بیوگرافی فرانسیس فورد کاپولا | ||||
BW.81- Francis Ford Coppola Biography
|
||||
Cinema Center Biography Group |
نام: فرانسیس فورد کاپولا
متولد: 7 آوریل 1939
شغل: کارگردان، تهیه کننده، نویسنده
بیوگرافی مختصر:
فرانسیس فورد کاپولا، کارگردان، تهیه کننده و نویسندهی ایتالیایی- آمریکایی هالیوود، در هفتم آوریل 1939 متولد شد. از او به عنوان یکی از کارگردانان خلاق و تاثیرگذار هالیوود یاد میشود. همچنین کاپولا را یکی از فیلمسازان گروه "هالیوود نو" میدانند. او در اوایل دههی 70 با ایدههای خلاف عرف و مبتکرانهاش، توانست فیلمسازان معاصرخود از جمله مارتین اسکورسیزی، ترنس مالیک، رابرت آلتمن، وودی آلن، ویلیام فردکین، فیلیپ کافمن و جورج لوکاس را به چالش بکشد.
کاپولا در سال 1970 به همراه ادوارد اچ.نورث برای فیلم «پاتون» جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اصلی را دریافت نمود. نبوغ کارگردانیاش در سال 1972 با اکران فیلم پدرخوانده مشخص شد. فیلمی که انقلابی را در ژانر گنگستری به وجود آورد و پیش از اینکهاسکار را برایش ارمغان بیاورد، مورد تحسین منتقدین و مردم قرار گرفت. او برای این فیلم جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین فیلم را دریافت کرد و همچنین نامزد اسکار بهترین کارگردانی شد.
کاپولا با ساخت فیلم پدرخوانده 2 دوباره به جایزهی اسکار بهترین فیلم در سال 1974 دست یافت. جوایز بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نصیب او شد و پس از بیلی وایلدر دومین کارگردانی بود که توانست به سه جایزهی اسکار برای یک فیلم دست یابد.
فیلم «مکالمه» با کارگردانی، نویسندگی و تهیه کنندگی او نیز در همان سال اکران شد و نخل طلای جشنوارهی کن را برایش به ارمغان آورد. در سال 1979 فیلم «اینک آخرالزمان» را اکران کرد. فیلمی که به دلیل ساخت طولانی مدتش، بدنام شده بود اما با این حال به خاطر سکانسهای طبیعی و کاملش مورد تحسین منتقدین قرار گرفت و باعث شد کاپولا دومین نخل طلایش را از جشنوارهی کن دریافت نماید. او یکی از هشت فیلمساز تاریخ این جشنواره است که برندهی دو نخل طلا شده.
با اینکه کارهای کاپولا در دهههای 80 و 90 مورد تحسین قرار گرفت اما او هیچ وقت نتوانست به موفقیتش در دههی 70 دست یابد.
زندگی اولیه:
کاپولا در دیترویت میشیگان متولد شد. پدرش، کارمین کاپولا، فلوت زن گروه ارکستر سمفونی دیترویت بود و مادرش ایتالیا نام داشت. او دومین فرزند از خانوادهی پنج نفرهشان میباشد. برادر بزرگترش، آگوست کاپولا، و خواهر کوچکترش، تالیا شایر، بازیگر است. او در خانوادهای ایتالیایی متولد شد. اجدادش از برنالدای باسیلیکتا به آمریکا مهاجرت نموده بودند. کاپولا در بیمارستان هنری فورد به دنیا آمد و پدر موسیقیدانش نیز در صنایع اتومبیل سازی فعالیت داشت. بنابراین نام میانی او را از هنری فورد برگرفتند. دو سال بعد از تولد کاپولا، پدرش به عنوان فلوت زن اصلی ارکست سمفونی NBC انتخاب شد و به همراه خانوادهاش به نیویورک نقل مکان کرد. جایی که دوران کودکی اش را در آنجا سپری نموده بود.
وی به دلیل بیماری فلج اطفال، مدت زیادی از دوران کودکی خود را بستری بود. همین امر باعث شد تا بتواند تخیل خود را با عروسک خیمه شب بازیش رها سازد. خواندن نمایشنامهی «اتوبوسی برای هوس» در پانزده سالگی علاقه اش را به تئاتر افزایش داد و به دلیل اشتیاق زیادی که نسبت به فیلمهای دستی داشت با دوربین سوپر 8 اش توانست دو فیلم خانگی با نام های «میلیونر ثروتمند» و «کیف گمشده» بسازد. در دوران مدرسه، دانش آموز متوسطی بود اما علاقهی زیادی به تکنولوژی و مهندسی داشت به طوری که دوستانش به او لقب دانشمند را داده بودند. در ابتدا برای حرفهی موسیقی آموزش دید و به دلیل مهارتش در شیپور زنی، به او کمک هزینهی تحصیل در آکادمی نظامی نیویورک تعلق گرفت. کاپولا قبل از فارغالتحصیلیاش از دبیرستان روی هم رفته در 23 مدرسه تحصیل کرد. او در سال 1955 برای تحصیل در رشتهی تئاتر، وارد دانشگاه هافسترا شده و سپس جایزهی کمک هزینهی تحصیلی در نمایشنامهنویسی را دریافت کرد. در حالی که پدرش میخواست او مهندسی بخواند، این جایزه باعث افزایش علاقهی کاپولا برای کارگردانی تئاتر شد. او با دیدن فیلم «اکتبر: ده روزی که دنیا دسته بندی شد» عمیقا تحت تاثیر قرار گرفت و تصمیم گرفت که به جایتئاتر وارد سینما و به همراه برادرش نویسنده شود و مدتی در کنار الیا کازان برای کارگردانی کار کند. از همکلاسیهای معروف او در هافسترا می توان به جیمز کان، لینی کازان و هنرمند رادیویی، جو فرانک، اشاره کرد. جیمز کان در فیلم مردم بارانی حضور داشت و درپدرخوانده نقش سانی کورلئونه را ایفا نمود.
کاپولا به عنوان رئیس گروه تئاتر و رئیس کلوب کمدی موزیکال دانشگاه انتخاب شد. سپس هر دو انجمن را با یکدیگر ادغام نموده و رهبری آن را به دست گرفت؛ گروهی که هر هفته نمایش جدیدی را روی صحنه میبردند. همچنین کارگاهی سینمایی را در هافسترا تاسیس نمود و کمکهای بسیار مهمی به مجلهی ادبی دانشگاه نمود. او برای ساخت و کارگردانی، سه بار برندهی جایزهی لاورنس و به خاطر کمکهای برجسته به بخش تئاتر برندهی جایزهی بکرمن شد. در هنگام فارغالتحصیلی یکی از شاگردان دوروتی آرزنر بود. کسی که به گفتهی کاپولا نقش بسیار مهمی در زندگی شغلی او داشت. کاپولا در سال 1959 در رشتهی هنرهای تئاتر از دانشگاه هافسترا فارغالتحصیل شد.
زندگی حرفه ای:
دهه ی 1960:
کاپولا برای تحصیلات تکمیلی در دانشگاه کالیفرنیا ثبت نام نمود و در آنجا جیم موریسون را ملاقات کرد. بعدها او از آهنگ معروف موریسون به نام «پایان» در فیلم اینک آخرالزمان استفاده نمود. خیلی زود در مدرسهی فیلم دانشگاه کالیفرنیا برای رشتهی فیلم ثبت نام کرد. در آنجا فیلم ترسناک کوتاهی را به نام «دو کریستوفر» کارگردانی نمود. این فیلم برگرفته از داستان ویلیام ویلسون اثر ادگار آلن پو بود. او همچنین فیلم Ayamonn the Terrible را کارگردانی کرد. این فیلم راجع به کابوسهای یک مجسمهساز بود که وارد زندگی واقعی او شده بود. پس از آن فیلم Tonight for Sure را در سال 1962 ساخت. این فیلم با شکست روبرو شد. کمپانی ساخت این فیلم، کاپولا را برای تدوین فیلم آلمانی Mit Eva fing die Sünde an به کارگردانی فریتز اومجلتر استخدام کرد. او با اضافه کردن متدهای رنگی جدید به این فیلم، توانست اعتبار نویسندگی و کارگردانی را برای فیلم The Bellboy and Playgirls به دست آورد. اما این فیلم نیز در گیشه شکست خورد. سپس به عنوان دستیار راجر کورمن استخدام شد و اولین کارش را به عنوان دوبلور و تدوینگر برای فیلم علمی تخیلی روسیهای او، با نام Nebo Zovyot انجام داد. این فیلم در سال 1962 با نام Battle Beyond the Sun اکران شد. کورمن تحت تاثیر پشتکار و ارادهی کاپولا قرار گرفت و از او در فیلمهای برج لندن (1962) مسابقه دهندههای جوان (1963) و به عنوان معاون تهیهکننده در فیلم ترور (1963) استفاده نمود.
هنگامی که در لوکیشین فیلم مسابقهدهندههای جوان در سال 1963 در ایرلند حضور داشتند، کورمن به کاپولا پیشنهاد ساخت فیلم ترسناک و کمهزینهای را داد. کورمن میخواست هزینهی فیلم را از طریق باقیماندهی بودجهی فیلم خودش تامین کند. کاپولا در طول یک شب پیش نویسی خلاصه از ایدهی داستانیش را نوشت و عناصر فیلم روانی ساختهی هیچکاک را در آن گنجاند. ایدهی او کورمن را تحت تاثیر قرار داد و با تشویق کورمن فیلم با بودجهی 40 هزار دلاری ساخته شد که 20 هزار دلار آن را کورمن و 20 هزار دلار آن را تهیهکنندهی دیگری تامین نمودند. کاپولا فیلم «جنون 13» را در طی 9 روز ساخت. این فیلم اولین فیلم برجستهی او و فیلمنامهی اصلی خودش بود. فیلم، فروش نسبتا خوبی داشت و توانست کمی از ضررهای پیشین او را جبران نماید. بر سر ساخت این فیلم او همسر آینده اش، النورجسی نیل، را ملاقات کرد.
در سال 1965 برندهی جایزه بهترین فیلمنامهی دانشجوی کالیفرنیا در جشنوارهی ساموئل گلدوین گشت. این جایزه باعث شد کمپانی فیلم سازی هفت هنر او را به عنوان نمایشنامه نویس استخدام نماید. در همان موقع فیلمنامهی فیلمهای This Porperty is Condemned و Is Paris Burning? را در سال 1966 نوشت. کاپولا حق ساخت رمان You're a Big boy Now را از نویسندهاش دیوید بندیکتوس خرید و آن را با ایدهی داستانیاش ترکیب کرد. در سال 1966 این فیلم که پروژهی پایاننامهی کاپولا بود، توسط کمپانی برادران وارنر با نام اصلی رمان اکران شد. این فیلم برای کاپولا تحسین چند تن از منتقدان و سرانجام فوق لیسانس هنر را از دانشگاه تئاتر، فیلم و تلویزیون در سال 1967 به همراه داشت.
به دنبال موفقیت You're a Big Boy Now، کاپولا پیشنهاد ساخت ورژن سینمایی تئاتر موزیکالی در برادوی با نام «رنگین کمان فینیان» را دریافت نمود. بازیگران این فیلم پچلا کلارک و فرد استیر بودند. کاپولا برای سکانسهای تیراندازی در فضای باز، تیمش را به شهر ناپا برد اما در نهایت این سکانسها در زمینهی صدا کاملا متضاد با فیلمهای هالیوودی بودند و باعث شد فیلم کمی از هم گسیخته به نظر برسد. با توجه به امکانات قدیمی و کاهش محبوبیت فیلم های موزیکال در آن زمان، نتیجهی کار کاپولا نیمه موفق از آب درآمد اما بدون شک کمک او بود که نامزدی گلدن گلاب را برای کلارک به همراه آورد. این فیلم جورج لوکاس را به کاپولا معرفی کرد. لوکاس به عنوان دوست صمیمی و همیشگی و دستیار تولید او در فیلم بعدیش «مردم بارانی» در سال 1969 همراه او شد. نویسندگی و کارگردانی این فیلم را کاپولا بر عهده داشت و با وجود اینکه فیلم خوبی بود اما در گیشه افت داشت. مردم بارانی توانست در سال 1969 جایزه ی صدف طلایی از فستیوال فیلم سن سباستین دریافت نماید.
در سال 1969 کاپولا تصمیم گرفت با سرمایهگذاری بر روی پروژه های نامتعارف به کارگردانها شانس فعالیت دهد و با این کار سیستم سینمایی را که سعی در جلوگیری از خلاقیت او داشته، از بین ببرد. پس از دریافت چند زوتروپ (وسیلهای که با آن می شد عکسها را به صورت متحرک دید) از موسس استودیوی لانترنا فیلم، برای ساخت کارگاه و استودیوی خود نام زوتروپ را برگزید. او در هنگام سفرش به اروپا با تجهیزات فیلمسازی دیگری نیز آشنا و متوجه روحیه خلاق و غیرمتعارف لانترنا فیلم شد و تصمیم گرفت با ساخت استودیویی با روشهای فیلمسازی خلاف عرف، به خلاقیتها اجازهی بروز و به انجام رسیدن دهد. کاپولا به محض بازگشت به خانه به همراه جورج لوکاس به دنبال عمارتی در شهر مارین در کالیفرنیا برای استودیو گشت. در آن زمان تجهیزات به دست آنها رسید و آنها هنوز عمارتی را نیافته بودند، بنابراین از انباری در سان فرانسیسکو به عنوان استودیو استفاده کردند. این استودیو یکی از اولین کارگاههای فیلمسازی دیجیتالی بود که از تلویزیون اچ دی استفاده مینمود. اندرو ساریس درباره ی او اینگونه نوشت: "کاپولا را شاید بتوان اولین فردِ با استعداد و منطقی در زمینهی کارگردانی با تحصیلات دانشگاهی در دنیای فیلمسازها نامید."
دههی 1970:
پاتون (1970)
کاپولا به همراه ادموند اچ.نورث فیلمنامهی پاتون را در سال 1970 نوشت و به خاطر آن اولین جایزهی اسکارش را در بخش بهترین فیلمنامهی اصلی دریافت نمود. او به سختی توانست فرانکلین جی.شافنر را برای سکانس اول فیلم متقاعد نماید و بعدها در مصاحبهای گفت: "من فیلمنامهی پاتون را نوشتم و به خاطر اینکه دارای سبک خاصی بود، بحث های زیادی بر سر آن شد. قرار بود این فیلم شبیه به فیلم The Longest Day باشه اما من به نوعی تناسخ علاقه داشتم. بنابراین اولین سکانس، جایی که او جلوی پرچم آمریکا می ایستاد و سخنرانی می کرد، به نوعی عجیب و غریب بود. در نهایت من اخراج نشدم اما در اصل شده بودم. چون به محض تمام شدن فیلمنامه به من گفتند: باشه. خیلی ممنون. و بعد نویسنده ی دیگری را استخدام کردند. کاملا به یاد دارم که برای به سرانجام رسیدن این سکانس بیش از اندازه زحمت کشیدم."
بالاخره کارگردان راضی شد تا این سکانس گرفته شود اما جان سی.اسکات حاضر نبود در آن بازی کند. او معتقد بود این صحنه باعث می شود بازی او تحتالشعاع قرار گیرد. کارگردان به دروغ او را مطمئن ساخت که این سکانس پایانی فیلم خواهد بود. فیلم با سکانسی آغاز شد که در آن اسکات با افراد ارتش صحبت میکرد. مونولوگ اولیهی این فیلم به عنوان یکی از به یاد ماندنیترین سکانسهای تاریخ سینما در فیلم ها، کارتونهای سیاسی و سریالهای تلویزیونی مختلف آورده شده است.
پدر خوانده (1972)
اکران پدرخوانده در سال 1972 نقش بزرگی در تاریخ سینما داشت. فیلم سه ساعتهای که وقایع زندگی خانوادهی کورلئونه را بازگو کرد و بازخورد بسیار خوب و مثبتی را به همراه داشت. پدرخوانده برای کاپولا اسکار بهترین فیلم و فیلمنامهی اقتباسی را به ارمغان آورد. او همچنین برندهی گلدن گلاب بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه شد. کاپولا برای ساختن این فیلم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرد. او اولین انتخاب کمپانی پارامونت پیکچرز برای پدرخوانده نبود. بلکه ابتدا به سرجیو لئونه پیشنهاد کارگردانی داده شده بود. لئونه به دلیل ساختن اثر گنگستری خود، «روزی روزگاری در آمریکا» این پیشنهاد را رد کرد. پس از آن پیتر بوگدانوویچ انتخاب شد اما او مشغول ساختن پروژه ی What's Up, Doc? بود و این پیشنهاد را رد کرد. کاپولا نیز در ابتدا ساخت پدرخوانده را نپذیرفت؛ زیرا می ترسید با تعریف و تمجید کردن از مافیا و خشونت، بازتاب ضعیفی از میراث ایتالیایی و سیسیلی خود ارائه دهد. از طرفی رابرت اوانز، رئیس پارامونت پیکچرز، نیازمند کارگردانی ایتالیایی-آمریکایی بود. زیرا آمار نشان میداد فیلمهای مافیایی که با کارگردان غیر ایتالیایی ساخته میشوند، در گیشه چندان موفق نیستند یا به گفتهی خودش "فیلم باید بوی اسپاگتی بدهد". کاپولا به محض اینکه ایدهی تشبیهی از نظام سرمایهداری آمریکایی به ذهنش رسید، مشتاقانه با ساختن این فیلم موافقت نمود.
میان پارامونت پیکچرز و کاپولا برای انتخاب بازیگر، اختلافاتی به وجود آمد. کاپولا مارلون براندو را برای نقش ویتو کورلئونه انتخاب نمود اما نظر پارامونت پیکچرز بر روی ارنست بورگناین یا دنی توماس بود. کاپولا به رئیس پارامونت گفت: "مارلون براندو هرگز قبول نمیکند که در این فیلم بازی کند" و پس از آن این اجازه به کاپولا داده شد که براندو را انتخاب کند. با این شرط که او دستمزد کمتری نسبت به فیلم قبلیش دریافت نماید، تست بدهد و قراردادی را امضا کند که باعث تاخیر در ساخت فیلم نخواهد شد. (کاری که در فیلم قبلی نیز انجام داده بود). کاپولا بر اساس تستی که گرفت براندو را بر ارنست بورگناین ترجیح داد. براندو بعدا برای بازی در این نقش برندهی اسکاربهترین بازیگر مرد شد اما آن را نپذیرفت. کاپولا بعدها دربارهی آن گفت: "وقتی پدرخوانده را ساختیم، به اندازهی کافی از آن قدردانی نشد. آنها نسبت به فیلم ناراحتی نشان دادند. بازیگران را دوست نداشتند. طوری که من فیلم را ساخته بودم دوست نداشتند. من همیشه در خطر و حاشیهی اخراج شدن بودم. واقعا تجربهی کابوس مانندی بود. من دو فرزند داشتم و سومین فرزندم طی ساخت این فیلم به دنیا آمد. ما در آپارتمان کوچکی زندگی میکردیم و من مدام از این میترسیدم که آنها از فیلمم خوششان نیاید. بنابراین بعد از تمام شدن فیلم، آن قدر اعتماد به نفس نداشتم که بفهمم فیلمم موفق بوده و به این فکر بودم که شغل دیگری را انتخاب کنم."
بعد از اکران پدرخوانده، فیلم مورد ستایش زیادی قرار گرفت. به گونهای که جوایز ارزشمندی از جمله اسکار بهترین فیلمنامه را برای کاپولا به ارمغان آورد. همچنین در بسیاری از نظرسنجیهای مختلف به عنوان بزرگترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شد. پدرخوانده در فهرست ملی ثبت فیلم و همچنین پس از همشهری کین و کازابلانکا در رتبهی سوم صد فیلم برتر از دیدگاه بنیاد فیلم آمریکا جای گرفت. این فیلم پس از انتشار دوبارهی این لیست در سال 2008 مقام دوم را به خود اختصاص داد. استنلی کوبریک بر این باور بود که پدرخوانده احتمالا بزرگترین فیلم در تاریخ سینما بوده و گروه فیلمسازی آن بدون هیچ شکی بهترین گروه در تاریخ میباشند.
مکالمه (1974(
مکالمه، فیلم بعدی کاپولا، موقعیت او را به عنوان یکی از با استعدادترین نویسندههای هالیوود تثبیت کرد. فیلم به نوعی تحت تاثیر Blowup اثر میکل آنجلو آنتونیونی بود و با درز داستان فیلم به بیرون، مبنی بر داستان تجهیزات جاسوسی افراد ریچارد نیکسون در واقعهی رسوایی واترگیت، توجهات بسیاری را به خود جلب نمود. هرچند کاپولا اصرار بر این داشت که این فیلم ربطی به این وقایع ندارد و فیلمنامهی آن را در اواسط دههی 1960 (قبل از انتخاب ریچارد نیکسون به عنوان رئیس جمهور) نوشته بوده است و تمام اطلاعات تجهیزاتی را از تحقیقات مشاورین فنی به دست آورده اما روزنامهها خبر را به همان صورت چاپ کردند. با پخش فیلم نیز مخاطبین، داستان فیلم را به رسوایی واترگیت ربط دادند. مکالمه به موفقیت دست یافت و اولین نخل طلای جشنوارهی کن را برای کاپولا به ارمغان آورد.
گتسبی بزرگ (1974)
در طول ساخت فیلم مکالمه، کاپولا فیلمنامهی گتسبی بزرگ را نوشت.
پدرخوانده 2 (1974)
کاپولا همزمان با فیلم مکالمه، پدرخوانده 2 را نیز ساخت و آخرین فیلم بزرگ هالیوودی بود که از تکنیک تکنی کالر استفاده مینمود. جورج لوکاس بعد از پیش نمایش فیلم به کاپولا گفت: "تو دو تا فیلم داری می سازی. یکی از این دو را بنداز دور. با این وضع نمی توانی موفق شوی". این حرف لوکاس اشاره به داستان فیلم داشت که دو خط داستانی را دنبال میکرد. یکی جوانی ویتو کورلئونه و دیگری پسرش مایکل. کاپولا در دیویدی تفسیری از فیلم، که در سال 2002 پخش شد به این موضوع اشاره نمود که این فیلم اولین فیلم بزرگی است که در اسمش "قسمت دوم" به کار برده شده بود. پارامونت ابتدا مخالف نام فیلم بود. کاپولا متوجه شد که مخالفت استودیو به این دلیل است که آنها فکر میکنند مردم با دیدن اسم نسبت به فیلم علاقه ای نخواهند داشت و این فیلم فقط داستانی اضافی برای داستان اصلی پدرخوانده میباشد. اما موفقیت پدرخوانده 2 موجب ساخت فیلمهای دنبالهدار هالیوود شد. با تصور شکست این فیلم، پدرخوانده 2 در سال 1974 اکران شد و تحسین منتقدان را برانگیخت. فیلم نامزد دریافت اسکار در 11 بخش شد و 6اسکار را به خود اختصاص داد. سهم کاپولا سه جایزهی اسکار در بخش بهترین فیلم، بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین کارگردانی بود.
پدرخوانده 2 در رتبهی نخست لیست راهنمای تلویزیونی "50 فیلم برتر تاریخ" و رتبهی هفتم لیست سرگرمی هفتگی با نام "100 فیلم برتر تاریخ" جای گرفت. همچنین جزء لیست لئونارد مالتین، منتقد سینما، با نام "صد فیلمی که در قرن 20ام باید دیده شوند" و لیست راجر ایبرت با نام "بزرگترین فیلم ها" قرار گرفت. در سال 2002 به عنوان چهارمین فیلم در لیست مجلهی "صدا و تصویر" با نام "صد فیلم برتر تاریخ" شناخته شد.
کاپولا سومین کارگردانی بود که در یک سال برای دو فیلم نامزد جایزهی اسکار بهترین فیلم شد. اولین بار ویکتور فلمینگ در سال 1939 برای فیلم های بر باد رفته و جادوگر شهر اُز نامزد شده بود. سال بعد آلفرد هییچکاک برای فیلمهای خبرنگار خارجی و ربکا این کار را تکرار کرد. پس از کاپولا هربرت راس برای فیلم های The Goodbye Girl و The Turning Point در سال 1977 و استیون سودربرگ برای فیلم های ارین بروکوویچ و ترافیک در سال 2000 به همین صورت نامزد اسکار شدند.
اینک آخرالزمان (1979)
به دنبال موفقیت فیلمهای پدرخوانده، مکالمه و پدرخوانده 2کاپولا ساخت فیلم اینک آخرالزمان را آغاز کرد. داستان فیلم اقتباسی از رمان «دل تاریکی» اثر جوزف کنراد بود و فیلمبرداری آن در کشور کامبوج صورت گرفت. قبل از تولید فیلم، کاپولا برای مشورت نزد مربیاش راجر کورمن به فیلیپین، جایی که کورمن مشغول فیلمبرداری فیلمش بود، رفت. کاپولا بعدها گفت که تنها چیزی که کورمن به او میگفت این بود که اینکار را انجام ندهد. تولید این فیلم با مشکلات زیادی مواجه شد. مشکلاتی از قبیل توفان، مشکلات عصبی، تیر خوردن هاروی کایتل، حملهی قلبی مارتین شین، ارتشی که از فیلیپین وارد شدند و باعث شدند نیمی از هلیکوپترهای سفارش داده شده صحنه را برای جنگ با شورشیان ترک کنند و همچنین نفخ ظاهری مارلون براندو که باعث شد کاپولا برای پنهان کردن این مشکل در سایه ها از او فیلم بگیرد. تمام این مشکلات موجب شد ساخت فیلم آنقدر به تعویق بیفتد که خبرگزاری ها نام "پس آخرالزمان کی؟" را بر او بگذارند. در سال 1991 فیلم مستندی با نام «دل تاریکی: آخرالزمان یک فیلمساز» ساخته شد که در آن به مشکلات گروه فیلمسازی این فیلم و پشت صحنهی آن میپرداخت. این مستند توسط النور کاپولا، همسر فرانسیس، فاکس بحر و جورج هیکنلوپر ساخته شد. بعد از اتمام ساخت اینک آخرالزمان کاپولا گفت: "ما در جنگل بودیم و تعداد زیادی از ما در آنجا حضور داشتند. به تجهیزات و پول زیادی نیاز داشتیم و آرام آرام داشتیم دیوانه میشدیم."
بالاخره فیلم در سال 1979 اکران شد و به شدت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و توانست به همراه فیلم «طبل حلبی»، ساختهی ولکر اشلاندورف، نخل طلای بهترین فیلم را در جشنوارهی کن 1979 به دست آورد. هنگام اکران فیلم در کن، کاپولا با کنایه گفت: "فیلم من دربارهی ویتنام نیست بلکه خود ویتنام است". شهرت اینک آخرالزمان روز به روز افزایش یافت تا جایی که امروزه به عنوان شاهکاری از عصر نوین هالیوود در نظر گرفته شده است و اغلب از آن به عنوان یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ یاد میشود. راجر ایبرت آن را به عنوان بهترین فیلم دربارهی جنگ ویتنام در نظر گرفته و نامش را در لیست نظرسنجیاش در مجلهی صدا و تصویر به عنوان یکی از برترین فیلمهای تاریخ ذکر نموده است.
در سال 2001 کاپولا نسخهی کامل فیلم را با تمام صحنهها با نام Apocalypse Now redux به اکران درآورد. به طوری که زمان فیلم به 200 دقیقه افزایش یافت.
دههی 1980:
یکی از صمیم قلب (1982)
اینک آخرالزمان آخرین اثر کاپولا در دوران طلایی حرفهایش بود. موزیکال فانتزی او با نام یکی از صمیم قلب که از تکنیکهای ویدیویی فیلمهای امروزی بهره برده بود، در گیشه فاجعه به بار آورد. 636 هزار دلار فروش در مقابل 26 میلیون دلار بودجهی ساخت این فیلم باعث شد کاپولا در سال 1983 استودیوی زوتروپ 23 هکتاری خود را برای تامین تیم تولید و شکستش بفروشد. او بقیهی سالهای این دهه را صرف پرداخت بدهیهای ناشی از شکست این فیلم کرد. استودیو نیز در سال 1990 به عنوان سازمان ورشکستگی آمریکا مشغول به فعالیت شد. علاوه بر این کاپولا در طی 8 سال بعد به خاطر ورشکستگی سه بار در دادگاه حضور یافت.
هَمت Hammett (1982)
به دنبال فاجعهی یکی از صمیم قلب، کاپولا به همراه ویم وندرز فیلم همت را در همان سال کارگردانی کرد. هرچند کاپولا برای برگرداندن اعتبار خود تلاش زیادی نکرد. یکی از منابع در این باره اینگونه گفت: "در زمان پخش فیلم در سال 1982 فقط 30% از فیلم وندر برای ساخت، باقی مانده بود و آن را کاپولا انجام داد. او در اصل بیشتر شبیه تهیه کننده ی اجرایی بود."
بیگانگان (1983(
در سال 1983 او بر اساس رمان بیگانگان، نوشتهی اس.ای.هینتون، فیلمی با همین نام را کارگردانی نمود. کاپولا الهام لازم برای ساخت این فیلم را از پیشنهادات دانش آموزانی که در دبیرستان این کتاب را خوانده بودند به دست آورد. بیگانگان، فیلمی قابل توجه و بسیار خوب برای بازیگران جوانی بود که میخواستند به بازیگران بزرگ تبدیل شوند. نقشهای مهم فیلم به مت دیلون، رالف ماکیو و سی.توماس هاول سپرده شد. در این فیلم بازیگران دیگری از جمله پاتریک سوویزی، راب لاو، امیلیو استیوز، دایان لین و تام کروز به ایفای نقش پرداختند. مت دیلون و تعداد دیگری از بازیگران نیز در فیلم ماهی رامبل بر اساس رمانی دیگر از اس.ای.هینتون حضور داشتند. ماهی رامبل هم در همان سال با فیلم بیگانگان در تالسای اوکلاهاما ساخته شد. کارمین کاپولا، پدر فرانسیس، صحنههای موزیکال فیلم را نوشت. از جمله آهنگ "طلایی بمان" که بر اساس شعری از رابرت فراست ساخته و توسط استیو واندر اجرا شد. این فیلم فروش نسبتا موفقی داشت و در مقابل 10 میلیون دلاربودجهی ساخته شدهی فیلم درآمدی 25 میلیون دلاری را به همراه داشت.
ماهی رامبل (1983)
ماهی رامبل بر اساس رمانی از اس.ای. هینتون ساخته شد و هینتون نیز در نوشتن فیلمنامه همکاری نمود. این فیلم دربارهی رابطهی بین رهبر سابق و محترم یک گروه (میکی رورک) و برادر کوچکترش، راستی جیمز (مت دیلون) بود. این فیلم که در برابر بودجهی 10 میلیون دلاری ساختش تنها 2.5 میلیون دلار درآمد داشت، باری دیگر مشکلات مالی را برای کاپولا رقم زد.
کلوب پنبهای (1984)
در سال 1984 کاپولا فیلم کلوب پنبهای را به تهیه کنندگی رابرت اوانز ساخت. این فیلم در جشنوارههای مختلف نامزد دریافت جایزه شد. از جمله نامزدی گلدنگلاب برای بهترین کارگردانی و بهترین فیلم در بخش درام و بهترین تدوین. هرچند فیلم در گیشه شکست خورد و در برابر 47.9 میلیون دلار سرمایهگذاری خصوصی برادران فرد و اد دومانی تنها 25 میلیون دلار درآمد داشت.
Rip Van Winkle (1984)
کاپولا در سال 1984 اپیزودی از سریال داستان جن و پری با نام Rip Van Winkle ساخت.
Captain EO (1985)
او در سال 1985 با تهیهکنندگی جورج لوکاس، مستندی کوتاه و 17 دقیقهای برای دیزنیلند با بازی ستارهی پاپ، مایکل جکسون، ساخت. برای ساخت هر دقیقه از این مستند یک میلیون دلار خرج شد و بر اساس خرج دقیقهای آن، لقب گرانترین فیلم را در آن زمان به خود اختصاص داد.
پگی سو ازدواج کرد (1986)
در سال 1986 فیلم کمدی پگی سو ازدواج کرد با بازی کاتلین ترنر، نیکلاس کیج، برادرزاده ی کاپولا، و جیم کری اکران شد. مانند فیلمهای بیگانگان و ماهی رامبل این فیلم هم بر روی دوران نوجوانی تمرکز داشت. این فیلم بازتاب خوبی داشت و اولین و تنها نامزدیاسکار را برای کاتلین ترنر به همراه داشت. همچنین اولین موفقیت کاپولا در گیشه پس از فیلم اینک آخرالزمان بود و در ردهی هفدهمین فیلم در لیست سرگرمی هفتگی با عنوان "50 فیلم برتر دبیرستانی" قرار گرفت.
باغهای سنگی (1987)
در سال بعد کاپولا بار دیگر با جیمز کان همکاری نمود و فیلم باغهای سنگی را ساخت اما فیلم تحتالشعاع مرگ بزرگترین فرزند کاپولا، جیان-کارلو کاپولا، قرار گرفت و موفقیت چندانی در گیشه و نزد منتقدان کسب نکرد.
تاکر: مرد و رویاهایش (1988)
کاپولا سال بعد فیلم تاکر: مرد و رویاهایش را بر اساس زندگی پرستون تاکر که قصد ساخت و فروش ماشین های تاکر 48 را داشت، ساخت. جف بریجز نقش پرستون تاکر را در این فیلم ایفا کرد و فیلم با تحسین منتقدان رو به رو و نامزد سه جایزه ی اسکار شد. اما فروش 19.65 میلیون دلار در مقابل هزینهی 24 میلیون دلاری ساخت فیلم، ناامید کننده بود. فیلم توانست دو جایزه را دریافت کند: مارتین لاندو برندهی گلدن گلاب بهترین بازیگر نقش مکمل و دین تاوولاریس برندهی بهترین طراحی تولید از جشنوارهی بفتا شدند.
داستان های نیویورکی (1989)
در سال 1989 کاپولا با همکاری کارگردانان معروف سینما یعنی مارتین اسکورسیزی و وودی آلن گلچینی از فیلمهای کوتاه به نام داستانهای نیویورکی را ساخت. کاپولا بخش "زندگی بدون زو" را با بازی خواهرش، تالیا شایر، و نویسندگی سوفیا کاپولا، دختر فرانسیس، کارگردانی کرد. این بخش از فیلم مورد انتقاد قرار گرفت و کیفیت فیلم را پایین آورد. هال هینسون از روزنامهی واشنگتن پست با تندی اینگونه نوشت: "غیر ممکن است که بفهمید زندگی بدون زو چه معنی خاصی میدهد. نویسندگی به همراه دخترش سوفیا یک نوع شرم مبهم را ایجاد کرده. تقریبا بدترین کار یک کارگردان میتوانست باشد."
دهه ی 1990:
پدرخوانده3 (1990)
او در 1990 سومین و آخرین قسمت پدرخوانده را کارگردانی نمود و روی پردههای سینما برد. کاپولا توانست آلپاچینو، دایان کیتون و و تالیا شایر را به فیلم بازگرداند اما رابرت دووال، بازیگر نقش تام هیگن، از بازگشت به فیلم سر باز زد. فیلم با اینکه به اندازهی دو نمونهی قبلی از طرف منتقدان مورد تحسین قرار نگرفت اما به هر حال در گیشه موفق بود و در برابر 54 میلیون دلار هزینهی ساخت توانست 136 میلیون دلار درآمد داشته باشد. بعضی از نظرها مبنی بر انتقاد از بازی سوفیا، دختر کاپولا، در نقش مری کورلئونه بود. ابتدا قرار بود وینونا رایدر این نقش را ایفا کند اما با شروع فیلمبرداری او بازی در این فیلم را رها نمود. با این وجود پدرخوانده 3 در هفت بخش از جمله بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نامزد دریافت جایزهی اسکار شد اما تنها فیلم از این سهگانه بود که هیچ اسکاری دریافت نکرد.
دراکولای برام استوکر (1992)
در سال 1992 کاپولا کارگردانی و تهیهکنندگی فیلم دراکولای برام استوکر را بر عهده گرفت. این فیلم اقتباسی از رمان برام استوکر بود که وفاداری بیشتری به رمان نسبت به فیلمهای قبلی داشت. در این فیلم گری اولدمن در نقش کنت دراکولا ظاهر شد و کیانو ریوز، وینونا رایدر و آنتونی هاپکینز دیگر بازیگران این فیلم بودند. دراکولای برام استوکر در گیشه بسیار موفق بود و با فروش 82.5 میلیون دلاری در آمریکا توانست عنوان 17امین فیلم پر فروش سال را به خود اختصاص دهد. این فیلم در کشورهای دیگر فروش بهتری داشت و با فروش 133 میلیون دلاری و در مجموع 215.8 میلیون دلار در مقابل تنها 40 میلیون دلار بودجهی ساخت، توانست نهمین فیلم پرفروش سال در جهان باشد. دراکولا در بخشهای طراحی لباس، گریم و تدوین صدا جایزهی اسکار را به خود اختصاص داد.
جک (1996)
پروژهی بعدی کاپولا فیلم جک بود که در نهم آگوست 1996 اکران شد. این فیلم داستان زندگی جک پاول با بازی رابین ویلیامز بود که چهار برابر بیشتر نسبت به بقیه رشد میکرد و در سن 10 سالگی شبیه به مردی 40 ساله بود، را روایت مینمود. در این فیلم بازیگرانی همچون دایان لین، برایان کروین، بیل کاسبی، جنیفر لوپز، فران درشر و مایک مک کین به ایفای نقش پرداختند. فیلم، موفقیت متوسطی را در گیشه داشت اما از طرف منتقدان مورد قبول واقع نشد و بسیاری از بینندگان از تضاد بین کمدی و تراژدی فیلم خوششان نیامد. همچنین فیلم جک اصلا قابل مقایسه با فیلم «بزرگ» با بازی تام هنکس که نقش پسر بچهای با بدن مسن تر از خودش را داشت، نبود. بیشتر منتقدین احساس میکردند فیلمنامه بسیار ضعیف بوده و نه تنها سرگرم کننده نبود بلکه داستان درام فیلم نیز غیرقابل باور مینمود. منتقدان دیگر نیز این نظر را داشتند که کاپولا آنقدر با استعداد است که اصلا نمیتواند این نوع فیلمها را بسازد. با وجود تمام این تمسخرها کاپولا از خود دفاع نمود و گفت که اصلا از ساختن این فیلم پشیمان نیست. او سالهای زیادی با رابین ویلیامز دوست بود و همیشه دوست داشت فیلمی بسازد که بازیگرش ویلیامز باشد. از طرف دیگر ویلیامز تنها در صورتی بازی در فیلم را قبول می کرد که کاپولا کارگردانی آن را بر عهده داشته باشد.
Rainmaker (1997)
آخرین فیلم کاپولا در دههی 90، فیلم The Rainmaker بود. این فیلم با اقتباس از رمانی به همین نام نوشتهی جان گریشام ساخته شد. این فیلم بازخورد خوبی نزد منتقدان داشت و ریتینگ 88% را در سایت Rotten Tomatoes به خود اختصاص داد. نمره ی راجر ایبرت از 4،به آن 3 بود و دربارهی آن گفت: "من چندین بار از فیلمهایی که بر اساس رمان های گریشام نوشته شده بود لذت بردهام اما اغلب داستانها آنقدر ساده روایت میشدند که هنر نویسنده و رمان در آن به خوبی منعکس نمیشد. کاپولا با تمرکز، توانست به خوبی زندگی یک وکیل جوان و نیاز مخاطبان را به چیزی بیشتر از وکیل را نشان دهد". جیمز برادینلی نیز همین نمره را به این فیلم داده و دربارهی آن اینگونه نظر داد: "هوش و ظرافتی که در فیلم The Rainmaker به کار برده شده بود، من را سورپرایز کرد و بهترین فیلم میان فیلم های اقتباس شده از رمان های گریشام بود". گریشام نیز دربارهی The Rainmaker گفت: "برای من این فیلم بهترین اقتباس از تمام کتابهایم بود... من عاشق این فیلم هستم. واقعا خیلی خوب ساخته شده بود". فیلم در آمریکا 45 میلیون دلار فروش کرد. هرچند فروش آن بیشتر از بودجهی 40 میلیون دلاریاش بود اما در مقایسه با فیلم قبلی ساخته شده از روی رمان گریشام، ناامید کننده به نظر میرسید.
دههی 2000:
جوانی بدون جوانی (2007)
پس از 10 سال وقفه در کارگردانی، کاپولا در سال 2007 با فیلم جوانی بدون جوانی برگشت. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام از نویسندهی رومانیایی، میرچا الیاده، ساخته شد. جوانی بدون جوانی بازتاب ضعیفی را به همراه داشت و در مقابل 19 میلیون دلار هزینهی ساخت تنها 2.6 میلیون دلار فروش کرد.
تترو (2009)
کاپولا در سال 2009 فیلم تترو را ساخت. این فیلم در آرژانتین ساخته شد و داستان رقابت بین تفاوتهای افراد یک خانوادهی مهاجر ایتالیایی را روایت میکرد. فیلم با بازخورد بسیار خوبی مواجه شد. راجر ایبرت در روزنامهی شیکاگو سان تایمز به آن سه ستاره داد و در توصیف آن نوشت: "اپرایی بسیار شجاعانه، درامی از درگیریهای خانوادگی و رازها، جنگی میان نسلها، ملودرامی رمانتیک و خشونت آمیز". راجر ایبرت همچنین بازی وینست گالو را تحسین نمود و با تعریف از آلدن ارنرایک او را لئوناردو دیکاپریوی جدید نامید.
دهه ی 2010:
Twixt (2011)
Twixt با بازی وال کیلمر، الی فانینگ، جووانی والی و بروس درن در اواخر سال 2011 در فستیوال فیلم اکران شد و تشویق و تحسین منتقدان را در فرانسه به دنبال داشت.
زندگی خصوصی:
در فوریهی سال 1963 کاپولا با النور نیل ازدواج کرد. آن دو بر سر فیلمبرداری فیلم جنون 13 با هم آشنا شدند. کاپولا از النور سه فرزند دارد: جیان-کارلو (متولد 1963)، رومن (متولد 1965) و سوفیا (متولد 1971). جیان کارلو کاپولا در اوایل شغل تهیهکنندگی خود در سال 1986 در مسابقات قایق سواری کشته شد و دخترش جیا پس از مرگ او در سال 1987 به دنیا آمد و هم اکنون بازیگر است. سوفیا کاپولا در سه فیلم پدرخوانده بازی کرد اما در دو فیلم اول ناشناس بود و در فیلم سوم نقش مری، دختر مایکل کورلئونه، را ایفا نمود. او در بخش نویسندگی جایزهی اسکار را دریافت کرده و در بخش کاگردانی نیز نامزد اسکار شده است. فیلم های او The Virgin Suicides وLost In Translation هستند. در سال 2004 او اولین زن آمریکایی بود که برای جایزهی کارگردانی، نامزد اسکار شد. پسر دیگر کاپولا، رومن کاپولا، فیلمساز و کارگردان موزیکویدئو میباشد و در بین فیلمهایش میتوان به فیلم CQ و ویدیوهای گروه The Stokers اشاره کرد. همچنین به همراه وس اندرسون نویسندگی فیلم های The Darjeeling و Moonrise Kingdom را انجام داده است. او در فیلم دراکولا نیز دستیار دوم کارگردان بود. کاپولا اغلب در فیلمهایش با خانوادهاش کار میکند. دو پسر او در فیلم پدرخوانده در صحنهی درگیری سانی و کارلو و تشیع جنازهی ویتو کورلئونه حضور داشتند. خواهرش، تالیا شایر، نیز در سه فیلم پدرخوانده در نقش کانی کورلئونه بازی کرد.
پدرش، کارمین کاپولا، آهنگساز حرفهای، در بسیاری از موزیکهای سه گانه ی پدرخوانده کمک کرد و به همراه نینو روتا در بخش بهترین موسیقی اصلی برندهی اسکار شد. نیکلاس کیج، برادرزادهی کاپولا (پسر آگوست کاپولا)، در فیلم های پگی سو ازدواج کرد، ماهی رامبل و کلوب پنبهای بازی کرد.
از اعضای معروف خانوادهی کاپولا میتوان به خواهرزادههای او، جیسون شوارتزمن و رابرت شوارتزمن، اشاره نمود.
سال | فیلم | سال | فیلم |
1962 | Tonight for Sure | 1987 | Gardens of Stone |
1962 | The Bellboy and the Playgirls | 1988 | Tucker: The Man and His Dream |
1963 | Dementia 13 | 1989 | New York Stories |
1963 | The Terror | 1990 | The Godfather Part III |
1966 | You're a Big Boy Now | 1992 | Bram Stoker's Dracula |
1968 | Finian's Rainbow | 1993 | The Junky's Christmas |
1969 | The Rain People | 1993 | The Secret Garden |
1970 | Patton | 1994 | Frankenstein |
1971 | THX 1138 | 1995 | Kidnapped |
1972 | The Godfather | 1996 | Jack |
1973 | American Graffiti | 1997 | The Rainmaker |
1974 | The Conversation | 1999 | The Virgin Suicides |
1974 | The Godfather Part II | 1999 | Sleepy Hollow |
1979 | Apocalypse Now | 2001 | CQ |
1979 | The Black Stallion | 2001 | Jeepers Creepers |
1980 | Kagemusha | 2003 | Jeepers Creepers 2 |
1982 | One from the Heart | 2006 | Marie Antoinette |
1983 | The Outsiders | 2007 | Youth Without Youth |
1983 | Koyaanisqatsi | 2009 | Tetro |
1983 | Rumble Fish | 2010 | Somewhere |
1984 | The Cotton Club | 2011 | On the Road |
1986 | Peggy Sue Got Married | 2011 | Twixt |
-- | -- | اسکار |
1990 | نامزد | Best Director for: The Godfather part III |
1990 | نامزد | Best Picture for: The Godfather part III |
1979 | نامزد | Best Director for: Apocalypse Now |
1979 | نامزد | Best Picture for: Apocalypse Now |
1979 | نامزد | Best Writing, Screenplay : Apocalypse Now |
1974 | برنده | Best Director for:The Godfather part II |
1974 | برنده | Best Picture for:The Godfather part II |
1974 | برنده | Best Writing, Screenplay : The Godfather part II |
1974 | نامزد | Best Picture for: The Conversation |
1974 | نامزد | Best Writing, Original Screenplay: The Conversation |
1973 | نامزد | Best Picture for: American Graffiti |
1972 | برنده | Best Writing, Screenplay : The Godfather |
1972 | نامزد | Best Director for: The Godfather |
1970 | برنده | Best Writing, Story and Screenplay : Patton |
-- | -- | برنده سه جایزه گلدن گلوب و نامزدی در 7 جایزه دیگر در گلدن گلوب |
-- | -- | برنده شدن 41 جایزه مختلف و نامزدی در 40 جایزه از جشنواره های گوناگون |
فروش ایالات متحده | |
53 $-M | |
فروش جهانی | |
3.4 $-M | |
فروش کلی | |
56.4 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
279 $-M | |
فروش جهانی | |
308 $-M | |
فروش کلی | |
587.8 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
82 $-M | |
فروش جهانی | |
8.7 $-M | |
فروش کلی | |
90.8 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
33.7 $-M | |
فروش جهانی | |
--- $-M | |
فروش کلی | |
33.7 $-M | |
فروش ایالات متحده | |
72.8 $-M | |
فروش جهانی | |
110 $-M | |
فروش کلی | |
183 $-M | |
این سایت تحت مالکیت مجموعه فرهنگی سینماسنتر میباشد و فعالیت آن مطابق قوانین میباشد، کلیه حقوق مطالب منتشر شده در این مجموعه متعلق به مجموعه فرهنگی سینماسنتر و مشمول قوانین کپی رایت و حفظ حقوق مولفین است. لذا هر گونه کپی برداری بدون قید منبع و نام نویسندگان نقض صریح قوانین کپی رایت محسوب گشته و مشمول مجازاتهای تعریف شده برای این نوع جرم می گردد. برای هر گونه برداشت از مطالب قبلا با مسئولان سایت هماهنگی حاصل نمائید.
ما 66 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی