لحظه ای در تسخیرناپذیران وجود دارد که در آن یکی از اعضای گروه گنگسترها از پاسخ دادن به مامور قانون امتناع می کند. او دقایقی قبل از آن در حالی که سعی داشت محموله هایی از مشروبات الکلی را برای آل کاپون به شیکاگو قاچاق کند، توسط ماموران فدرال در مرز کانادا دستگیر می شود. یکی از رفقای او در تیراندازی هایی که در بیرون کابین صورت گرفته بود، با شلیک گلوله کشته شده بود و او نمی دانست که همکارش مرده است.
شون کانری از اتاق خارج می شود، جسد را بلند می کند، روی دیوار نگهش می دارد و به او می گوید که اگر حرف نزند به او شلیک خواهد کرد. سپس به جسد شلیک کرده و او را رها می کند. بلافاصله در درون کابین، عضو گروه گانگستر تصمیم می گیرد که حرف برند.
این یک لحظه ی ابتکاری و فی البداهه از نوع سریع و خشن، و دارای نوعی انرژیست که در سایر قسمتهای تسخیرناپذیران دیده نمی شود. در اینجا ما شاهد فیلمی راجع به دورانی هستیم که در آن اقدامات قضایی و قانونی بیشتر به نزاع و درگیری های گنگستری شباهت داشت، اما به نظر می رسد که فیلم بیشتر به این دوران علاقه نشان می دهد تا به این درگیری ها. تسخیر ناپذیران دارای طراحی صحنه، گروه، ماشینها، اسلحه ها، و لوکیشن های بزرگ و چشمگیر و تعداد معدودی سکانس مرتبط به دوره منع مشروبات الکلی می باشد، اما فاقد فیلمنامه، نقش آفرینی و یا کارگردانی بزرگی است.
فیلمنامه نوشته دیوید ممت است، نویسنده برنده جایزه پولیتزر؛ اما هر کس دیگری هم می توانست آن را نوشته باشد. اثری از هنر دیوید ممت در این فیلمنامه دیده نمی شود، یعنی آن ریتم در مکالمات که معانی خاصی را در پشت کلمات پنهان می کند. فیلمنامه، علاوه بر این، از نبود یک نقطه نظر خاص در کلیت خود، و در حقیقت از نبود یک کشش دینامیک و پایدار - که در بسیاری از فیلمهای گنگستری دیگر که توسط نویسنده هایی با هوش و ذکاوت کمتر نوشته شده است وجود دارد - رنج می برد. به نظر همه چیز از روی قواعد، همراه با گزافه گویی و از قبل قابل پیش بینی است.
ایفای نقش ها یکی دیگر از نکات ناامید کننده محسوب می شود. ستاره فیلم کوین کاستنر در نقش الیوت نس، مامور پاک فدرال است که پیمانی شخصی برای مبارزه بر علیه دار و دسته کاپون بسته است. کاستنر بسیار مناسب این نقش است، اما هیج ارتباطی بین او و نقش برقرار نمی شود. در واقع نقش چیزی جز عبوس بودن و تغییر ناپذیری در اختیار وی قرار نمی دهد. نه فیلمنامه چیزی به کاستنر می دهد و نه وی چیزی به وجود می آورد. هر گونه پیچش یا گره شخصیتی که بتواند نس را تبدیل به یک شخصیت کند از وی دریغ شده است.
اما بزرگترین عدم موفقیت فیلم در شخصیت آل کاپون با بازی رابرت دنیرو مشهود است. تمامی قسمتهای مربوط به کاپون گویی با قسمتهای دیگر فیلم بی ارتباطند. همچون بخشهای جداگانه ای که در جای جای فیلم قرار گرفته اند. ورود دنیرو در هر نما با موسیقی شکوهمند و دراماتیکی آغاز می شود، سپس با یک حمله رفتاری خاص ادامه پیدا می کند، و در انتها جمله ای خطی از او شنیده می شود و چیزی بیشتر از این وجود ندارد. حتی بارقه ی کم نوری از آنچه که باعث شد او به چنین مرد سرسختی تبدیل شود وجود ندارد، آل کاپونی که آنقدر دارای هوش و ذکاوت سازمانی بود که توانسته بود در چنان سن و سال کمی، صنعتی را پایه گذاری کند و تبدیل به یک میلیونر شود.
بهترین ایفای نقش در این فیلم از آنِ
شون کانری است، یک پلیس امریکو ایرلندی که به عنوان دست راست نس شناخته می شود و به شکل کاملا غیر قابل توضیحی همه جیز را راجع به گروه های مافیایی و تجارت مشروبات الکلی می داند. کانری نوعی المان انسانی را به نقش خود می افزاید. به نظر می رسد که او جدای افسانه تسخیرناپذیران، داری تجربه ای شخصی است و زمانی که در صحنه حضور دارد می توانیم به این باور برسیم که انسانهایی واقعی در دوره منع مشروبات الکلی زندگی می کردند، نه آدمک ها و کاریکاتورها.
نکته مثبت فیلم در قسمتهای ابزاری فیلم است. نماهایی از خیابان لاساله کانیون در شیکاگو (امریکایی ها به علت ساختمان های بزرگ و بلند خیابان لاساله به آن کانیون استریت به معنای خیابان دره مانند می گویند - مترجم) که با ماشین ها و چیزهای دیگر پر شده است، بسیار مجذوب کننده اند. همینطور قسمتهای زیبای بسیار دیگری در فیلم وجود دارد، مانند مرکز استقرار آل کاپون در هتل و دادگاهی که محاکمه وی در آن صورت می گیرد.
اما با این حال استفاده مناسب از ابزار و لوکیشن ها نیز تحت تاثیر رهبری وسواس گونه ی برایان دی پالما قرار می گیرد، وسواس گونه، به این دلیل که دی پالما در بین کارگردانان چابک ترین و پر انرژی ترینشان است. به عنوان مثال نگاه کنید به یکی از صحنه های آغازین فیلم، جایی که نس و گروهش در حال دنبال کردن گروهی از گنگسترها هستند، و نس، خبرنگاری را پیدا می کند که در حال جمع آوری اطلاعات به شکل مخفیانه است. تدوین در این صحنه آنقدر خام دستانه است که متوجه نمی شویم چگونه گنگستر مورد تعقیب متوجه نس و خبرنگار نمی شود. ( و همین خبرنگار در تمام مدت فیلم با گیجی غیر قابل قبولی در اطراف حضور دارد، و به دلایل نامشخصی هر جا که لازم باشد سر و کله اش پیدا می شود.)
تجارت غیرقانونی مشروبات الکلی در دهه سی به خودی خود تبدیل به افسانه شده بود، و در همین زمان بود که کمپانی برادران وارنر آن را تبدیل به صنعتی در فیلمسازی کرد. کارگردانان بارها تلاش کردند که روح تازه ای در این کالبد وارد کنند و آن را از حالت کلیشه ای اش خارج کنند. بهترین نمونه از این دوره همچنان نسخه بدون حذف و اصلی ( uncut : به نسخه ای از فیلم های سینمایی گفته می شود که معمولا دارای صحنه های حذف شده کمتری است، اغلب با سلیقه کارگردان فیلم تدوین شده است، و تهیه کنندگان که بیشتر نمایندگان صاحبان کمپانی ها هستند، در آن دخل و تصرف نکرده اند. این نسخه ها بیشتر مورد توجه منتقدان و مخاطبان خاص سینما قرار می گیرند – مترجم) روزی روزگاری در امریکای سرجیو لئونه است. تسخیرناپذیران دی پالما همانند همان مجموعه تلویزیونی که الهام بخشش بوده، بیشتر بر کلیشه ها استوار است تا ابداعات هنری.
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی