ارنست اینگمار برگمن متولد 14 جولای 1918، کارگردان، نویسنده و تهیه کننده سوئدی سینما،
تئاتر و
تلویزیون است که در سن 89 سالگی، در 30 جولای 2007 درگذشت.
وودی آلن او را از زمان اختراع دوربین فیلم برداری یکی از بزرگترین هنرمندان سینما توصیف می کند. برگمن به عنوان یکی از تأثیرگذارترین کارگردانان تمام دوران شناخته می شود که بیش از شش دهه فعالیت هنری داشته است. او بیش از شصت فیلم سینمایی و مستند سینمایی و تلویزیونی را کارگردانی کرده است که اکثر این آثار را خودش نویسندگی کرده است. او کارگردانی بیش از یکصد و هفتاد نمایشنامه را نیز در کارنامه کاری خود دارد. او همچنین چند بازیگر را وارد عرصه سینما کرده است که از جمله آنها می توان به مکس ون سیدو، اینگرید تولین و لیو اولمن اشاره کرد.
او در بیشتر فیلم های خود از مناظر طبیعی سوئد استفاده کرده است و از موضوعات مورد علاقه اش می توان به بیماری و ایمان، خیانت، نا امیدی و جنون اشاره کرد.
در سال 1976 او تحت تأثیر تحقیقات جنایی در مورد فرار از پرداخت مالیات بر درآمد، به طور جدی متهم شد و به دلیل این بی حرمتی و هتک حرمت، برگمن خشمگین چند پروژه خود را به حالت تعلیق درآورد و استودیو خود را تعطیل کرد و به تبعیدی خودخواسته به مدت 8 سال به آلمان غربی رفت.
کودکی
اینگمار برگمن در اوپسالای سوئد به دنیا آمد. پدرش، اریک برگمن، از بزرگان مذهبی فرقه لاترن بود که بعدها به مشاور مذهبی پادشاه سوئد ارتقای مقام یافت و مادرش، کارین آکربلوم، یک پرستار بود. ارنست به همراه برادر بزرگترش داگ و خواهر کوچکترش مارگریتا، در خانواده ای پر از بحث و تصاویر مذهبی رشد کرد. پدرشان از بزرگان محافظه کار کلیسای لاترن در آن بخش سوئد بود که در تربیت فرزندان سخت گیر بود. والدین، بچه ها را به خاطر تخلفات و اشتباهاتی که انجام می دادند در کمدی تنگ و تاریک زندانی می کردند. به عنوان مثال؛ خیس کردن تخت خواب یکی از این اشتباهات بود.
اینگمار در زندگی نامه خود، لاترن مجیکا، این گونه می نویسد: «من آن زمان علاقه خود را به جهان مرموز کلیسا با دیوارهای ضخیم که بوی ابدیت می دادند، نورهای رنگی خورشید که لرزشی عجیب را در نقاشی های قرون وسطایی که پوشش گیاهی به آن نفوذ کرده بود،
و چهره های حکاکی شده در سقف ها و دیوارها، اختصاص داده بودم.»
آنجا همه چیز فراهم بود تا کسی در مورد تمایل فرشتگان و قدیسین و اژدهاها و پیامبران و شیاطین و انسان ها، فقط فکر کند. اگرچه او در خانواده ای مذهبی رشد کرد، ولی بعدها اظهار کرد که در هشت سالگی ایمان خود را از دست داده بود و با وجود این واقعیت فیلم «نور رمستانی» را ساخت.
علاقه اینگمار به سینما و
تئاتر در کودکی نمایان شد. او در 9 سالگی سربازهای حلبی را جلوی مجیک لاترن قرار می داد و با آنها بازی می کرد و در عرض یک سال، او دنیایی خصوصی با اسباب بازی ها به وجود آورده بود که احساس خانه را به یاد او می آورد. او خود مناظر، عروسک ها و نورپردازی ها را طراحی می کرد و به جای عروسک ها به ایفا نقش می پرداخت و صحبت می کرد.
در 1934، در 16 سالگی، او به همراه
دوستان خانوادگیشان برای گذراندن تعطیلات به آلمان رفت. اینگمار در شهر وایمار، در تجمع نازی ها، آدولف هیتلر را دید. او بعدها در "لاترنا مجیکا" بازدید از آلمان را این چنین توصیف کرد که چگونه خانواده های آلمانی، یک عکس از آدولف هیتلر را روی دیوار بالای تختشان قرار داده اند و برای چندین سال خود او طرفدار هیتلر بوده است و با موفقیت هیتلر خوشحال و با شکست او غمگین می شده است.
برگمن مدت 10 ماه را به خدمت سربازی اجباری رفت، 2 مرحله 5 ماه به صورت متمادی و پشت سرهم. در سال 1937 وارد دانشگاه استکهلم شد و به تحصیل در رشته هنر و ادبیات مشغول شد. او بیشتر وقت خود را صرف
تئاتر دانشجویی می کرد و به یک معتاد واقعی فیلم تبدیل شده بود. در آن زمان به خاطر مشاجره عشقی به مدت چند سال با پدرش قطع رابطه کرد. اگرچه او فارغ التحصیل نشد ولی چندین نمایشنامه نوشت و دستیار کارگردان در تئاترها شد. در سال 1942 اینگمار این شانس را داشت که اولین نمایشنامه خود را به نام «مرگ کاسپر» کارگردانی کند. این نمایشنامه توسط یکی از اعضای شرکت فیلم سازی Svensk Filmindustri دیده شد و آنها به اینگمار پیشنهاد کار دادند.
زندگی حرفه ای
فیلم سازی
برگمن در سال 1941 با بازنویسی چندین نمایشنامه وارد عرصه فیلم سازی شد ولی اولین فیلم نامه او که به فیلم تبدیل شد TORMENT (عذاب) نام داشت که در سال 1944 و به کارگردانی alf sjborg بر روی پرده رفت. برگمن ، هم زمان با نوشتن فیلم نامه، توانست به عنوان دستیار کارگردان نیز قابلیت های خود را نشان دهد.
دومین هدف برگمن در آینده شغلیش، شروع فیلم سازی با تمام قوا با فیلم برداری از جنبه های روحانی و برون گرایانه بود. او خود می گوید: «تصاویر داخل فیلم هایم همان زندگی من است.» در طول 10 سال آینده او بیش از 12 فیلم نوشت و کارگردانی کرد که می توان به prison (زندان) در سال 1949 و the naked night (شب برهنه) و summer with monika (تابستان با مونیکا) هر دو در سال 1953، اشاره کرد.
اولین موفقیت بین المللی برگمن برای فیلم «لبخندهای یک شب تابستانی» در سال 1955 بود که برای آن کاندید نخل طلای کن و برنده بخش طنز شاعرانه کن شد.
برگمن ، در سال 1957 در سوئد دو فیلم «توت فرنگی های وحشی» و «مهر هفتم» را ساخت. «مهر هفتم» برنده جایزه ویژه هیأت داوران و کاندید نخل طلای کن شد و «توت فرنگی های وحشی» جوایز متعددی را برای برگمن و ستاره فیلم او، ویکتور سستروم به همراه داشت.
اینگمار در اوایل دهه 1960 بیشتر عمر خود را در جزیره فارو سوئد گذارند و چند فیلم خود را در آنجا ساخت. او در اوایل دهه 1960، سه فیلم «از میان شیشه ای تیره و تار» در سال 1961، «نور زمستانی» در 1962 و «سکوت» در 1963 را با مضامین ایمان و شک در وجود خدا ساخت. منتقدین با توجه به درون مایه مشترک این سه فیلم، آنها را یک سه گانه نامیدند.
در سال 1964، برگمن در تقلیدی از فیلم ½8 اثر فردریکو فلینی، فیلمی به نام «همه این زنان» را ساخت و در سال 1966 «پرسونا» را ساخت که به نظر خودش یکی از مهمترین فیلم های کارنامه هنری اش بود.
از فیلم های قابل توجه این دهه می توان the virgin spring در سال 1960، «ساعت گرگ» 1968 و shame (شرم) در 1968 و «مصایب آنا» در 1969 را نام برد. برگمن در این زمان به طور گسترده ای برای
تلویزیون سوئد نیز برنامه می ساخت که می توان به «صحنه های ازدواج» در 1973 و «فلوت جادویی» در 1975 اشاره کرد.
برگمن در سال 1976 ، پس از دستگیری به علت فرار از پرداخت مالیات بر درآمد، قسم خورد که دیگر هرگز در سوئد فیلم نسازد و استودیو فیلم سازی اش را در جزیره فارو تعطیل کرد و به تبعیدی خود خواسته رفت.
فیلم بعدی او «تخم مار» در سال 1977، محصول مشترک آلمان و آمریکا و دومین فیلم او به زبان انگلیسی بود. اولین فیلم او به زبان انگلیسی touch (لمس) در سال 1971 بود. در سال 1978 فیلم «پاییز سوناتا» را با بازی اینگرید برگمن، که محصول دو کشور انگلیس و نروژ بود، ساخت. فیلم بعدی او محصول مشترک آلمان و انگلیس بود به نام «زندگی عروسکی» که در سال 1980 ساخته شد. در سال 1982 به وطن بازگشت و فیلم «فَنی و الکساندر»را ساخت. برگمن اظهار کرد که این فیلم، آخرین فیلمش خواهد بود و بعد از آن می خواهد روی کارگردانی
تئاتر تمرکز کند و از آن به بعد چند فیلم نامه نوشت و چند برنامه برای
تلویزیون ساخت. برخی کارهای قدیمی او برای
تلویزیون دوباره در
تئاتر اجرا شد که آخرین کار او «سارا باند» در سال 2003 بود که این
تئاتر دنباله ای از فیلم تلویزیونی «صحنه هایی از ازدواج» بود.
تکنیک و روش های فیلم سازی
برگمن معمولا فیلم نامه هایش را خود می نوشت و قبل از شروع فرایند نگارش، چند ماه و حتی چند سال را به آن فکر می کرد. این کار او را تا حدودی کج خلق، خسته و کسل می کرد. فیلم های اولیه او بسیار با دقت ساخته شده اند که یا براساس نمایشنامه او پیش می رفت یا با همکاری چند نویسنده.
برگمن در فیلم های بعدی خود اظهار کرد که در برخی موارد که بازیگران خواستار تغییراتی در فیلم نامه بودند، که این تغییرات با قصد و نیت او در فیلم نامه متفاوت بود، با این وجود، اجازه به این تغییرات می داد. برگمن همان طور که پیشرفت می کرد، به طور فزاینده ای اجازه بداهه گویی به بازیگرانش را می داد. در آخرین فیلم هایش، او ایده اصلی هر صحنه را بیان می کرد و به بازیگران اجازه می داد تا دیالوگ ها را خودشان تعیین کنند.
موضوعات مورد علاقه
فیلم های برگمن معمولا به مقابله با پرسش های وجودی از قبیل مرگ و میر، احساس تنهایی و ایمان مذهبی می پردازد. در حالی که این موضوعات، موضوعاتی عقلانی به نظر می رسد ولی می توان تمایل جنسی را نیز در پیش زمینه بیشتر فیلم های او دید. از این میان
می توان به «مهر هفتم» که قرون وسطایی طاعون زده را نشان می دهد و یا «فَنی و الکساندر» که خانواده ای طبقه بالا در اوپسالای قرن بیستم را نشان می دهد و یا «سکوت» که بیگانگی و بیزاری معاصر را نشان می دهد، اشاره کرد.
شخصیت های زن او معمولا بیشتر از مردان، تمایلات جنسی داشتند و در اعلام آن نیز بی پروا بودند. او در سال 1964 در مصاحبه ای با
مجله پلی بوی گفت: «تجلی رابطه جنسی بسیار مهم است، به خصوص برای من و مهمتر از همه، من نمی خواهم فیلمی بسازم که صرفا روشنفکری و عقلانی باشد. من می خواهم مخاطبانم حس فیلم هایم را احساس کنند و این برای من خیلی مهمتر از آن است که آنها فیلم ها را درک کنند.»
برگمن می گوید : «فیلم، معشوقه سخت و طاقت فرسای من بود.»
بازگشت دوباره :
برگمن ، در اواسط 1978 ، آزردگی خود را از دولت سوئد پشت سر گذاشت و برنامه های خود را در مونیخ از سر گرفت. او در جولای همان سال به سوئد بازگشت و تولد 60 سالگی اش را در جزیره فارو جشن گرفت و تا حدی کار خود را به عنوان کارگردان در
تئاتر نمایشی سلطنتی از سر گرفت.
به افتخار بازگشت او انجمن فیلم سازان سوئد، جایزه ای به نام او، اینگمار برگمن، راه اندازی کردند که هر ساله به فیلمسازان برتر اهدا شود. با این وجود او تا سال 1984 در مونیخ ماند و در یکی از آخرین مصاحبه هایش در جزیره فارو در سال 2005 گفت: «خوشبختانه با وجود فعال بودن در طول تبعید او به طور مؤثر هشت سال از زندگی حرفه ای خود را از دست داد.»
برگمن در دسامبر 2003 از فیلم سازی بازنشست شد و در دسامبر 2006 زیر تیغ چراحی مفصل ران رفت. او در 30 جولای 2007 در سن 89 سالگی در منزلش در جزیره فارو در حال خواب در گذشت. در همان روز یکی دیگر از کارگردانان بزرگ جهان، مایکل آنجلو آنتونینی، نیز بدرود حیات گفت.
اینگمار در 18 آگوست 2007 در مراسمی خصوصی در حیاط کلیسای فارو به خاک سپرده شد. اگرچه او در جزیره فارو دفن شد ولی چند سال قبل از فوتش نام و تاریخ تولدش را در زیر نام همسر آخرش، اینگرید ون روزن (اینگرید برگمن)، که در شهر norrtalje دفن شده بود، شهرداری آن شهر حکاکی کرده بود.
در 16 آپریل 2011، بانک مرکزی سوئد اعلام کرد که چهره اینگمار برگمن از سال 2014 بر روی اسکناس 200 کرونی سوئد چاپ خواهد شد.
خانواده
اینگمار برگمن ، 5 بار ازدواج کرده است.
1. 25 مارچ 1943 تا 1945 با اِلس فیشر ، رقاص و طراح رقص. حاصل این ازدواج، لِنا برگمن، بازیگر، متولد 1943
2. 22 جولای 1945 تا 1950 با اِلا لاندستروم، طراح رقص و کارگردان. حاصل این ازدواج، اِوا برگمن، کارگردان، متولد 1945 و جَن برگمن، متولد 1946 کارگردان و دوقلوهای مت و آنا برگمن که هر دو بازیگر و کارگردان هستند و متولد 1948.
3. 1951 تا 1959 با گان گرات، روزنامه نگار. حاصل این ازدواج ، اینگکار برگمن کوچک و اِرلین کاپتین، هر دو متولد 1951.
4. 1959 تا 1969 با کابی لاتری، پیانیست کنسرت ها. حاصل این ازدواج ،دنیل برگمن، کارگردان و متولد 1962.
5. 11 نوامبر 1971 تا 20 می 1995 با اینگرید ون روزن. حاصل این ازدواج، ماریا ون روزن، نویسنده و متولد 1959 البته ماریا از ازدواج قبلی اینگرید بوده است.
4 ازدواج اول برگمن، با طلاق پایان پذیرفت ولی آخرین همسر او، اینگرید، بر اثر سرطان معده در 1995 در 65 سالگی درگذشت.
اینگمار، گذشته از ازدواج هایش، روابط عاشقانه ای را نیز با بازیگرانش، هریت اندرسون (55-1952) و بی بی اندرسون (59-1955) و لیو اولمن (70-1965) داشته است. برگمن از لیو اولمن یک دختر نویسنده به نام لین اولمن دارد.
برگمن همچنین 9 فرزند دارد که یکی از آنها قبل از تولد فوت کرد. برگمن با همه مادران فرزندانش، به جز لیو اولمن، ازدواج کرد. دختر آخرین همسرش، اینگرید ون روزن، نیز 12 سال قبل از ازدواج آنها متولد شده بود.
ستایش و تأثیر گذاری برگمن
فرانسیس فورد کاپولا: مورد علاقه من در همه دوران، به خطر اینکه او مظهر عشق و احساس است.
گیلرمو دل تورو: برگمن به عنوان افسانه نویس، مورد علاقه من است و فیلم هایش کاملا مسحور کننده است.
استنلی کوبریک : اینگمار برگمن، ویتوریو دِ سیکا و فردریکو فلینی سه فیلم سازی در جهان هستند که فرصت طلب هنری نیستند، منظورم این است که آنها منتظر یک داستان خوب نمی نشینند تا آن را بسازند. آنها در فیلم هایشان این نکته را بارها و بارها نشان داده اند و آنها خود نویسنده فیلم هایشان یا نویسنده عناصر اصلی فیلم هایشان هستند.
کریستوف کیشلوفسکی: این مرد ، یکی از چند کارگردانی است و شاید تنها، یکی در جهان است که به همان اندازه درباره طبیعت انسانی سخن گفته بمانند داستایوفسکی و کامو.
آنگ لی : برای من برگمن فیلمساز، بزرگترین بازیگر است.
مارتین اسکورسیزی : من می خواهم او را چنین توصیف کنم: اگر شما در دهه 50 یا 60 زندگی می کردید و اگر یک جوان در حال رشد بودید و اگر می خواستید چند فیلم بسازید، نمی دانم که چگونه می توانستید تحت تأثیر برگمن قرار نگیرید، او شما را مجبور به یک تلاش آگاهانه می کرد و حتی پس از آن، بسیار ساده بر شما تاثیر می گذاشت.
استیون اسپیلبرگ: عشق او به سینما، تقریبا یک وجدان گناهکار را به من می دهد.
آندری تارکوفسکی: من به دیدگاه های دو نفر بسیار علاقمند هستم؛ یکی از آن دو، روبرت برسون و دیگری اینگمار برگمن.
تأثیر برگمن بر تارکوفسکی آن چنان بود که تارکوفسکی آخرین فیلمش را در سوئد ساخت. باید بدانید برگمن نیز احترام خاصی برای تارکوفسکی قایل بود و در مورد تارکوفسکی گفته او بزرگترین کارگردان برای من است.
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی