگذارد. این سرزمین سالیان سال پابرجا بوده است و خواهد بود. من نخواهم گذاشت یونانی ها به این سرزمین دست پیدا کنند . ترویی ها که از حمله یونانی ها آگاه شده اند برای مبارزه با آنها برمیخیزند و برای جلوگیری از ورود آنها به ساحل آماده میشوند و افراد و سربازهای خود را آماده میکنند. جنگ آغاز شده است کشتی های یونانی ها به ساحل نزدیک میشوند اولین کشتی با بادبانهایی سیاه به فرماندهی آشیل است که با 50 نفر از افراد خود به ساحل نزدیک میشوند. آن طرف هکتور که میبیند یونانی ها به ساحل نزدیک شده اند برای مبارزه افرادی را جمع میکند و به سمت ساحل میروند تا برای جلوگیری از ورود یونانی ها به خاک تروی بجنگند . آشیل و مبارزانش به ساحل میرسند و با مقاومت تروایی ها مواجه میشوند آشیل و مبارزانش که مورد حمله کمانداران تروایی قرار گرفته اند زره ای تعبیه میکنند از زره تمام افراد خود وسیله انها به جلو میتازند وبه سوی آنها حمله ور میشوند . آشیل و افرادش که از مبارزانی زبر دست میباشند به کشتن افراد در ساحل و مبارزه با آنها روی می آورند و به انها غلبه میکنند. باقی کشتی ها نیز به ساحل میروند و به مبارزه با افراد تروی به پا میخیزند اشیل که همچنان پیاپی مبارزان تروی را از پیش روی خود بر میدارد به معبد مقدس آنها که در ساحل قرار دارد حمله میکند وآنجارا تصاحب میکند. مبارزان ترویی که میبیننند در مقابل یونانی ها قافیه را خواهند باخت به سمت تروی عقب نشینی میکنند. هکتور وقتی میبیند که معبد آنها توسط یونانی ها تصاحب شده است برای پس گیری آن به انجا حمله میکند که با یک پرتاب نیزه از آشیل مواجه میشود که با دقتی از فاصله ای دورتر به سمت آنها پرتاب میشود. آشیل و افرادش داخل معبد به کمین مینشینند تا هکتور و مبارزان تروی وارد معبد شوند. اشیل با آنها مبارزه میکند و بر آنها پیروز میشوند . آشیل با هکتور مبارزه نمیکند و هکتور از او میپرسد که چرا به اینجا آمدی؟ و در جواب آشیل همان حرف مادرش را میزند: مردم هزاران سال درباره این جنگ صحبت خواهند کرد و نام ها همیشه خواهند ماند. آشیل به هکتور میگوید برو با خانواده ات خداحافظی کن و چیزی بخور فردا در میدان جنگ با هم خواهیم جنگید و به او اجازه میدهد که آنجا را ترک کند. یکی از افراد آشیل از او میپرسد چرا گذاشتی او به این سادگی اینجارا ترک کند که آشیل جواب میدهد: هنوز زود است که پرنس تروی کشته شود. مبارزان یونانی که از شجاعت بی حد و اندازه آشیل و افرادش خوشحال هستند که به راحتی توانستند ساحل تروی را تصاحب کنند با فریادهای آشیل اشیل آشیل از او و افرادش تشکر میکنند . بعد از به دست اوردن ساحل و زدن چادرها یکی از افراد و باوفادارترین دوست آشیل به او میگوید برای تو هدیه ای از معبد به دست اورده ایم که در معبد پناه گرفته بود "برسس" دختر عموی هکتور. برسس از آشیل میپرسد تو از تروی چه میخواهی؟ اشیل درجواب او میگوید هر آنچه مردم میخواهند و کمی بیشتر از آنها. آشیل به برسس میگوید تو نباید بترسی تو تنها تروایی هستی که نباید بترسی. آگاممنون جشنی برای پیروزی بر تروایی ها و تصاحب ساحل تروی برپا کرده است و تمام فرمانده هان را به این جشن فراخوانده است به خصوص آشیل. تمام فرماندهان برای این پیروزی به آگاممنون هدیه هایی میدهند بجز اشیل. چون اشیل آگاممنون را فردی خودخواه میداند و او را به عنوان پادشاه خود قبول ندارد. آشیل به او میگوید میگویند پیروزی بزرگی را به دست اوردی. من نمیدانم تو کجا بودی وقتی افراد من با شجاعت تمام ساحل را مال خود کردند. اگاممنون جواب میدهد اسم پادشاهان همیشه پابرجا خواهد ماند نه سربازها من فردا صبح تروی را تصاحب خواهم کرد و در تمام شهر مجسمه های آگاممنون را خواهم ساخت تا همه بدانند تروی را چه کسی فتح کرد. از چادر آشیل برسس را دزدیده اند و به چادر اگاممنون اورده اند. آشیل مخواهد با جنگیدن برسس را باردیگر مال خود کند که با مقاومت برسس روبرو میشود که میگوید امروز افراد زیادی مرده اند من دیگر نمیخواهم کسی به خاطر من کشته شود، بس کنید. آشیل که از کار آگاممنون بسیار عصبانی است به او میگوید من قبل از مرگم حتما به جسدت نگاه خواهم کرد و خواهم خندید. در قصر پادشاهی تروی برای نبرد با یونانی ها در حال آماده باش هستند. وزیران و کاهنان اعظم در حال دادن نظریه هایی هستند که پاریس از جای خود برمیخیزد و میگوید نمیخواهم کسی به خاطر من کشته شود این جنگ بین دو سرزمین نیست جنگ بین دو مرد است. من برای به دست اوردن هلن با منلاس خواهم جنگید. برنده هلن را با خود خواهد برد و بازنده شب قبل از غروب خورشید در آتش سوزانده میشود. یونانی ها مبارزان و افراد خود را برای حمله به تروی آماده میکنند تا به آن سمت حرکت کنند. مبارزان آشیل پیش او می آیند و میگویند همه آماده نبرد هستند ما نیز آماده شویم؟ آشیل میگوید شما هیچ کاری نمیکنید تا آگاممنون به پای ما بیفتد و از ما خواهش کند تا به آنها بپیوندیم . جنگ در حال شروع است هزاران هزار جنگ جوی ترویی در مقابل هزاران یونانی که برای حمله به شهر تروی و شکستن دروازه ها به پیش آمده اند. فرمانده هان دو جناح به جلو میروند و خواسته های خود را میگویند اگاممنون به هکتور میگوید من اول میخواهم هلن به برادرم برگردانده شود و تروی تحت فرمان من باشد که هروقت خواستم برای من بجنگد هکتور میگوید من الان 50.000 سرباز میبینم که فقط برای طمع یک مرد به این جنگ امده اند. آگاممنون میگوید مراقب حرف زدن باش هکتور لطف من حدی دارد. که پاریس میگوید راه دیگری هست من هلن را دوست دارم و هرگز نخواهم گذاشت کسی به او اسیبی برساند. آگاممنون با این خواسته آنها با اصرار برادر خود که به او گفت بگذار با او بجنگم وقتی او به زمین افتاد تو فرمان جنگ را بده و به تروی حمله کن موافقت میکند و جنگ بین پاریس و منلاس اغاز میشود. پاریس در مبارزه با منلاس شکست تقریبی میخورد و با عقب نشینی به سمت هکتور میرود و هکتور با کشتن منلاس آغازگر جنگ بین یونان وتروی میشود. نبرد با شلیک تیراندازهای تروی و دفاع جانانه تروایی ها که از شهر و سرزمین خود در حال دفاع هستند اغاز میشود نبرد با پیش روی یونانی ها جلو میرود و دفاع و پیروزی تقریبی تروایی ها. تروایی ها با شکستن حمله یونانی ها انها را مجبور به عقب نشینی میکنند و اگاممنون و مبارزانش که تا به حال در جنگی بازنده نبوده اند در مقابل هکتور و تروایی ها مجبور به عقب نشینی میشوند. اولین نبرد بین تروی و یونان با پیروزی و دفاع همه جانبه تروایی ها به پایان میرسد. در چادر آگاممنون بعد از شکست از تروی، آگاممنون با مشاور خود و ادیسه جلسه ای گذاشته است که ادیسه به او میگوید ما باخت سنگینی را متحمل شدیم شاید بهتر باشد برگردیم. برادر تو که کشته شده است و او به خواسته اش که هلن بود نرسیده است اگاممنون در جواب او میگوید، برگردیم؟ من این همه راه نیامده ام که برای هلن بجنگم من تروی را میخواهم. ادیسه به او میگوید اگر تروی را میخواهی باید آشیل را در سپاه خود داشته باشی آشیل به سپاه تو نیرو و عظمت میدهد مشاورآگاممنون نیز با این حرف ادیسه موافقت میکند و میگوید آشیل باید در نبرد باشد. اگاممنون میگوید حتی اگر من با آشیل حرف بزنم و با او آشتی بکنم او باز نیز از من تنفر دارد و نمیخواهد برای من بجنگد او فقط اهداف خودش را میخواهد نه من. ادیسه میگوید من با اشیل حرف میزنم و او را راضی میکنم. اشیل که همچنان از دست آگاممنون بابت دزدیدن برسس ناراحت است بعد از دیدن اینکه برسس توسط سربازان یونانی درحال ازار و اذیت هست به خشم می آید و برسس را از دست آنها گرفته و به چادر خود میبرد. آشیل که شیفته برسس شده است میخواهد به او کمک کند تا از ناراحتی در بیایید. برسس به او میگوید چرا این زندگی را انتخاب کرده ای که بزرگترین جنگجو باشی و با همه جنگ کنی؟ آشیل به او میگوید من انتخاب نکرده ام بلکه اینطور به دنیا امده ام. اشیل به افراد خود دستور میدهد که وسایل را جمع کرده و اماده برگشت به یونان شوند. ادیسه به ملاقات آشیل می آید تا او را راضی کند تا به یونان برنگردند و به خاطر یونان بجنگد. ادیسه به اشیل میگوید اگاممنون ادم خودخواهی است اما وقتی اشتباه میکند آن را قبول دارد. ما میخواهیم آشیل برگردد. یونان به آشیل احتیاج دارد سربازان ما به تو احتیاج دارند آشیل لطفا بمان. پسر عموی اشیل به آشیل میگوید ما برمیگردیم به یونان؟ اشیل میگوید فردا صبح برای رفتن اماده باشید. پاتریکلوس به اشیل میگوید یونانی ها همه در حال مردن هستتند و ما میخواهیم برگردیم؟ ما نمیتوانیم برگردیم. و اشیل به او میگیود همیشه بازنده ای هست و امروز بازنده آگاممنون است. تروایی ها برای پیروزی کامل بر آنها و حمله بر یونانی ها در حال نقشه هستند که با تصمیمی که گرفته میشود بر آن میشوند که شباهنگام بر آنها حمله کرده و آنها را از خاک تروی به بیرون برانند. حمله و مبارزه دوم اغاز میشود با حمله همه جانبه تروایی ها به یونانی هایی که برای حمله اماده نیستند. ادیسه با خوشحالی به طرف دیگر نگاه میکند میبیند که آشیل با افرادش در حال نزدیک شدن به آنهاست این همان چیزی است که ادیسه و تمام مبارزان یونانی میخواهند که آشیل با آنها باشد. حمله آغاز میشود مردها همه کشته میشوند و نبرد اصلی بین آشیل و هکتور روی میدهد نبردی که همه منتظر ان بوده اند نبردی تن به تن بین هکتور و آشیل. آشیل در این نبرد که همگان به آنها خیره شده اند از هکتور شکست میخورد و با زدن کلاه خود خود به کنار توسط هکتور معلوم میشود این آشیل نیست بلکه پسر عموی آشیل "پاتریکلوس" است که زره و کلاه خود او را پوشیده و به نبرد با تروی مبارزان آشیل را رهبری کرده است. هکتور که میبیند اشتباهی پسر عموی جوان آشیل را کشته است از این کار خود ناراحت میشود و دستور عقب نشینی و پایان نبرد در روز دوم نبرد را میدهد و هردو جبهه عقب نشینی میکنند. افراد آشیل که بعد از کشته شدن "پاتریکلوس" بسیار ناراحت هستند به سمت ساحل برمیگدند و بهترین مبارز آنها به سمت چادر آشیل میرود تا غم از دست دادن پاتریکلوس را به او بدهد وقتی آشیل از چادر خود به بیرون میاید با دیدن صحنه این که مبارزانش به جنگ رفته اند خشمگین میشود و به آنها میگوید شما از دستور من سرپیچی کرده اید که آنها میگویند ما فکر کردیم شما هستید که سپاه را رهبری میکنید پاتریکلوس تمام لباس های شما را پوشیده بود و مثل شما راه میرفت و حرف میزد. آشیل که از دست آنها و کشته شدن پسر عموی خود به دست هکتور عصبانی است بر این میشود که انتقام پسر عموی خود را ازهکتور بگیرد. اشیل پسر عموی خود را به اتش میسپارد و بدن او را با اتش میسوزاند و برای نبرد آماده میشود. هکتور که بعد از کشتن پسر عموی آشیل به شدت ناراحت است و ترس تمام وجودش را فرا گرفته است به همسر خود در این مورد میگوید من امروز کسی دیگری را به اشتباه کشته ام و از این کار خود به شدت ناراحت هستم. به احتمال زیاد آشیل برای انتقام به اینجا خواهد امد. او به همسرش راه فراری را نشان میدهد و میگوید اگر من کشته شدم شما افرادی را بردار واز این راه فرار کنید و تروی را ترک کنید. آشیل زره خود را میپوشد و برای انتقام به طرف تروی حرکت میکند و هکتور را به مبارزه می طلبد. نبردی تن به تن بین هکتور و آشیل. هکتور با این خواسته آشیل موافقت میکند و برای مبارزه با او میرود. اشیل خطاب به هکتور با برداشتن کلاهخود میگوید: تو به پسر عموی من شمشیر نشان دادی بدون اینکه بدانی او کیست ببین من اشیل هستم امروز آشیل باتو جنگید نه کس دیگری. اغاز مبارزه تن به تن بین هکتور و اشیل. اشیل با زدن ضرباتی به زره او او را از پای در میاورد و بازدن ضربه نهایی او را به قتل میرساند. این پایانی است بر دوره هکتور. هکتوری که توسط اشیل کشته شد. آشیل با بستن پای هکتور بر ارابه خود اورا به سمت چادر خود میبرد. آشیل به چادر خود برمیگردد و شب در تنهایی و درخلوت خود می نشیند که متوجه میشود فردی وارد چادر او شده است فردی که دست های آشیل را میبوسد او کسی نیست جز "پیریام" پادشاه تروی و پدر هکتور. او از اشیل میخواهد که پسرش را به او برگرداند و آشیل با پیریام موافقت میکند و به او اجازه میدهد که هکتور را با خود ببرد. آشیل به پیریام میگوید در کشور من مراسم کفن و دفن 12 روز طور میکشد در این 12 روز هیچ یونانی به تروی حمله نخواهد کرد و تو میتوانی هکتور را با احترام به خاک و اتش بسپاری. برسس که از دیدن پیریام عموی خود خوشحال شده است به سمت پیریام میرود و آشیل او را آزاد میکند و به او میگوید که تو میتوانی به تروی برگردی و برسس همراه با پیریام و هکتور به تروی برمیگردد. آگاممنون در چادرخود بعد از شنیدن این که آشیلیس چه تعهدی انجام داده است خشمگین میشود و همچنان طمع تروی اورا گرفته است و میخواهد به تروی حمله کند. ادیسه فکری به ذهنش خطور میکند و آن ساخت یک اسب چوبی برای هدیه دادن به تروی و بازگشت به سمت یونان است اما ایا یونانی ها برمیگردند؟؟ تروایی ها بعد از دیدن این که یک اسب چوبی بزرگ در ساحل تروی هست و تمام کشتی ها آنجارا ترک کرده اند خوشحال میشوند یکی میگوید بیایید این اسب را بسوزانیم اما مشاور وکاهن اعظم میگوید این هدیه ای است از طرف خدایان برای پیروزی ما، ما نباید به خدایان توهین کنیم ما این هدیه را قبول کرده و به تروی خواهیم برد. اسب را به داخل شهر میبرند وجشنی برای این پیروزی برپا میکنند و شب هنگام پس از پایان جشن افرادی از یونان از داخل اسب به بیرون می آیند و دروازه ها را باز کرده و تروی را به خون و اتش میکشانند در این بین اشیل که شیفته برسس شده است برای پیدا کردن او و در امان نگه داشتن او دست به کار میشود. آگاممنون پیریام را میکشد و تروی را با خاک یکسان میکند. برسس هم با نیرنگ آگاممنون را میکشد و آشیل برسس را به دست می آورد. او بعد از به دست اوردن برسس توسط پاریس جوان با تیر های پیاپی کشته میشود و این پایانی است بر عصر آشیل جنگجوی جوان وتروی شهر بی دفاع . فیلم با حرفی از آشیل به پایان میرسد: اگر هیچ وقت کسی داستان من را نگفت حداقل بگویند درکنار بزرگان بودم. مردان می ایند و میروند ولی نام ها هرگز نمی میرند، بگذار بگویند من در زمان هکتور رام کننده اسب ها بودم و بگذار بگویند من در زمان آشیل زندگی کرده ام. نتیجه گیری: ماجراي فيلم در 3200 سال پيش از ميلاد مسيح مي گذرد. صلحي که ميان تروي و يونان برپا گشته بسيار زود خدشه دار شده و آتش جنگ ميان اين دو شعلهور مي شود . دليل آن نيز روابط عاشقانه ميان هلن، همسر برادر پادشاه يونان و پاريس شاهزاده تروي است که موجب مي شود شاهزاده در يک توطئه پنهاني با همکاري هلن وي را از يونان به تروي منتقل کند . يونانيان به بهانه باز پس گرفتن هلن و با اتکا به نيروي آکيليس (آشيل) ابر پهلوان نيرومند خود به تروي هجوم مي برند و ... چنانچه گفته شد داستان تروي در بستر چندين و چند ماجراي عاشقانه و حماسي روايت مي شود. اوج روايت هاي حماسي داستان در جنگ تن به تن هکتور (شاهزاده بزرگ تروي و برادر بزرگ پاريس) و آشیل نمايان مي شود . چهره اين دو شخصيت در طول فيلم چهرهاي مثبت، نيرومند و شکست ناپذير ترسيم شده و درگيري و جدال اين دو از جمله سکانسهاي بي نظير فيلم است. مي توان گفت کارگردان در پي آن است تا در تمام طول فيلم مخاطب را در سردرگمي ميان اين دو شخصيت حفظ کند و دست آخر در يک سکانس هيجان انگيز تمام سردرگميهاي مخاطب در همراهي با اين دو شخصيت را يکجا به تماشا بگذارد . صحنه سقوط تروي نيز از ديگر صحنههاي باشکوه و البته تکان دهنده فيلم است. به طور کلي نمي توان گفت کدام بخش از روايت هاي تروي ديگري را تحت تاثير قرار مي دهد. روايت هاي عاشقانه يا روايت هاي حماسي و جنگجويانه . اگرچه روايت هاي حماسي نمود و شکوه برجستهتري در فيلم دارد. و البته روايت هاي عاشقانه بيش از بيش در برانگيختن احساسات و عواطف مخاطب تاثير دارد چنانچه آشیل رويين تن نيز عاقبت جان در راه عشق مي نهد . از بازی زیبای بازیگران این فیلم نیز نباید به راحتی عبور کرد. بازی زیبا و دیدنی براد پیت. ارلاندوبلوم و اریک بانا که هریک به نوبه خود نقش خود را به زیبایی نقش افرینی کردند. |
||
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری | ||
Troy | ||
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.06 برای بار اول به تاریخ 09-09-2010 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. | ||
تحلیل و بررسی از سروش ممدوحی |
فروش ایالات متحده | |
53 $-M | |
فروش جهانی | |
3.4 $-M | |
فروش کلی | |
56.4 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
279 $-M | |
فروش جهانی | |
308 $-M | |
فروش کلی | |
587.8 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
82 $-M | |
فروش جهانی | |
8.7 $-M | |
فروش کلی | |
90.8 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
33.7 $-M | |
فروش جهانی | |
--- $-M | |
فروش کلی | |
33.7 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
72.8 $-M | |
فروش جهانی | |
110 $-M | |
فروش کلی | |
183 $-M | |
این سایت تحت مالکیت مجموعه فرهنگی سینماسنتر میباشد و فعالیت آن مطابق قوانین میباشد، کلیه حقوق مطالب منتشر شده در این مجموعه متعلق به مجموعه فرهنگی سینماسنتر و مشمول قوانین کپی رایت و حفظ حقوق مولفین است. لذا هر گونه کپی برداری بدون قید منبع و نام نویسندگان نقض صریح قوانین کپی رایت محسوب گشته و مشمول مجازاتهای تعریف شده برای این نوع جرم می گردد. برای هر گونه برداشت از مطالب قبلا با مسئولان سایت هماهنگی حاصل نمائید.
ما 89 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
نظرات
فید آر اس اس مربوط به نظرات این مطلب