به عقیده خیلیها بینوایان بهترین رمان کشور فرانسه است و بارها از این رمان الهام گرفته شده که بطور مثال میتوان به فیلمها، مینی
سریال های تلویزیونی کشورهای فرانسه و انگلیس و کامیک بوک ها اشاره کرد. اما باید گفت که کتاب درام و حماسی "ویکتور هوگو"، شهرت کنونی خود را به خاطر
تئاتر موزیکالی که در سال 1985 در "وِست اِند" اجرا شد، بدست آورد. با اینکه پروژههای زیادی بر اساس این رمان از دهه 90 کلید خوردهاند، تا کنون تنها سه اثر قابل تقدیر از این رمان ساخته شده. است. در سال 2011 هنگامی که "تام هوپر" فیلم "سخنرانی پادشاه" را ساخت، بینوایان مورد توجه این کارگردان قرار گرفت. حال بیست سال بعد از ساخت اولین نسخه بینوایان، این فیلم دوباره به سینما آمده است.
طرفداران نسخه تئاتری بینوایان نا امید نخواهند شد. با گذشت یک هفته موفق از شروع پخش فیلم، هوپر باز هم اعتبار خود را حفظ کرد. از خیلی جهات فیلم بیشتر حالت اُپرایی دارد تا موزیکال. رقصها و دیالوگهای کمی را در این فیلم شاهدیم. بیشتر دیالوگهای فیلم، شعر و آهنگ است و لوکیشنها هم اغلب نمای نزدیک از چهره خواننده است. "بینوایان" چند سکانس از نسخه تئاتری را حذف کرده، اما تمام سکانسهای اصلی آن را دست نخورده باقی گذاشته و به خوبی آنها را به نمایش درآورده است. ترانه جدیدی در فیلم اجرا شد که یکی از نامزدیهای
اسکار را برایش به ارمغان آورد. از لحاظ بصری "بینوایان" در زمینه طراحی صحنه و لباس عالی کار کرده، که این موضوع درباره رقیب اصلیاش، "لینکلن"، در همین شاخه نیز صدق میکند. هوپر فضای قرن 19 اُم فرانسه را بسیار عالیبه تصویر کشیده و همین تصویرسازیست که باعث شد فیلم از نسخه تئاتری خود فاصله بگیرد. صمیمیت بین اجرای خوانندگان با حضار، موفقیت سینمایی فیلم را به ارمغان آورد. هنگامی که "بینوایان" در سال 1985 در "وِست اِند" اجرا شد، بسیاری از طرفداران "هوگو" وحشت زده شدند. بنا به ضرورت، روایت داستان خلاصه شده بود. همین خلاصه بودن که تا اندازهای نقص محسوب میشد، در این فیلم نیز وجود دارد. داستان از جایی شروع میشود که "ژان والژان" (هیو جکمن)، بعد از 19 سال محکومیت برای دزدیدن یک تکه نان، از زندان آزاد میشود. بعد از اینکه تصمیم میگیرد تا زندگی جدیدی را شروع کند، نام خود را تغییر میدهد که بازرس "ژاورت" (راسل کرو)، که به هر قیمتی سعی در به عدالت رساندن "ژان والژان" دارد تعقیبش نکند.
هشت سال بعد "ژان والژان" یکی از ثروتمندان "مونت فرمیل" و شهردار آن شهر میشود. هنگامی که در شهر است، ریسک افشای هویتش نزد "ژاورت" را برای نجات یک فاحشه به نام "فانتین" (آن هاتاوی) به جان میخرد. "فانتین" بیماریِ لاعلاجی دارد، اما "والژان" قبل از مرگش میپذیرد تا از دختر او "کوزت" (ایزابل آلن) نگهداری کند. هنگامی که "ژاورت" به پیدا کردن "والژان" نزدیک میشود، او باز هم باید ناپدید شود این بار با کوزت که دختر خوانده اوست. یک دهه بعد "کوزت" (آماندا سیفرید) که حالا یک بانوی جوان است، به پاریس بازمیگردد و عاشق یک شورشی به نام "ماریوس" (ادی ردمین) میشود. خوشبختی آنها به سه فاکتور وابسته است : 1. کنجکاویهای "اپونین" (سامانتا بارکز) زن جوانی که عاشق "ماریوس" است. 2. شورش شهر که بوسیله ارتش سرکوب میشود، 3. بدگمانی خود "والژان" از اینکه با ازدواج "کوزت" او را از دست خواهد داد.
اجراها (برای موسیقیهای درون فیلم) هم به خوبی تیزر تبلیغاتی فیلم هستند و حتی ضعیفترین خوانندهها "ساشا بارون کوهن" و "هلنا بوهام کارتر" نیز بیشتر از چیزی که انتظار داشتیم عمل کردند. همه ترانه خودشان را میخوانند و "هوپر" هم ترجیح داد که اجراها از قبل ضبط نشوند، بلکه زنده باشند و بازیگران لبخوانی نکنند. با اینکه دیالوگها در فیلم کم هستند، اما این کمی در فیلم احساس نمیشود. هیچکدام از بازیگران ضعفی ندارند تا نگران جایگزینی خود با دیگر بازیگران مطرح باشند. بازی "مارنی نیکسون" در فیلم ضروری نبود.
دو بازیگر بینوایان شانس برنده شدن
اسکار را دارند. "هیو جکمن" در نقش "ژان والژان"، مرد خوبی که کار های بدی در گذشته انجام داده و اکنون در پی جبران آنهاست. او نقش "والژان" را هم در قالب زندانیای که در ابتدای فیلم دیدیم و هم نقش مردی پا به سن گذاشته به خوبی ایفا نمود. "آن هاتاوی" شانس زیادی برای برنده شدن در رشته "بهترین بازیگر نقش مکمل زن" برای نقش "فانتین" دارد.
نه تنها خوانندگیاش از چیزی که انتظار میرفت بهتر بود، بلکه بازیاش بهترین بازیای بود که تا به حال انجام داده بود. بازی "راسل کرو" نیز در نقش "ژاورت" کاملا ملموس بود. خوانندگیاش در حد معمول بود اما چیزی نبود که کسی بتواند مانند آن را اجرا کند. "آماندا سیفرید" و "ادی ردمین" (بازیگر نقش مکمل مرد در فیلم "هفته من با مرلین") هم خوب ظاهر شدند، البته خوانندگیشان بهتر از بازیگریشان بود. بازیهای ضعیف در این فیلم "کوهن" و "کارتر" در نقشهای "آقا" و "خانوم تناردیه" بودند. صدایشان استاندارد نبود ولی برای نمایش کاراکترهایی منفور کافی بود. دستاندکاران فیلم تمام سعی خودشان را کردهاند تا از تاریخ طویل "بینوایان" در سینما تجلیل کنند.
سایر کاراکترها هم توسط کسانی بازی شدهاند که حداقل یک بار سابقه بازیگری داشتهاند. "هوپر" برخلاف فیلمهای موزیکالی همچون "دختران رویایی (Dreamgirls)"، "شیکاگو" و "نُه (Nine)" عناصر فیلم موزیکال را به نمایش گذاشته است. نتیجه چنین کاری بوجود آوردن اثریست که بدون شک بینندگان را شیفته خود کرده و موفقیت این فصل از سینما را از آن خود مینماید. بیست سال انتظار شاید زمان طولانیای برای دیدن بینوایان باشد، اما کسی هم هست که بگوید که این فیلم ارزش این همه صبر کردن را نداشته است؟
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی