ترجمه نقدهای منتقدین جهان

خب تا حدي هم حق دارند. نمي دانم اين افراد چطور همديگر را پيدا مي كنند اما مطمئناً در يك رده قرار مي گيرند. همه آنها در فيلمنامه اي تحت عنوان «هفت بيمار رواني Seven Psychopaths» نقشي ايفا مي كنند. اين فيلمنامه در دست توسعه نويسنده اي به نام مارتي فارانان Marty Faranan است. در هاليوود «در دست توسعه» يعني اينكه نويسنده فقط يك عنوان در دست دارد. نويسنده و كارگردان آن مارتين مك دوناگ است. اين فيلم يك كمدي آگاهانه است كه مي داند اين فيلم، فيلم است. آيا تا به حال از فيلمي در يك فيلم شنيده ايد؟ بخشي از فيلم براي مارتي اتفاق مي افتد و بخشي از آن در تخيل مارتي و به نظر مي رسد قسمتي از آن در بك مقوله رخ مي دهد و به موضوعي ديگر مي رسد.
سكانس آغازين را با مايكل استالبارگ Michael Stahlbarg و مايكل پيت Michael Pitt در نظر بگيريد كه براساس گفتگويشان افراد موفق در زمينه حرفه خود هستند. يا شايد خيلي حرفه اي نباشند چرا كه اگرچه در فضاي باز هستند اما مردي كه نقاب زده و به سر آنها شليك مي كند را مي پذيرند.
آيا اين موضوع حقيقتاً اتفاق مي افتد؟ آن را براي خود تصور كنيد. بهترين دوست مارتي بيلي بيكل (سم راكول Sam Rockwell) است و اگر نام فاميل او همان نام فاميل قهرمان « Taxi Driver» مارتين اسكورسيزي است حل اين معما را به خود شما مي سپارم. بيلي كه مشتاق كمك به مارتي در فرار از قيد نويسنده است پيشنهاد آگهي محرمانه اي را مي دهد كه از بيماران رواني داوطلب براي مصاحبه دعوت به عمل آيد. تام ويتس در مي زند و خود را به عنوان قاتل زنجيره اي معرفي مي كند كه قادر به كشتن ديگر قاتل هاي زنجيره اي است. فراموش كردم بگويم در حال حاضر لس انجلس يك قاتل زنجيره اي به نام جك (Jack of Diamonds) دارد كه گانگسترها را شكست داده است.
بيلي با مردي به نام هانس (كريستوفر واكن Christopher Walken) كار مي كند. آنها سگ دردهايي هستند كه حيوانات محبوب شهروندان متشخص را مي دزدند . اما وقتي باني Bonny را مي دزدند قرباني اشتباهي را انتخاب مي كنند. باني يك Shih Tzu است كه به فيلم فرصت هاي بيشماري براي بكارگيري كلمات Shih Tzu را مي دهد.
با اين داستان صحنه هاي فيلمنامه مارتي با حضور هري دين استنتون Harry Dean Stanton‌ در نقش يك كلاهبردار انتقامجو با چهره اي سرد تداخل مي يابد. نقطه اوج فيلم در تپه هاي صحرايي بي وسترن B-Western اتفاق مي افتد كه مارتي، بيلي و هانس خود را از چارلي صاحب باني پنهان كرده اند. منطق اين اكشن كه حول پرسش «چه كسي مورد اعتماد است و به چه دليل»، نوعي پيچيدگي در تقارن ظربف مثل «خوب، بد، زشت» است.
اجراي واكن در اينجا غريبي لطيفي دارد، همه هنرپيشه ها خوب هستند و فارل Farell آگاهانه اجازه مي دهد كه نقش آفريني ها در اطراف او باشد. او مثل هر فيلمنامه نويسي- مثلاً تارانتينو كه مك دوناگ در اينجا از او الهام گرفته – اين افراد را خلق مي كند و براي تماشا كنار مي ايستد.                         

ارسال نظر