ترجمه نقدهای منتقدین جهان

Cwr.98- نقد و بررسی فیلم Gangs of New York توسط راجر ایبرت

 



  Gangs of New York   گنگسترهای نیویورکی  
 

Gangs of New York
 
اطلاعات فیلم
تهیه کننده : هاروی وینستین
کارگردان : مارتین اسکورسیزی
نویسنده : جی کوکز
ژانر: درام ، جنایی ،گنگستری ، تاریخی
تاریخ نمایش: 20 دسامبر 2002
فیلمبردار: مایکل بالهوس
موزیک: 
هاوارد شور 
بودجه: 97 میلیون دلار
فروش: 194 میلیون دلار
زمان فیلم: 166 دقیقه
کشور سازنده: امریکا ، ایتالیا
IMDB Rate :7.5 از 10
بازیگران
لئوناردو دیکاپریو
دنیل دی لوئیس
کامرون دیاز
لیام نیسون
هنری توماس
گری لوئیس
افتخارات و جوایز
نامزد 10 جایزه اسکار
بهترین بازیگر مرد
بهترین فیلم 
بهترین موزیک
بهترین فیلم برداری 
و.....

 

امتیاز راجر ایبرت از 4ستاره : 3.5 ستاره
 
  منتقد : راجر ایبرت   مترجم : هما Skyfly  

 


alt
 
«دار و دسته نيويوركي­ها»ي مارتين اسكورسيزي تصوير تاريخ آمريكا را با خشونت و خونخواري گذشته ما نشان مي­دهد. نيويوركي كه او در دهه 1840 و سال­هاي جنگ داخلي به تصوير مي­كشد، جهنمي ساختگي است كه گروه­ها با كشتن رقبا براي خود جا باز مي­كنند. بريگادها و نيروهاي پليس در خيابان­ها مي­جنگند، مردم به سوي هنرپيشه­اي كه نقش آبراهام لينكلن را دارد ميوه پرت مي­كنند، اوباش به دنبال سياهپوست­ها و ايرلندي­ها هستند و كشتي­هاي نيروي دريايي به روي شهر آتش مي­گشايند.
فيلم با صحنه­اي غيرعادي در دخمه­اي آغاز مي­شود. يك رهبر ايرلندي - آمريكايي به نام پريست والون (ليام نيسن) براي كارزار آماده مي­شود و در واقع وقتي يقه­اش را مي­گذارد، فكر مي­كنيم كه كشيش است و خود را براي مراسم عشاء رباني آماده مي­كند. او همراه با پسر جوانش، آمستردام، از ميان راهروهاي جهنمي كه با نور مشعل روشن شده مي­گذرد و نيروهاي خودDead Rabbits را قبل از رسيدن به نور روز و جنگ با نيروهاي آمريكايي Nativists، جمع مي­كند.
افراد از چاقو، شمشير، سرنيزه، ساطور و چماق استفاده مي­كنند. درنده­خويي جدال آنها حيواني است. در پايان، زمين پوشيده از اجساد است به اضافه جسد والون كه به دست دشمنش ويليام كاتينگ كه به او بيل قصاب (دانيل دي لوئيس) مي­گويند، كشته شده است. اين گروه مشهورترين دسته در شرق مانهاتان است كه در تاريخ آمريكا به ثبت رسيده اما تأكيدي بر آن نشده است. وقتي جدال تمام مي­شود آمستردام به پرورشگاهي مي­رود كه آن را بازپروري دروازه جهنم مي­نامند. او را در اوايل دهه 20 سالگي­اش مي­بينيم (با بازي لئوناردو دي كاپريو) كه به همان محله قلمرو بيل برمي­گردد و برنامه­اي براي انتقام پدرش طرح­ريزي مي­كند.
موفقيت واضح فيلم اسكورسيزي به تصوير كشيدن اين تاريخ و مردم آن با شخصيت­هاي متناقض ديكنزي است. بيل قصاب با شيوه بيان پرداخته شده، صداي خفه، شيوه عجيب آميختن بي­رحمي و فلسفه، يكي از شخصيت­هاي اصلي در فيلم­هاي امروزي است. اين تابلو پر از شخصيت­هاي رنگارنگ ديگر مثل جيب­بري به نام جني اوردين (كامرون دياز)، موجر يك كلوب به نام مونك (برندان گليسون)، مغازه­دار هپي جك (جان سي. رايلي)و شخصيت­هاي تاريخي مثل «رئيس» ويليام (جيم برودبنت) رهبر تاماني های فاسد و پي.تي. بارنوم (راجر اشتون- گريفيث) است.
قهرمان اسكورسيزي، آمستردام، همان نقش قهرمانِ ديكنز مثل ديويد كاپرفيلد يا اليور توئيست را دارد. او چشمي است كه ما از دريچه آن ديگران را مي­بينيم اما رنگي­ترين شخصيت روي بوم نيست. آمستردام مثل مردم اطراف خود وحشي، شرور يا نامتعارف نيست و ممكن است خشن­تر از دوست دخترش جني، كه مثل نانسي در اليور توئيست به مرد خود وفادار است، نباشد. شخصيت دي كاپريو محوري و تأكيد شده است و با افراد وحشي اطرافش كنتراست دارد.
مطمئناً دي لوئيس در نقش بيل قصاب خوي وحشي­گري شديدي دارد كه با شوخ­طبعي و تحليل متعادل­تر مي­شود. او مردي ترسناك است، از چاقو براي بالا دادن عينكش و از لاشه خوك براي نشان دادن راه­هاي كشتن فرد با چاقو استفاده مي­كند. بيل در بكارگيري چاقو مهارت هنرمندانه­اي دارد و جني را مي­ترساند. جني هدف او براي پرتاب چاقو است، هم به خاطر نزديك شدن به او براي قتل و هم براي كلمات تصنعي و شوم بيل.
دیاز نقش جني را ايفا مي­كند. او زني است كه ابتدا بر استقلال خود به عنوان يك جيب­بر اصرار دارد. او رتبه بالايي در ميات جنايتكاران دارد و حتي مثل افراد ثروتمند بالاي شهر لباس مي­پوشد. اما زماني كه عاشق آمستردام مي­شود، لطافت و صداقتش را ثابت مي­كند. در يك صحنه عاشقانه آنها زخم­هايشان را مقايسه مي­كنند و در صحنه­اي ديگر او از آمستردام پرستاري مي­كند.
فيلم در فلسفه خود درباره دموكراسي آن زمان صراحت دارد. گزارش­هاي گردآوري شده از ساخت صحنه­هاي بزرگ و گران سينسيتا در رم حاكي از آن است كه ساخت اين فيلم مشكل بوده است. بودجه، نامحدود و زمانِ انجام مسئله­ساز بوده است.
نتيجه يك كار قابل توجه است، يك تاريخ تجديدنظرخواهانه در رابطه با دموكراسي و جنايت آمريكائي. صحنه­هاي حيرت­انگيزي را در اين فيلم شاهد هستيم، مثلاً در يك صحنه داخل دخمه­اي را مي­بينيم كه در آن خانواده­ها در اتاق­هايي قفسه مانند مثل توده انباشته شده­اند. يا درنده­خويي Draft Riots كه شهر را نابود مي­كند. يادآوري اينكه مردان بزرگ در اتاق­هاي آرام، آمريكاي امروزي را نساخته­اند و آمريكا در خيابان­ها با زد و خوردهاي مهاجران و در تنازعي دارويني ساخته شده، آموزنده است.
همه اينها براي اسكورسيزي پيروزي است، اما هنوز نمي­توانم تصور كنم كه اين فيلم شماره يك شاهكارهاي او باشد. فيلم خيلي خوبي است اما برترين نيست. اخيراً درباره «رفقای خوب» نوشته­ام كه «فيلم سراسيمگي راوي را دارد كه مي­داند داستان خوبي براي بازگو كردن دارد». اين موضوع را در اينجا احساس نمي­كنم. اين داستاني است كه اسكورسيزي بدون دروني كردن كامل، آن را به­صورت فيلم ساخته است . گانگسترها در فيلم­هاي قبلي او انگيزه حرص و قدرت داشتند، آنها اتومبيل­هاي شيك­، كفش و كت و شلوار، شام و زنان زيبا را دوست داشتند. آنها مثل يك شغل آدم­كشي مي­كردند. شخصيت­ها در «دار و دسته نيويوركي­ها» آدم مي كشند چرا كه از اين كار لذت مي­برند و مي­خواهند كه بكشند. آنها تشنه خون هستند و انگيزه آنها نفرت است. فكر مي كنم اسكورسيزي قهرمان «رفقای خوب» را دوست داشته است.

alt

این نقد و ترجمه به قبل از این در مجله شماره 4 سینماسنتر ارائه شده بود 
برای دریافت به این لینک بروید ...
alt