معرفی فیلم نارنجی پوش
نام فیلم: نارنجی پوش
کارگردان: داریوش مهرجویی
مدیر فیلم برداری: فرخ مجیدی
صدابردار: نظام الدین کیایی
طراح چهره پردازی: فریور معیری
مدیر تولید: مهدی بدرلو

 

بازیگران:
حامد بهداد
لیلا حاتمی
طناز طباطبایی
فردوس کاویانی
همایون ارشادی
میترا حجار

نارنجی پوش

ابتدا در مورد ژانر فیلم نکته ای را عرض کنم؛ فیلم کلا بدون ژانر است یعنی در ژانر خاصی نمی گنجد. نه یک درام یا ملودرام اجتماعی است. نه در ژانر کمدی می کنجد و نه فانتزی است. جدیدترین اثر کارگردان بزرگ ایرانی هیچ چیز نیست. بدون منطق ترین فیلمی است که در زندگی دیده ام. از همان لحظات ابتدایی فیلم روی هوا و فاقد هرگونه نقطه شروع درست است. فیلمی که روی هوا شروع می شود و روی هوا هم پایان می یابد. در عین شعار رئالیستی، فیلم حتی رئال هم نیست، مستند هم نیست، حقیقتا هیچ چیز نیست. اما یک هجو کامل و به تمام معنا است، بدون هرگونه میزانسن و متن و دیالوگ. داستان یک عده انسان بی درد، شبه انتلکتول و بدون هرگونه تعادل روحی و فکری.

نارنجی پوش داستان عکاسی را روایت می کند که ابتدایی ترین ملزومات عکاسی را هم بلد نیست و بر اثر خواندن کتابی آنچنان تحت تأثیر قرار می گیرد که تصمیم می گیرد همه جا را تمیز کند. کسی که با این کار و پاکسازی فیزیکی محیط خود، قصد تلطیف روح اش را دارد. نقش این عکاس مالیخولیایی را بدترین بازیگر!!! تاریخ ایران یعنی حامد بهداد بازی می کند. اصلا انتظار بازی بهداد را نکشید زیرا او مانند همیشه و مانند همیشه نقش مالیخولیایی خود را بازی می کند، یک انسان بدون هرگونه تعادل روحی.
مهرجویی با ساختن فیلم اخیر، نام خود را برای همیشه در تاریخ سینمای جهان جاودانه کرد. او با نشان دادن سریع ترین تحول روحی تاریخ سینما رکوردی دست نیافتنی را به نام خود به ثبت رساند. حامد آبان در اثر خواند کاملا اتفاقی کتابی و در عرض چند ساعت آنچنان تحت تأثیر قرار می گیرد که به شغل سوفوری روی می آورد. البته او برای رسیدن به این هدف والا راه پر پیچ و خمی را طی می کند!

اما در مقابل افرادی که احتمالا بنده را به عدم درک صحیح اشارات سینمایی مهرجویی متهم خواهند کرد باید عرض کنم که خود مهرجویی در فیلم و در دیالوگ های مختلف شخصیت هایش فریاد می کشد که این تحول ظاهری دلیلی بر تعالی روحی است که البته بیننده هیچ گاه و ابدا هیچگونه تفاوتی بین حامد آبان قبل از تحول و حامد آبان بعد از تحول احساس نخواهد کرد. او همان قدر که پیشتر لمپن بوده بعد از تحول هم لمپن است، همان قدر که پیشتر مالیخولیایی و بدون تعادل روحی بوده، پس از تحولات هم مالیخولیایی است و البته در این وجه رشد هم داشته است!

و این سندرم دردناک لمپنیسم...
به تمام اعتقادات قسم که می توان رئالیست بود اما لمپن نبود، استاد مهرجویی شخصیتی که ساخته ای مردم را ناندرتال می خواند اما خود از به زبان آوردن انواع حرف های زشت واهمه ای ندارد. حقیقتا این روشنفکری است؟ این است سینمای آزاد؟ این است سانسور و #####؟ این ها را می خواستید بگویید و سانسور می شد؟ به کجا چنین شتابان!؟
البته که این مشکل مهرجویی نیست، بلکه جدیدترین سندرم سینمای ایران است. بله، لمپنیسم. پس برای دیدن فیلم های این چنین بچه ها را به سینما نبرید زیرا حتی هالیوود هم بخاطر حرف های زشت و رکیک، محدودیت سنی می گذارد اما سینمای ما...

تا به امروز در هیچ فیلمی انقدر گاف ندیده بودم. مهرجویی در این فیلم انواع کارهای ناشندنی را شدنی کرده، او حتی در زمان هم حرکت می کند. در سکانسی رفتگران به صف شده و آقای دکتر! (مسئول رفتگرها، فقط یک لحظه تصور کنید، یک دکتر) مشغول سان دیدن است. از سایه ها پیداست که ساعت حدود 10 صبح است و در صحنه بعد رفتگران به سر کار می روند در حالی که خورشید در حال طلوع است و هیچ سایه ای وجود ندارد! مهرجویی تایم لاین را هم می شکند.
ذکر قسمتی از گاف های نارنجی پوش هم در این یادداشت نمی گنجد و من تنها اشاراتی به برخی از آن ها خواهم کرد. بعلاوه تعدادی از ایرادات که عرض کردم، سر وقت رسیدن مادر برای تولد فرزند و دقیقا زمانی که قرار است کیک تولد فوت شود از شاهکارهای آن تایم بودن و دقیق بودن میزانسن است، مادری که از نروژ تا تهران را این چنین دقیق طی می کند! چاپ شدن نام حامد آبان بصورت هماهنگ و در بیش از 4-5 روزنامه اسم و رسم دار کشور و در همان روز اول از دیگر شاهکارهای فیلم است. همکار همیشه همراه حامد حتی سرکار و شغل دوم، امضاء گرفتن بچه ها از رفتگر لیسانسه، و باز هم تایم لاین افتضاح فیلم که حتی عید هم بعد زمستان محو می شود، روی دادن فیلم در زمانی که هنوز موبایل اختراع نشده اما لپ تاپ عکاس اپل است تنها قسمت کوچکی از افتضاحات فیلم است.

در مورد شخصیت های مکمل باید عرض کنم که همگی کلا پرت هستند، هیچکدام منطق وجودی ندارند. از معلم سر خانه 24 ساعته گرفته تا همکار و همسر و دوستان. هیچ کدام از شخصیت ها، تأکید می کنم، هیچ کدام از شخصیت ها زنده نیستند. اصلا هیچ چیز زنده نیست؛ شهردار دروغ است، دکتر مسئول رفتگران مزاح است، پسر عکاس که مدرسه هم نمی رود نقش ستون را دارد و در کل می توان گفت که انگار شخصیت های ساخته مهرجویی خلق ساعه از آسمان وارد قصه بی سر و ته فیلم می شوند و در پایان هم به همان سرعت از آن خارج می شوند. هر نامی که در ردیف بازیگران فیلم مشاهده می کنید، مطلقا بدترین بازی های زندگیشان را کرده اند البته به استثناء حامد بهداد که همچنان خودش است و مانند اکثر کارهایش موجودی فرا زمینی و به معنای واقعی کلمه مالیخولیایی با درجات بالایی از دیوانگی است. برای آنکه بازی او برای شما قابل لمس شود، یک انسانی را فرض کنید که رگباری و پشت سر هم قرص روانگردان مصرف می کند، تعریفی بهتر از این پیدا نکردم!

در نهایت می توان گفت که فیلم پر از شعارزدگی و مونولوگ های رو به تماشاگر است. خود فیلم و فضای آن هم کاملا شعار زده و سراسر بر پایه اتفاقات احمقانه است. در نتیجه توصیه بنده این است که اگر دلبستگی به داریوش مهرجویی، گاو، دایره مینا، اجاره نشین ها، هامون، پری، لیلا، درخت گلابی، مهمان مامان، سنتوری و جمعی از بهترین فیلم های سینمای ایران دارید، این هجو را تماشا نکنید.

این گزارش تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.