ترجمه نقدهای منتقدین جهان
Cwr.98- نقد و بررسی فیلم Gangs of New York توسط راجر ایبرت
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 15 فروردين 1392 16:43
-
نوشته شده توسط سروش ممدوحی
-
بازدید: 2528
|
Gangs of New York |
|
گنگسترهای نیویورکی |
|
|
Gangs of New York |
|
اطلاعات فیلم |
تهیه کننده : هاروی وینستین
کارگردان : مارتین اسکورسیزی
نویسنده : جی کوکز
ژانر: درام ، جنایی ،گنگستری ، تاریخی
تاریخ نمایش: 20 دسامبر 2002
فیلمبردار: مایکل بالهوس
موزیک: هاوارد شور
بودجه: 97 میلیون دلار
فروش: 194 میلیون دلار
زمان فیلم: 166 دقیقه
کشور سازنده: امریکا ، ایتالیا
IMDB Rate :7.5 از 10
|
|
بازیگران |
لئوناردو دیکاپریو
دنیل دی لوئیس
کامرون دیاز
لیام نیسون
هنری توماس
گری لوئیس
|
افتخارات و جوایز |
نامزد 10 جایزه اسکار
بهترین بازیگر مرد
بهترین فیلم
بهترین موزیک
بهترین فیلم برداری
و..... |
امتیاز راجر ایبرت از 4ستاره : 3.5 ستاره
|
|
|
منتقد : راجر ایبرت |
|
مترجم : هما Skyfly |
|
«دار و دسته نيويوركيها»ي مارتين اسكورسيزي تصوير تاريخ آمريكا را با خشونت و خونخواري گذشته ما نشان ميدهد. نيويوركي كه او در دهه 1840 و سالهاي جنگ داخلي به تصوير ميكشد، جهنمي ساختگي است كه گروهها با كشتن رقبا براي خود جا باز ميكنند. بريگادها و نيروهاي پليس در خيابانها ميجنگند، مردم به سوي هنرپيشهاي كه نقش آبراهام لينكلن را دارد ميوه پرت ميكنند، اوباش به دنبال سياهپوستها و ايرلنديها هستند و كشتيهاي نيروي دريايي به روي شهر آتش ميگشايند.
فيلم با صحنهاي غيرعادي در دخمهاي آغاز ميشود. يك رهبر ايرلندي - آمريكايي به نام پريست والون (ليام نيسن) براي كارزار آماده ميشود و در واقع وقتي يقهاش را ميگذارد، فكر ميكنيم كه كشيش است و خود را براي مراسم عشاء رباني آماده ميكند. او همراه با پسر جوانش، آمستردام، از ميان راهروهاي جهنمي كه با نور مشعل روشن شده ميگذرد و نيروهاي خودDead Rabbits را قبل از رسيدن به نور روز و جنگ با نيروهاي آمريكايي Nativists، جمع ميكند.
افراد از چاقو، شمشير، سرنيزه، ساطور و چماق استفاده ميكنند. درندهخويي جدال آنها حيواني است. در پايان، زمين پوشيده از اجساد است به اضافه جسد والون كه به دست دشمنش ويليام كاتينگ كه به او بيل قصاب (دانيل دي لوئيس) ميگويند، كشته شده است. اين گروه مشهورترين دسته در شرق مانهاتان است كه در تاريخ آمريكا به ثبت رسيده اما تأكيدي بر آن نشده است. وقتي جدال تمام ميشود آمستردام به پرورشگاهي ميرود كه آن را بازپروري دروازه جهنم مينامند. او را در اوايل دهه 20 سالگياش ميبينيم (با بازي لئوناردو دي كاپريو) كه به همان محله قلمرو بيل برميگردد و برنامهاي براي انتقام پدرش طرحريزي ميكند.
موفقيت واضح فيلم اسكورسيزي به تصوير كشيدن اين تاريخ و مردم آن با شخصيتهاي متناقض ديكنزي است. بيل قصاب با شيوه بيان پرداخته شده، صداي خفه، شيوه عجيب آميختن بيرحمي و فلسفه، يكي از شخصيتهاي اصلي در فيلمهاي امروزي است. اين تابلو پر از شخصيتهاي رنگارنگ ديگر مثل جيببري به نام جني اوردين (كامرون دياز)، موجر يك كلوب به نام مونك (برندان گليسون)، مغازهدار هپي جك (جان سي. رايلي)و شخصيتهاي تاريخي مثل «رئيس» ويليام (جيم برودبنت) رهبر تاماني های فاسد و پي.تي. بارنوم (راجر اشتون- گريفيث) است.
قهرمان اسكورسيزي، آمستردام، همان نقش قهرمانِ ديكنز مثل ديويد كاپرفيلد يا اليور توئيست را دارد. او چشمي است كه ما از دريچه آن ديگران را ميبينيم اما رنگيترين شخصيت روي بوم نيست. آمستردام مثل مردم اطراف خود وحشي، شرور يا نامتعارف نيست و ممكن است خشنتر از دوست دخترش جني، كه مثل نانسي در اليور توئيست به مرد خود وفادار است، نباشد. شخصيت دي كاپريو محوري و تأكيد شده است و با افراد وحشي اطرافش كنتراست دارد.
مطمئناً دي لوئيس در نقش بيل قصاب خوي وحشيگري شديدي دارد كه با شوخطبعي و تحليل متعادلتر ميشود. او مردي ترسناك است، از چاقو براي بالا دادن عينكش و از لاشه خوك براي نشان دادن راههاي كشتن فرد با چاقو استفاده ميكند. بيل در بكارگيري چاقو مهارت هنرمندانهاي دارد و جني را ميترساند. جني هدف او براي پرتاب چاقو است، هم به خاطر نزديك شدن به او براي قتل و هم براي كلمات تصنعي و شوم بيل.
دیاز نقش جني را ايفا ميكند. او زني است كه ابتدا بر استقلال خود به عنوان يك جيببر اصرار دارد. او رتبه بالايي در ميات جنايتكاران دارد و حتي مثل افراد ثروتمند بالاي شهر لباس ميپوشد. اما زماني كه عاشق آمستردام ميشود، لطافت و صداقتش را ثابت ميكند. در يك صحنه عاشقانه آنها زخمهايشان را مقايسه ميكنند و در صحنهاي ديگر او از آمستردام پرستاري ميكند.
فيلم در فلسفه خود درباره دموكراسي آن زمان صراحت دارد. گزارشهاي گردآوري شده از ساخت صحنههاي بزرگ و گران سينسيتا در رم حاكي از آن است كه ساخت اين فيلم مشكل بوده است. بودجه، نامحدود و زمانِ انجام مسئلهساز بوده است.
نتيجه يك كار قابل توجه است، يك تاريخ تجديدنظرخواهانه در رابطه با دموكراسي و جنايت آمريكائي. صحنههاي حيرتانگيزي را در اين فيلم شاهد هستيم، مثلاً در يك صحنه داخل دخمهاي را ميبينيم كه در آن خانوادهها در اتاقهايي قفسه مانند مثل توده انباشته شدهاند. يا درندهخويي Draft Riots كه شهر را نابود ميكند. يادآوري اينكه مردان بزرگ در اتاقهاي آرام، آمريكاي امروزي را نساختهاند و آمريكا در خيابانها با زد و خوردهاي مهاجران و در تنازعي دارويني ساخته شده، آموزنده است.
همه اينها براي اسكورسيزي پيروزي است، اما هنوز نميتوانم تصور كنم كه اين فيلم شماره يك شاهكارهاي او باشد. فيلم خيلي خوبي است اما برترين نيست. اخيراً درباره «رفقای خوب» نوشتهام كه «فيلم سراسيمگي راوي را دارد كه ميداند داستان خوبي براي بازگو كردن دارد». اين موضوع را در اينجا احساس نميكنم. اين داستاني است كه اسكورسيزي بدون دروني كردن كامل، آن را بهصورت فيلم ساخته است . گانگسترها در فيلمهاي قبلي او انگيزه حرص و قدرت داشتند، آنها اتومبيلهاي شيك، كفش و كت و شلوار، شام و زنان زيبا را دوست داشتند. آنها مثل يك شغل آدمكشي ميكردند. شخصيتها در «دار و دسته نيويوركيها» آدم مي كشند چرا كه از اين كار لذت ميبرند و ميخواهند كه بكشند. آنها تشنه خون هستند و انگيزه آنها نفرت است. فكر مي كنم اسكورسيزي قهرمان «رفقای خوب» را دوست داشته است.
این
نقد و ترجمه به قبل از این در
مجله شماره 4
سینماسنتر ارائه شده بود
برای دریافت به این
لینک بروید ...
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی